eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
224 دنبال‌کننده
441 عکس
52 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیده تا کمرت گیسوان و می‌ترسم میان خرمن مو گم کنم میانت را @shokoohsher🌱
جغرافیایِ کوچک من بازوان توست ای‌کاش تنگ‌تر شود این سرزمین به من... @shokoohsher🌱
وطن تویی و غریب آنکه از تو دور افتاده..! @shokoohsher ☘️
رفته‌ای چندی‌ست تا خالی شوی از ما و من‌ها خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با این سخن‌ها گریه کردم بی‌تو روی شانه‌های جالباسی عطر تلخت مانده روی تک‌تکِ این پیرهن‌ها بعد تو باد است حرف عالم و آدم به گوشم: پندهای پیرمردان... شایعات پیرزن‌ها ... رفته بودی.. مثل اشک از چشم‌ها افتاده بودم کاش برگردی که افتد باز اسمم در دهن‌ها کیستی ای عشق؟ دور از امن آغوش تو این‌جا بوسه معنایی نمی‌گیرد فراتر از بدن‌ها کیستی ای عشق؟ وقتی نیستی در سوگ و سورم چیست فرق پیرهن‌های عروسی با کفن‌ها؟ حوض بی‌ماهی، حیاط برگ‌ریزان، چای بَدطعم باز با گلپونه‌ها "من مانده‌ام تنهای تنها" @shokoohsher🍃
پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند با رنگ‌های تازه مرا آشنا کند پاییز می‌رسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار راز درخت باغچه را بر ملا کند او قول داده است که امسال از سفر اندوه‌های تازه بیارد _خدا کند_ او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییز عاشق است و راهی نمانده است جز این که روز و شب بنشیند دعا کند_ شاید اثر کند و خداوندِ فصل‌ها یک فصل را به خاطر او جا به جا کند تقویم خواست از تو بگیرد بهار را تقدیر خواست راه شما را جدا کند خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند @shokoohsher🌱
گوشِ دل می شنود آنچه که در دل باشد عشق را زمزمه کافی‌ست به آواز مگو ... :) @shokoohsher 🌱
و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد مرا که شهر کر و کورها جوابم کرد سمند نقره نل‌اش را شبانه زین کردیم گرفت دست مرا، پای در رکابم کرد و عشق چشم مرا بست و مشت من وا شد و عشق بود که وابسته‌ی نقابم کرد مرا به جنگلی از وهم و نور و رویا برد میان کلبه کمی ورد خواند و خوابم برد و عشق هیأت دوشیزه‌ای اصیل گرفت سپس به لهجه‌ی فیروزه‌ای خطابم کرد کنار سُرخیِ شومینه سفره‌ای گسترد نشست با من و شرمنده‌ی شرابم کرد دو تکه یخ ته هر استکان ِمِی‌‌ انداخت و عشق بر لبم آتش نهاد و آبم کرد گرفت دست مرا در سماع بی خویشی و چند سال گرفتار پیچ و تابم کرد و عشق دختری از جنس شور بود و شراب خمار بودم و با بوسه‌ای خرابم کرد و عشق آمد و دستور داد: حاضر شو! در این کویر نمان چشمه‌ای مسافر شو! و عشق بغض مرا از نگاه خیسم خواند گرفت زندگی‌ام را و گفت: شاعر شو! و عشق خواست که این گونه در به در باشم! که ابر باشم و یک عمر در سفر باشم @shokoohsher 🌱
و عشق خواست که این گونه در به در باشم که ابر باشم و یک عمر در سفر باشم... @shokoohsher 🌱