🍃خورشید طوس🍃
آمدم از دورها سَمت تو ای شمس الشموس
مثل آهویی غریبانه، غریب شهر طوس
می شود آیا شبیه بچه آهوها مرا
در پناه اَمن خود گیری علی موسی رضا
چون دخیل پنجره فولاد بیمار تو اَم
یا رضا در مشهدت هم فکر دیدار تو اَم
قلب من پامال پای زائران مشهدت
طوطیای چشم من گرد و غبار مرقدت
بوی عطر ناب مشهد تا مرا مجذوب کرد
بال طاووس حرم حال دلم را خوب کرد
باز از نقاره ها فریاد می آید به گوش
از کنار پنجره فولاد می آید سروش
می زند فریاد در بین هیاهو دخترم
من گرفتم حاجتم را با دعای مادرم
در میان شعر من نقاره غوغا می کند
کور مادر زاد را این شاه بینا می کند
باز باران با ترانه می خورد بر گونه ام
خیس اشکم، در حرم هر لحظه من اینگونه ام
هشتمین خورشید تابان ولایت یا رضا
بر گدایت کربلا هم کن عنایت یا رضا
حس ایوان طلا قلب مرا تسخیر کرد
تا که شاعر مشهدت را کربلا تصویر کرد
بُرد ایوان طلا قلب مرا تا کربلا
با سلامی می بَرد مشتاق را سمت خدا
چشم سَر بستم، گشودم چشم دیگر در دلم
دیده ی دل چون که وا شد کربلا شد منزلم
تا به گودال بلا این مثنوی نزدیک شد
چشم طفلان حرم از دیدنش تاریک شد
آه بر بالای تل زینب صدا می زد حسین
زیر تیغ آن حرامی دست پا می زد حسین
بَست زینب چشم را تا امتی بینا شود
دست هایش بسته شد تا عروه الوثقی شود
چشم تا وا کرد زینب دلبرش دیگر نبود
شد شبیه فاطمه پهلویِ ابرویش کبود
《کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود》
کربلا چون طوس معراج قلوب عاشقان
می بَرد قلب مرا از این جهان تا آن جهان
می شود در طوس زد یک تیر را بر دو نشان
من گرفتم هم شفا هم کربلا زین آستان
#شاعر: مهدی یوسفی
🌹کانال شهدای مظلوم مدافع حرم👇
@shohadaymazlum
🍃#ایوان_طلا🍃
قلم لرزید در دستم نوشتم من تولا را
به خود گفتم چگونه من بجویم راه مولا را
درون فکرهای من چه غوغایی به پا گشته
برای درک این مطلب بکاوم کوه و صحرا را
در آن حال پریشانی مرا بردند تا جایی
که ایوان بلندی دیدم و یک صحن زیبا را
در آن احوال می دیدم که زائرها چه می گویند
کجا دانند حال این سبک بالان دریا را
چه غوغایی به پاگشته همه مَستند و سرگشته
همه انگار می دیدند با دل آن مسیحا را
چونان سرگشته بودم در هوای بی قراری ها
نگاهم ناگهان چرخید بالای مطلا را
چونان غرق تغزل شد وجودم باز هم دیدم
عجب بیتِ شریفی حک شدُ آن نقش مینا را
((زایران درگهت را بر در خلد برین))باشد
همین اشعار کافی بود حل این معما را
((می دهند آواز طبتم فادخلوها خالدین))باشد
دگر مصراع از آن هفت بندِ با مسما را
چه زیبا بود نجواهای مردم با امام خویش
خدایا ما چِسان گوییم این احساس والا را
نیایشها، دعاها آن تهجدها، همه شیدا
طواف عشق گرداگرد آن عشق مصفا را
دعاهای شبانه عاشقانه بود با مولا
ز دنیا می بَرد تا عرش اعلا قلب شیدا را
درون قلبمان سرشار از عشق حرم گشت و
قلم باقیست در دستم نوشتم من تمنا را ...
#یا_علی
#شاعر: مهدی یوسفی