بسم اللّٰھ🌹
#هدیہ_شهید❤️💍
#قسمت_اول
وسایلم رو جمع کردم
و داخل ساکم چیدم
تسبیح سنگے زردرنگم رو کہ مادر از کربلا برایم هدیہ آورد بہ دستم پیچیدم و قرآن جیبے را در بغل ساکم جا دادم
مادرم با یہ کاسہ آب و قرآن کنار در ایستاده بود
جلو رفتم و اول قرآن و بعد دست مادر را بوسیدم
و از زیرش رد شدم...
احساسم چیزے شبیه استرس ، هیجان و ذوق بود! بہ روز رسیدن فکر میکردم و قراری که باید انجام میدادم
سوار ماشین پدر شدیم و حرکت کردیم
اتوبوس هاے کاروان روبروے در سپاه ایستاده بودند
زائرا همراه با ساک هایشان کنار خانواده ها مشخص بودند
بقیه التماس دعا داشتند
منم کنار پدر و مادر ایستاده بودم تا مسئول کاروان تکلیفمان را روشن کند
با چشمم به دنبال نرگس میگشتم
قرار بود باهم راهی شویم
کمی که گذشت مسئول کاروان که اقایی مسن بود روبروی اتوبوس ایستاد و داد زد:
خواهرا برادرا آماده شید حرکته...و بعد لیست بلندی رو باز کرد و یکی یکی اسامی زائرهارو خوند
نرگس هنوز نیامده بود نگرانش بودم...میترسیدم دیر کند و از سفر جا بماند
از پدر و مادر خداحافظے کردم و قول دادم لحظه ی تحویل سال برایشان نمازی بخوانم
آقای عمادی مسئول کاروان اسمم رو صدا کرد...ساکم رو برداشتم و سوار اتوبوس شدم
همین لحظه ماشینی روبروی اتوبوس پارک کرد و نرگس با عجله از ماشین پیاده شد
نفس راحتی کشیدم و منتظرش ایستادم
جایی کنار خودم برایش خالی کردم
_سلام چقد دیر کردی
_خواب موندم😂
_ای بابا از این کارا اونجا نکن زائر بی انضباط بشیم😅
از پشت پنجره برای مامان و بابا دستی تکان دادم و اتوبوس آرام آرام شروع به حرکت کرد
فاطمه و زهرا هم امده بودن
حس عجیبی داشتم اینگار که اولین بار است راهی راهیان نور میشوم
با اینکه قبلا رفته بودم ولی اینبار انگار خیلی فرق داشت...
ار پنجره به خیابان ها و آدم ها نگاه میکردم و در دلم برای ذهن هر کدام داستانی میساختم
همین لحظه آقایی با لباس خادمی از جلوی اتوبوس بلند شد
و شروع به مداحی کرد:
_دلم بہ تلاطم مثل کارونہ...
دلم بہ تلاطم مثل کارونہ....
بہ یاد شلمچہ یاد مجنونہ...
چہ حس غریبے داره این خاکا...
کہ بغض دلم رو داره میشکونہ...
دلم لرزید قطره اشکی از چشم هایم روی صورتم سر خورد. آنقدر دلتنگ شده بودم که هرچیزی اشکم را در میاورد...
از راه طولانی خسته شده بودم
فقط میخواستم کہ سریعتر به مقصد برسیم
دوروزی مانده بود به سال تحویل و حتی مشخص نبود که لحظه ی سال تحویل کجا قسمتمان میشود...
💕نویسنده : مریم یونسی
✔کپی فقط با ذکر نویسنده مجاز است✔
🍃📸عڪاسے بیٰامُوزِیمْــ😎👇ــ🌈
@acas_bashi