بیمحابایی چنان رگبار تند نوبهار
رحم کن! گنجشک حیرانی که میبینی منم!
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی☘️
✨شکوهِ شعر✨
بیمحابایی چنان رگبار تند نوبهار رحم کن! گنجشک حیرانی که میبینی منم! @shokoohsher✨ #سجاد_سامانی☘️
گریهام جاریست، بارانی که میبینی منم
چتر وا کن! ابر گریانی که میبینی منم
بیمحابایی چنان رگبار تند نوبهار
رحم کن! گنجشک حیرانی که میبینی منم!
از کمانداران ابروی تو کو راه فرار؟
صید از هر سو گریزانی که میبینی منم
کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی
بیوفا! سرباز بیجانی که میبینی منم!
اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست
شاعر هر کهنهدیوانی که میبینی منم !
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی☘️
دنیای من! تمام جهانم از آن توست
جان مرا بگیر، که این نیز جان توست
اندوه داستان مرا کاش حس کنی
دشمنترین رقیب من از دوستان توست
تنها نه از ملامت مردم در آتشم
آتشبیار معرکه زخم زبان توست
مشکن دل مرا که به خود ظلم می کنی
این شیشهای که میشکنی آشیان توست
تاثیر اشکهای مرا روی او ببین!
این فرق سنگ با دل نامهربان توست
گفتم به گریه از تو شبی دست میکشم
گفتی به نیشخند: اگر در توان توست...!
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی☘️
تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم...
ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم!
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی🌱
#مناجات
خوش آنزمان که برای گلایه وقت نبود
هزار شِکوه به یک بوسه مختصر میشد!
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی🌱
به جز تو نیست پریزادهای خوشایندم
به هر که میرسد از راه دل نمیبندم
ببین حکایت شیرین عشق با دل من
چه کرده است که فرهاد میدهد پندم!
کم است شادیِ من، گرچه بر لبم خندهست
به شادی دگران است اینکه میخندم!
به دوستی، که من از دوست دل نخواهم کند
اگرچه از همگان غیر دوست دل کندم
فرار میکنم از سایهام که غیر از تو
روا مباد که با دیگری ببینندم
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی ☘️
سخن به دلبری چهرهی گشاده رسید
سلام کردی و گفتم حلالزاده رسید!
چنین که بوی تو مدهوش میکند ما را
عجب، که شهرت افسونگری به باده رسید
چه بود فرق میان من و رقیب؟ چه بود؟
چقدر سخت گذشتم، چقدر ساده رسید...
به کوه بودن خود سخت دلخوشم، هرچند
هرآنچه بود به سنگ کنار جاده رسید
خوشا که مرگ، جوانمرد بود و آخر کار
به دادِ عاشقِ هستی به باد داده رسید
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی🍀
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییز دلتنگیست
کجایی صبح من؟ شامِ ملالانگیز دلتنگیست
کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟
به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست...
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی 🌱
تو خوب مطلقی و طاقت قیاسم نیست
قیاس شیوۀ جان خداشناسم نیست
به هرچه مینگرم جلوۀ وجود خداست
قسم که غیر خدا هیچ در لباسم نیست
بگو به رکعت چندم رسیدهاست نماز؟
که با خیال تو مشغولم و حواسم نیست
چنین که مذهب عشّاق را شناختهام
شراب میخورم و از کسی هراسم نیست
من از محبت دنیا دل آنچنان کندم
که هرچه ناز کند شوق التماسم نیست
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی🌱
چنان طنین صدای تو برده از هوشم
که از صدای خود آزرده میشود گوشم
من از هراس شبیخون ناگهان رقیب
لباس جنگ به هنگام خواب میپوشم !
چو آفتاب به هر ذرهای نظر دارم
به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم
تو در دل منی و دیگران نمیدانند
تو آتشی و من آتشفشان خاموشم
به چشمهای تو وابستهام ولی افسوس
که چشم بستهای و کردهای فراموشم
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی 🪴
هرکه جز من بود از دیدارمان مأیوس بود
همتم را رود اگر میداشت اقیانوس بود
رد شدی از بین ما دیوانگان و مدتیست
بحثمان این است: آهو بود یا طاووس بود؟
خواب دیدم دستهایم خالی از گیسوی توست
خوب شد با عطر مویت پا شدم، کابوس بود
عطر گیسوی رهایی آمد و آزاد کرد
پادشاهی را که در زندان خود محبوس بود
هر زمان از عشق پرسیدند، گفتم آه، عشق...
خاطرات بیشماری پشت این افسوس بود
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی 🍃
مگو پرنده در این لانه ماندنش سخت است
بمان! که مهر تو از سینه راندنش سخت است
چگونه دل نسپاری به دیگران؟ که دلت
کبوتریست که یک جا نشاندنش سخت است
چه حال و روز غریبی که قلب عاشق من
اسیر کردنش آسان، رهاندنش سخت است
زبان حال دلم را کسی نمیفهمد
کتبیههای ترکخورده خواندنش سخت است
هزار نامه نوشتم بدون ختم کلام
حديث شوق به پایان رساندنش سخت است...
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی🌱