در تحقیقات ثابت شده که
زعفران و گل محمدی و اسانس لیموترش خاصیت ضد افسردگی دارد
پ ن"
Abdullaev, F. , 2006. Biological Properties and Medicinal Use of Saffron (Crocus sativus L.)
Boskabady, M. H. , Shafei, M. N. , Saberi, Z. , Amini, S. , 2011. Pharmacological effects of Rosa damascena. Iranian Journal of Basic Medical Sciences. 14(4): 295-307.
Komiya, M. , Takeuchi, T. , Harada, E. , 2006. Lemon oil vapor causes an anti-stress effect via modulating the 5-HT and DA activities in mice. Behav Brain Res. 172: 240-249
😄👈 تو حوزه #بخور #بخوره
اگر نارسایی قلبی دارید متن زير را نخوانید احتمالا سکته کنند از خنده.
قبل از این که به حوزه قم بیایم چند ماهی در یکی از مدارس اصفهان بودم .حالا اسم مدرسه را بهتره نگويم ولی اشاره ای می کنم، مدرسه خوراسگان زیر نظر آیت الله مقتدایی. مدرسه چندتا مغازه داشت که به افراد متدین اجاره داده بودند. وقتی از قم برای دیدن دوستانم به مدرسه رفتم قبل از ورود به مدرسه به یکی از مغازه دارها که دوست بودم، سری زدم.
گفت: حیف شد رفتی! حج آقای مقتدایی حسابی به طلاب میرسه!
گفتم: چطور مگه؟!
گفت: حسابی به طلاب مرغ میدن ؛ البته نه مرغ منجمد مرغ تازه. دیروز برا نماز به مسجد مدرسه رفتم دیدم پرو پیشای مرغا رو آفتاب کرده بودن.
با تعجب گفتم: من که چشمم آب نمی خوره!!
گفت: حالا برو ببین.
وقتي وارد مدرسه شدم ديدم راست مي گفت، پر مرغ ها روی پارچه هایی کنار حوض مدرسه پهن بود. با تعجب سري تكان دادم و براي روشن شدن موضوع به حجره دوستم رفتم . سخنان مرد مغازه دار را گفتم و از او خواستم كه من را از اين چاه عميق و تاريك «ابهام» بيرون بكشد.
دوستم از خنده به گمانم سه چهار معلق هم زد ،هم می خندید و هم از چشمانش آب سرازیر بود.
گفتم: بابا پس به من بگو داستان چيه و چی شده؟!
گفت: الوار را که می شناسی ؟ گفتم خب !گفت می دونی که لرها بالش های زیادی دارند و به بالش ها لم میدن، این بالش ها اغلب با پر مرغ است. یکی از طلاب بروجنی بالشهایش را شسته، جا نبوده که پهن کنه اینجا پهن کرده است.
✅تذكر: طلاب به مزاح می گفتند: أتراک جمع مُکسَّر تُرک و ألوار جمع مکسر لُر است.[1]
پ ن
✍️📙.م ح ق، شوخ طبعي هاي طلبگی، نشر دانا کتاب
هدایت شده از زندگي آرام
تن خواه و شلاق شیخ درون
محمدحسین قدیری
در یکی از مشاوره هایم جوانی می گفت: در صف نانوایی سنگکی ناگهان چشم من و دختر جوانی به هم گره خورد. سرم را زیر انداختم ولی شهوت در میدان دلم عربده می کشید و بدمستی می کرد. با تمام قدرت از درون به من فشار می آورد که جام هایش را پر از شراب نگاه به آن دختر کنم. با هر جان کندنی بود چشمم را مهار کردم. وقتی نان خریدیم متوجه شدم دختر یواش یواش در مسیر به سمت من می آید. پیشنهاد ازدواج موقت داد. کوری بودم که دست طبیعت چشمانش را به او می خواست برگرداند. با خودم گفتم: بدبخت دیگه چی میخوای مرده خوری هم ازت بر نمیاد. دروازه خالیه و حریفی حاضر نیست . منتظر چی هستی؟ بزن تو گل. با لکنت و شرم از او سؤالاتی پرسیدم؛ دختر یتیم و صد البته آبرومندی بود که بلدیزر پر قدرت نیاز مادی او را به زور به سمت من هل داده بود. در دالان پر پیچ و خم هوای نفس، ذهنم شروع کرد به توجیهات جورواجور تراشیدن. مسیرمان از هم داشت جدا می شد بالفور روزی را معین کردیم که در مکانی همدیگر را ببینیم. از دور که به سمت محل قرار می رفتم دیدم زودتر از من آنجا حاضر است. همان طور که به سمت او خرامان خرامان قدم بر می داشتم. شیخ درونم شروع به موعظه کرد و شلاق ملامت بر تن خیالم می زد. تپش قلبم گرفتم. پیشانی و کف دست و زیر بغلم خیس عرق شده بود. شیخ درون آینه ای مقابلم قرار داد و گفت: در این جام بنگر تصور که خواهر و یا مادرت چنین شرایطی داشت چه می کردی؟ راضی بودی هر بار که نیاز مادی داشتند برای امرار معاش تن به رابطه ای هر چند مشروع بدهند؟ پس جوانمردی و مردانگی در کدام گورستان دفن شده است؟ یک آن گر گرفتم. از خودم متنفر شدم. سر جام میخکوب شدم. ولی او را دیده و به سمتم آمد. قلبم داشت از قفس قفسه سینه بیرون میزد. مانده بودم در کار انجام شده. با نگاهش می گفت که چرا استخاره می کنی؟ نمی توانستم تصمیم بگیرم. با دست پاچگی اشاره کردم که همراهم بیا. شیخ درون دست بردار نبود و حکم تعزیر صادر کرد و انصاف شلاق سرزنش بر گرده روانم میزد. در شلوغی جمعیت او را قال گذاشتم و دور شد. سالها از این داستان گذشته ولی هنوز هم در دادگاه وجدان شلاق سرزنش می خورم که چرا حداقل آن دختر یتیم با پیدا کردن چند خیر شغلی پیدا نکردی و بدون تن خواهی و بدون چشم داشتی پولی به او ندادی. تا او شرایط ازدواجش مهیا شود چند بار باید جسمش را عرضه کند و زخم های عاطفی عمیق بخورد؟
همباشی مشروع
شیخ درون
دادگاه وجدان
✍️
هدایت شده از M K.o
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف Mko
هدایت شده از ع اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴معلم زبان عربی در استرالیا، خانم بتول سعد، با شاگردانش نسخه عربی سرود سلام فرمانده می خواند!
این رو میگن کار فرهنگی! یک سرود و یک دنیا منتظر ظهور منجی.
#سلام_فرمانده