😄👈 تو حوزه #بخور #بخوره
اگر نارسایی قلبی دارید متن زير را نخوانید احتمالا سکته کنند از خنده.
قبل از این که به حوزه قم بیایم چند ماهی در یکی از مدارس اصفهان بودم .حالا اسم مدرسه را بهتره نگويم ولی اشاره ای می کنم، مدرسه خوراسگان زیر نظر آیت الله مقتدایی. مدرسه چندتا مغازه داشت که به افراد متدین اجاره داده بودند. وقتی از قم برای دیدن دوستانم به مدرسه رفتم قبل از ورود به مدرسه به یکی از مغازه دارها که دوست بودم، سری زدم.
گفت: حیف شد رفتی! حج آقای مقتدایی حسابی به طلاب میرسه!
گفتم: چطور مگه؟!
گفت: حسابی به طلاب مرغ میدن ؛ البته نه مرغ منجمد مرغ تازه. دیروز برا نماز به مسجد مدرسه رفتم دیدم پرو پیشای مرغا رو آفتاب کرده بودن.
با تعجب گفتم: من که چشمم آب نمی خوره!!
گفت: حالا برو ببین.
وقتي وارد مدرسه شدم ديدم راست مي گفت، پر مرغ ها روی پارچه هایی کنار حوض مدرسه پهن بود. با تعجب سري تكان دادم و براي روشن شدن موضوع به حجره دوستم رفتم . سخنان مرد مغازه دار را گفتم و از او خواستم كه من را از اين چاه عميق و تاريك «ابهام» بيرون بكشد.
دوستم از خنده به گمانم سه چهار معلق هم زد ،هم می خندید و هم از چشمانش آب سرازیر بود.
گفتم: بابا پس به من بگو داستان چيه و چی شده؟!
گفت: الوار را که می شناسی ؟ گفتم خب !گفت می دونی که لرها بالش های زیادی دارند و به بالش ها لم میدن، این بالش ها اغلب با پر مرغ است. یکی از طلاب بروجنی بالشهایش را شسته، جا نبوده که پهن کنه اینجا پهن کرده است.
✅تذكر: طلاب به مزاح می گفتند: أتراک جمع مُکسَّر تُرک و ألوار جمع مکسر لُر است.[1]
پ ن
✍️📙.م ح ق، شوخ طبعي هاي طلبگی، نشر دانا کتاب