eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
224 دنبال‌کننده
441 عکس
52 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
بگو باران بگیرد از غم عظمای خواهر که می سوزد شبیه خیمه ها دنیای خواهر تو نفس مطمئنه هستی و زینب پریشان بکش دستی به روی بی قراری های خواهر تمام دشت را با عطر سیبت مست کرده نسیمی که تو را بوسیده امشب جای خواهر غمت افزون شد آن لحظه که دیدی جای خلخال غل و زنجیر افتاده به دور پای خواهر چنان هفتاد پشت صبر را خم کرده اینجا که می سوزد جهان از داغ جانفرسای خواهر چه آمد بر سر ام المصائب در دل شام که شد تکرار در تکرار عاشورای خواهر @shokoohsher🪴
تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب ای سایه ی سرم چه کند با غمت رباب ای ماه من !تن تو کجا و تب کویر آه از زنان پرده نشین و شب کویر آن گرگ ها که پیرهنت را دریده اند حالا به موی دخترکانت رسیده اند قلبم به یاد پیکر تو تیر می کشد ذهنم تو را دوباره به تصویر می کشد جایی برای بوسه نبود آه بر تنت لب را گذاشتیم به رگ های گردنت بر سینه می زنم من از این داغ سینه سوز در گوش من صدای سم اسب ها هنوز .. ما سوختیم از غم تو مثل مادرت دارد فرار می کند از خیمه دخترت گهواره را ...نبر..نبرش یادگاری است بعد از تو سهمم از همه عالم نداری است باور نمی کنم که چنین پیر و خسته ام در نصف روز این همه آقا شکسته ام تنها پناه من فقط آغوش زینب است بار غم حرم همه بر دوش زینب است نه اینچنین اسیر شدن نه فدا شدن جان کندن است از تو حسینم جدا شدن @masoome_sharif
هدایت شده از ✨شکوهِ شعر✨
علیه السلام لبریزم از واژه اما بسته است گویا زبانم حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم سجاده‌ام را گشودم، شاید که دلتنگی ام را با یاد آن سجده‌های طولانی‌ات بگذرانم یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم حالا که اینگونه مستم، باید صحیفه بخوانم نیمه شب ست و منم که، در کوچه‌های مدینه در انتظار تو با آن، انبان خرما و نانم ای کاش می‌سوخت کوفه،در شعله خطبه‌هایت در شعله خطبه‌هایت می‌سوزد اینک جهانم آن روز با تب چه کردی در آتش خیمه‌ها؟...آه در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه آب گوارا بنوشم؟ اصلا مگر می‌توانم؟ ☘️ @shokoohsher
نذر علیه السلام شن های دشت با گذرش  گریه می کند مردی که آب, پشت سرش گریه می کند از عرش تا به فرش, زمین در همه زمان با هرچه هست دور و برش گریه می کند آتش گرفته است حرم, آن چنان که  ظلم با چشم های شعله ورش گریه می کند هل من معین تلخ پدر را شنیده است عمری به پاسخ پدرش گریه می کند این کشته ی فتاده به هامون غرق خون بر اهل بیت خسته, سرش گریه می کند اصلا خود خداست در این ملک لامکان با نوحه های چشم ترش گریه می کند @shokoohsher🪴
علیه السلام ای غروبِ سرخ عاشورا طلوع گریه‌ات کم غمت را درک کردیم و تو بسیاری هنوز... @shokoohsher 🪴
✨شکوهِ شعر✨
#امام_سجاد علیه السلام ای غروبِ سرخ عاشورا طلوع گریه‌ات کم غمت را درک کردیم و تو بسیاری هنوز... @sh
علیه السلام چشم‌های دیگران خواب و تو بیداری هنوز آفتاب روزی و ماه شب تاری هنوز گرم استغفار هستی از گناهانی که نیست آخر ای ابر پریشان از چه می‌باری هنوز؟ ای غروبِ سرخ عاشورا طلوع گریه‌ات کم غمت را درک کردیم و تو بسیاری هنوز ماجرای خیمه آتش زد تو را خورشید من! شعله شعله آه می‌سوزی، عزاداری هنوز صبح و شب دشنام و شام از خاطرت بیرون نرفت خنده ها در یاد تو، گریان بازاری هنوز نیمه‌شب‌ها فکر طفلان یتیمی، ماه من! مانده بر دوش تو از جدت علی باری هنوز @shokoohsher 🪴
ای نام تو خطبه‌های طوفانی ما ای مایه‌ی جرئت و رجزخوانی ما خون تو به خاک این شرافت را داد تا مهر شود برای پیشانی ما @shokoohsher☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزها پر از تبِ مولا کجایی‌ام اما هنوز کوفه‌ای از بی‌وفایی‌ام... شعر و دکلمه: ☘️ ━━━━━━◉────── ↻ㅤ   ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆ @shokoohsher
وسیع می‌شود این سرزمین باذن الله و شِمّه ایست قیامت از این عبادتگاه چه جلوه زار عجیبی که رنگ می‌بازد میان این‌همه خادم هرآنچه منصب و جاه برای البسه جایی نمانده در کوله ز بس که پرشده از قلب های خاطرخواه قدم گذاشته و نائب الزیاره شده به جای هرکه دلش پرکشیده در این راه به دشت و کوه سرآسیمه سرگذاشته است به فکر هرچیزی بوده است غیر رفاه به راه راست هدایت شدند بسیاری به محض اینکه نشانده‌اند روی قُبّه نگاه @shokoohsher🌱
علیه‌السلام ببند چشم خویش را، ببند و طیّ‌الارض کن نگاه کن به گنبدش که جان ما فدای اوست... @shokoohsher☘️
✨شکوهِ شعر✨
#امام_حسین علیه‌السلام ببند چشم خویش را، ببند و طیّ‌الارض کن نگاه کن به گنبدش که جان ما فدای اوست..
علیه‌السلام به پشت بام خانه‌ات برو، هوا هوای اوست نفس بکش که عطر اوست... عطر آشنای اوست بگیر دست این نسیم خسته را که زائر است برو که مقصد تو و نسیم، کربلای اوست ببند چشم خویش را، ببند و طیّ‌الارض کن نگاه کن به گنبدش که جان ما فدای اوست نفس بکش شمیم پرده‌ی دم ضریح را نفس بکش، نفس بکش، خیال کن عبای اوست مردّدم که شعر هدیه‌ی من است یا امام؟! هر آنچه هست شک نمی‌کنم که از دعای اوست @shokoohsher☘️
کاروان رفت و اهلِ آبادی اشک بودند و راه افتادند چند فرسخ نگاه بدرقه را در پی کاروان فرستادند شوق رفتن به سرزمین بهشت خسته می‌کرد کوه و صحرا را غافل از این که راهزن‌ها نیز در کمین‌اند کاروان‌ها را دور شو، کور شو! صدا برخاست قلب‌ها را پر از مخاطره کرد کاروان را به طرفة العینی دستۀ دزدها محاصره کرد ما نه سوداگریم نه تاجر نیست جز نان و آب ره‌توشه زاد راه است التماس دعا بار ما هست شوق شش‌گوشه چشم سردسته ناگهان تر شد لرزش شانه‌اش نمایان شد بار دیگر نقاب خود را بست اشک او در غرور پنهان شد روی زانوی خود نشست آرام راه را با اشاره‌ای وا کرد بعد سی سال سردی و تلخی چایی روضه کار خود را کرد کاروان نقطۀ سپیدی شد محو شد رفته رفته در تصویر همچنان ایستاده در صحرا راهزن، بی‌تپانچه، بی‌شمشیر نه کلاهی، نه خرقه‌ای، تنها یک لباس سپید بر تن داشت از پشیمانی‌اش خبر می‌داد چکمه‌ای که به دور گردن داشت سال شصت و یک غم و اندوه کاروان حسین برمی‌گشت دست غارت حریص شد، حتی از سر کهنه پیرهن نگذشت آب آزاد شد ولی آتش در دل خیمه‌ها پراکندند قافیه کاش‌که ربودن بود زیور از گوش دختران... @shokoohsher🪴