به درخواست یکی از عزیزان کانال:
❤️امروز روز شهید محمد حسین محمدخانی است❤️
🌹عکس و والیپر این شهید
🌷زندگی نامه این شهید
🍃فرازی از وصیت نامه این شهید
🌸معرفی کتاب این شهید
🌼کلیپ های کوتاهی از شهید
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
@shohadayiha313
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
❤️سلام رفقا محمد حسین محمد خانی هستم❤️
🌷در 9 تیر 1364 در تهران متولد شدم . سال 68 که امام خمینی رحلت کردند چهار سال بیشتر نداشتم ولی از همان دوران سرباز امام بودم
پدرم رزمنده و ایثارگر دفاع مقدس بود . من هم از بچگی با فرهنگ ایثار و مقاومت به خوبی آشنا شدم . سال 74 عضو بسیج مسجد محله شدم . علاقه زیادی به شهدا داشتم و زندگی نامه شهدا رو حفظ بودم🌷
#زندگی_نامه
🌹 به قول مادرم اصلا مدافع به دنیا آمده بودم . هیئت علمدار یزد رو راه انداختیم . مداحی هیئت معمولا با من بود
بچه درسخونی بودم . دانشگاه آزاد یزد رشته عمران پذیرفته شدم . عضو بسیج دانشگاه بودم علی رغم همه ی مخالفت ها تونستیم 8 شهید گمنام را تو دانشگاه دفن کنیم . دوره ارشد رو هم در رشته مدیریت در تهران گذروندم🌹
#زندگی_نامه
🍃 در زلزله ی بم به صورت خودجوش رفتم یاری زلزله زده ها سال های زیادی تو اردوهای جهادی در مناطقی مثل بشاگرد و نوع دیگه از دفاع رو در خدمت به مردم محروم تجربه کرده بودم
سال 89 وارد سپاه شدم . جوون با اراده ای بودم. دوره غواصی رو گذروندم مرد عمل بودم وشجاع توی مباحث نظامی فراگیری خوبی داشتم 🍃.
#زندگی_نامه
💐موقع خواستگاری گفتم : هر جای دنیا که فریاد مظلومی رو بشنوم برای کمک خواهم رفت .
شب عروسی با همسرم رفتیم پیش تمام شهدای گمنام یزد
دوست و رفقای بسیجی و کنگره ای رو هم دعوت کرده بودم
امیر حسین که به دنیا اومد خانواده گفتن شاید دلش گرم بشه و بیشتر اینجا بند بشه اما اینطور نشد دلم گرم بود از حضور بچه م اما تو دلم آتیش بود به خاطر اعتقاداتم
همون اول به همسرم گفتم زندگی با من یه زندگی معمولی نیست💐
#زندگی_نامه
🌸میدونست سرباز مطیع ولایتم میدونست تو راهی پا نمیذارم که ذره ای ناراحتی حضرت آقا توش باشه
همسرت که حسینی باشه تو رو ظهیرت میکنه بی هیچ مخالفتی از جانب همسرم به سوریه رفتم امیرحسین نه ماهه بود که لباس رزم پوشیدم . 99 روز سوریه بودم حسابی دلتنگ امیر حسین بودم
به حاج آقا آیت اللهی از علمای بزرگ یزد گفتم دعا کنید شهادت نصیب و روزیمون بشه.🌸
#زندگی_نامه
🍀اسم مستعارم عمار بود. بین بچه ها معروف بودم به حاج عمار تو سوریه فرمانده ی تیپ هجومی سید الشهدا بودم
یه فرمانده برای اینکه موفق باشه هم باید مشروعیت داشته باشه و هم مقبولیت.
من برای فرماندهی محور ها که انتخاب میشدم مشروعیت پیدا می کردم اما مقبولیتم تو دلای نیروهام بود
حاج آقا گفتند از خدا میخوام که مثل حبیب بن مظاهر بشید و منم گفتم لذتی که علی اکبر سید الشهدا از شهادت برد هرگز حبیب نبرد.
پنجاه و سه روز تو کاظمین بودم و تقریبا ۹ ماه تو سوریه🍀
#زندگی_نامه