فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◆
نشستهام برای تو ستاره گریه میکنم
کمی قرار میشوم، دوباره گریه میکنم
به خود میآیم و خبر، دوباره پخش میشود
از ابتدا برای هر گزاره گریه میکنم
خبر اشاره میکند، که مثل اینکه پیکرت...
بخار شیشهام! به هر اشاره گریه میکنم
چقدر پای پیکر تو اشک ریخت آسمان
شبیه ابرهای پارهپاره گریه میکنم
چقدر آب رفتهای، تمام قد فدا شدی
شدم تمام قد فقط نظاره گریه میکنم
دلم گرفته بود، نامهای نوشتم و نشد
برای نامههای نیمه کاره گریه میکنم
مرا ببخش، واژههای من برای تو کمند
شبیه شاعران به استعاره گریه میکنم
کسی خطاب میکند: سلام سید شهید!
دوباره شوکه میشوم، دوباره گریه میکنم
#شهید_جمهور
✍#ریحانه_ابوترابی
🆔@shokofeha_ye_kheal
🏴
بین بازی کردنش... یکباره بیفریاد رفت
کودکم یک مشت خاکستر شد و بر باد رفت
تکهای از او به روی شاخههای تاک رفت
کودکم یک کیسه خاک و خون شد و در خاک رفت
کودکم لبخند بر لب داشت لبخندش کجاست؟
رنگ و بوی خاکهای این حوالی آشناست
چشمهایش.... دستهایش موی پر پیچ و خمش
خندههای مهربانش اشکهای نمنمش
چین پر چاک و رفوی کهنهی پیراهنش
انعکاس نور در برق نگاه روشنش
ترسهایش تشنگیهایش لبان پر تبش
خندههای صبح زودش اضطراب هر شبش
لحن گرم شعرهایش صوت قرآن خواندنش
مثل مادر از نگاه غیر مو پوشاندنش
دست دشمن آمد و گیسوی عمرم را برید
دخترم در انفجار ظلمها شد ناپدید
ردی از او نیست بین خاکها آوارها
ردی از گلبرگهایش نیست بین خارها
تکهای از روسری یا تکهای از دامنش؟
این گل سرخ و سفید افتاده از پیراهنش
میشناسم دستهای کوچکش را ... زخم بود
هر چه او نازکبدن، دشمن ولی بیرحم بود
خرد شد آیینهی چشمش نصیب سنگ شد
شیشهی عمرم به زیر نور صدها رنگ شد
شب بهجز آغوش من مامن برای او نداشت
مرگ بر صهیون که آغوش مرا خالی گذاشت
اشک میریزم کنار جاری خون ترش
شعله میگیرم به پای ماندهی خاکسترش
ذرهذره با دو دستم پیش هم آوردمش
گفت مادر چیست؟ گفتم دخترم آوردمش
محکم اما ایستادم تا نیفتد مادرش
برکت این خاک خواهد شد یقینا پیکرش
دخترم آن دختر زیبای زیتونپرورم
سبز شد زیتون ولی با خون سرخ دخترم
قطرهقطره خون شد و این شهر را آباد کرد
دخترم پرواز کرد و قدس را آزاد کرد
#غزه
✍#ریحانه_ابوترابی
🆔@shokofeha_ye_kheal