فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عصرانه معنوی با عطر و طعم شهدا .
🕊✨ما مدیون شهدا هستیم.✨
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
عصرانه معنوی با عطر و طعم شهدا . 🕊✨ما مدیون شهدا هستیم.✨
🍃✨🍃خدایا ڪمکمان ڪن دعای شهدا در حق ما و زندگے ما همیشه جاری و سارے باشد🍃✨
شب آرزوهاست. بیا غرور را کنار بگذاریم، لباس تکبر از تن به در کنیم و از
درگاه خداوند متعال عذر خواهی کنیم به خاطر آنکه عصیانش کردیم و نافرمانیاش نمودیم.
بیا عذر تقصیر به درگاهش آوریم که چون شیطان از فرمانش سر باز زدیم.
#لیله_الرغائب
#ماه_رجب
🌟
#امشبشباستجابدعاست
#أللَّہُمَ_عـجِّڸْ_لِوَلیِڪَ_ألْفَـرَج 🤲
🌟اللهم انْصُر و احْفِظ و اَیِّد قائدنا، خامنه ای
🌟اللهم الرزقنا زیارة الحسین فی الدنیا
و شفاعة فی الاخره
#لیله_الرغائب
🌺-----------------------------------------
بریـم شمـال؟. 😇 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
ناشناس شمال ایتا😎💬
مخلص شمالی وچون... شمه عیید موارک! https://eitaa.com/adrakny_313/4529 اما رم سر بزنین ✋🏻🌱
ترجمه:
مخلص بچههای شمال، عید شما مبارک! به ما هم سر بزنین.
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
ناشناس شمال ایتا😎💬 مخلص شمالی وچون... شمه عیید موارک! https://eitaa.com/adrakny_313/4529 اما رم سر ب
شمال ایتا💬
دوستان و عزیزان و اهالی شمال ایتا 😎
لطفا صله رحم را به جا بیارید و به همشهری مون سر بزنید💕
🌸امشب ساکنان عرش همه منتظرند تا بهترین آرزو را آمین بگویند✨
اگر آمدن مولایمان آرزوی همه شیعیان باشد
فردا کنار ماست🍃🌸🍃 انشاالله
#لیله_الرغائب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کنج از حرم بهم جا بده...🥺
😔خدایا لطفا به زودی نصیبمون کن کربلا را
#شبزیارتیارباب
#شب_جمعه
🌸✨امشب که بین خلق، لیل الرغائب است
دانی چه چیز آرزوی قلب صاحب است؟
ای کاش روز جمعه که از راه میرسد دیگر کسی نگوید ارباب (عج) غایب است✨🌸
اللهم عجل لولیک الفرج
🍃 التماس دعا🍃
#امام_زمان
در #لیله_الرغائب خدایا فردا و فرداهایم را
هر طور که میخواهی نقاشی کن
من به قلم رحمتت ایمان دارم …
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
- ساعت بہ وقت عاشقے💕✨ بہ وقت『ملجاء'🌿』
- ساعت بہ وقت عاشقے💕✨
بہ وقت『ملجاء'🌿』
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامهقسمتسیزدهم - عاشق ڪیست؟ 📜"
دلم پیِ ادامه روایت عشق بود و برای همین، به مختصر ترین حالت ممکن با سعید احوال پرسی کردم و وقتی نشستم، سریع کتاب رو باز کردم:
«دوم رمضان سال شصتم هجری»
در دوم رمضان، دو قاصد، شتابان از کوفه به سوی مکه به راه افتادند.
هشت روز سفر بی وقفه و سخت برای حمایت از حسین بن علی (ع)!
«دهم رمضان سال شصتم هجری»
دو قاصد مردم کوفه در دهم رمضان به مکه رسیدند.
هنگامی که آن دو قاصد، به خانه حسین بن علی (ع) رسیدند، نامههای مردم کوفه را به پسر علی (ع) دادند.
دو قاصد از امام خواستار پاسخ شدند، ولی حسین (ع) پاسخی به نامهها ندادند و از آنان خواستند به کوفه برگردند.
نامهها و دعوت نامهها روز به روز زیاد تر شد.
سرانجام مردم کوفه برای گرفتن پاسخ نامهها، تصمیم گرفتند نمایندگان خود را به سوی مکه بفرستند.
کاروانی با یکصد و پنجاه نفر آماده شد تا به سوی مکه برود.
با ورود کاروان به مکه، شهر شلوغ شد.
نمایندگان کوفه در خانه حسین (ع) جمع شدند و ساعت ها از رشادت های حضرت علی (ع) گفتند. آنان چند روز در مکه ماندند و امام را ملاقات کردند.
حسین (ع) پس از چند روز به آنان فرمودند:
«بهتر است شما بروید و سلام مرا به مردم کوفه برسانید. پاسخ شما را خواهم داد.»
رفت و آمد قاصدها، پیک ها و نامه های مردم و نمایندگان و بزرگان کوفه به جایی رسید که امام تصمیم گرفتند پاسخی برای آنان بنویسند.
دوازده هزار نامه نمیتوانست بی پاسخ بماند.
بنابراین پاسخی از امام به سوی مردم کوفه روانه شد.
ایشان در آن نامه نوشتند:
«... همه شما از من میخواهید به سوی شما بیایم، چون امامی ندارید! امام شما در راه رسول خداست، و حق و عدالت را در جامعه حاکم میکند. حکومت من به مانند حکومت پدرم، امیرالمومنین (ع)، است. ... بنابراین، مسلم بن عقیل را به سوی کوفه میفرستم تا از درستی قول و عهد شما آگاه شوم. وقتی نامه را دریافت کردید او را یاری کنید.»
حسین بن علی (ع)، مسلم بن عقیل را به سوی کوفه فرستادند.
مسلم بن عقیل به کوفه رسید، مردم گروه گروه با مسلم بیعت کردند.
بیش از هجده هزار نفر نزد مسلم آمدند و از او خواستند تا حسین بن علی (ع) به کوفه بیاید.
مسلم بن عقیل نامهای به سوی مکه روانه کرد و از امام خواست به کوفه بیاید.
او در نامه نوشت: « ... ای پسر علی، مردم کوفه برای آمدن شما لحظه شماری میکنند...»
رفت و آمد شیعیان به نزد مسلم، ادامه داشت تا این که محل اقامتش لو رفت و خبر به نعمان بن بشیر رسید. او والی کوفه از جانب معاویه بود و یزید هم او را ابقا کرده بود.
تو حال خودم بودم که صدایی حواسم رو از کتاب پرت کرد.
خوب که دقت کردم، فهمیدم سعید ضبط رو روشن کرده و این مداحه که صداش اینطور به دل میشینه:
- اگه سرده اگه تاریکه دنیا، نمیترسیم آخه مهتاب داریم! خداروشکر بی صاحب نموندیم! خداروشکر ارباب داریم!
درسته نوکرِ خوبی نبودیم ولی خوب جایی نوکر بودیم ای دل...
حال قشنگ و تازهای با هر تپش قلبم تو وجودم میپیچید. کتاب رو بستم و سرمو به پشتیِ صندلی تکیه دادم. گوش جان میطلبید، نوای عاشقی!
- صدامون میزده ارباب، هر روز! یه روزایی ولی کر بودیم ای دل...
لبخند تلخی روی لبم نشست، بی صدا زمزمه کردم: هعی امان از دل... یه عمری کر بودی ای دل!
- یه ساله از سرِ دلتنگی و درد، شبامون توی بزمِ روضه سر شد! خداروشکر امسالم نمردیم، محرم شد، چشامون باز تر شد!
- بهار عاشقیمونه محرم! بهار اشک و فصل روضه خونی! با این سینه زدن دل پاک میشه! بهاره! موقع خونه تکونی...
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرت علے اکبر 'ع'💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#ممنونڪهرعایتمۍڪنید❤️(:
🌷eitaa.com/shomale_eitaa
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامهقسمتسیزدهم - عاشق ڪیست؟ 📜"
سرمو سمت شیشهی کنارم چرخوندم و خیره به مردم شهر، تو دلم گفتم: چند نفر ازین مردم مثل من، غافلن؟! محرم امسال، برای چند نفر، مثل سالهای قبل من، یه ساهپوش شدن سادهست؟!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خداروشکر... خداروشکر که محرم امسال رو از دست ندادم!
- دوباره پرچم مشکی خریدیم! دلامون روشنه با این سیاهی! با این پیراهن و این شال مشکی، سیاهی لشکرت باشیم الهی...
بغض به گلوم چنگ انداخت.
مداح چه دلِ خوشی داشت! سیاهی لشکر ارباب؟! اصلا هفتاد و دو نفر، لشکر حساب میشه که سیاهی لشکر معنا پیدا کنه؟! نکنه سه ساله و شیش ماهه هم حسابن؟!
گرچه... همون تیری گلوی شیش ماهه رو درید، که چشمِ علمدار لشکر رو محروم از دیدن برادر کرد...
- رفیقا قدر امشب رو بدونید! شاید فرداشب رو دیگه نبینیم!
شاید این آخرین سالیه که داریم کنار هم تو روضه میشینیم!
راست میگفت... کی میدونه؟! شاید امسال، اولین و آخرین سالیه که محرم رو میبینم...
چشمامو بستم و زمزمه کردم: اربابم! قول میدم امسال یه جوری نوکریتو بکنم، که مثل یه نوکرِ قدیمی بهم نگاه کنی. یه جور که سال دیگه محرم...
از چیزی که داشت به زبون دلم جاری میشد، برای لحظهای ترسیدم. از همون لحظه بود که موندم بین: مرگ یا شهادت...؟!
سرچرخوندم از سعید بپرسم: چطور میشه دل از زندگی کَند و از خدا خواست، محرم بعدی «شهید» صداش بزنن؛ اما از دیدن صورت و چشمای خیسش، حرفم یادم رفت و گوش تیز کردم بشنوم مداح چی گفت که اینطور حالِ دلِ سعید رو بهم ریخت...
- رفیقامونو حتما یادتونه! رفیقایی که با هم گریه کردیم... کی میدونه؟! شاید هم مثل اونا، ما سال دیگه زیر خاک سردیم!
میخواستم چیزی بگم تا آروم بشه اما جملهی آخر مداح، زبونم رو خشک کرد.
یعنی سالِ دیگه این موقع، کجام؟! چی صدام میزنن؟! مرحوم؟! جوون ناکام؟! یا... شهید!
- میون این همه غوغای دنیا، قرار ما تو های و هوی روضهست!
شهیدا اینو فهموندن به ما که... تو عالم هر چی خیره توی روضهست!
دلی که توی روضه سوخت، پاکه!
دلی که پاک شد، جای حسینه!
چی میشه وقت جون دادن ببینم، سر من هم رو پاهای حسینه!
سری که پر شد از عشق یه بی سر، اگه رو پیکرش باشه عجیبه!
مداح همچنان میخوند اما... من فقط یک جمله میشنیدم:
سری که پر شد از عشق یه بی سر، اگه رو پیکرش باشه عجیبه!
سری که پر شد از عشق یه بی سر، اگه رو پیکرش باشه عجیبه!
سری که پر شد از عشق یه بی سر، اگه رو پیکرش باشه عجیبه!
بی مقدمه و بی توجه به حالِ خراب سعید، رو کردم بهش و پرسیدم: سعید؟! تو عاشقی؟!
با چشمای اشکیش نگام کرد و با بغض گفت: نه!
-پس عاشق کیه؟!
آهی کشید و گفت: قبول داری همه ما، از کوچیک و بزرگ، گنهکاریم؟! فقط کوچیک و بزرگ گناهامون فرق داره!
مکثی کردم و سرتکون دادم. گفت: تنها کاری که میتونیم در برابر اینهمه نامردی و گناهامون بکنیم، توبهست! اما توبه داریم تا توبه... حدیثی هست که میگه کسی که از ته دل توبه کنه، مرد و مردونه هم پای توبهش وایسه؛ به سال نرسیده خلاص از زندون دنیا میشه!
مکثی کرد و گفت: اونی عاشقه که وقتی مثل امسالی توبه کرد، محرم سال بعد، دست بوسِ ارباب باشه...
تا حالا شده با یه پارچ آب یخ بیدارتون کنن... من، همون بهت زدهی شوک شده از بیداریِ ناگهانی بودم...!
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرت علے اکبر 'ع'💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#ممنونڪهرعایتمۍڪنید❤️(:
🌷eitaa.com/shomale_eitaa
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
هدایت شده از |⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
رفقایِ جان☺️
اهالی شمال ایتا😎✋🏻
حالا ڪه رُمانو خوندین دلم مےخواد نظرات و احساسات و پیشنهادات شما رو بدونم💬
- https://harfeto.timefriend.net/16436601610147
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ