‹🕌🕊›
#سلام_ارباب
سلام من بہ تو آقاے بےنظیر خودم
سلام و عرض ادب ایهاالامیر خودم
اگر چہ دورم از آن مضجعٺ ولے قلباً
سلام مےڪنمٺ صبحِ دلپذیر خودم
#السلام_علےساڪن_ڪربلا❤️
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌺----------------
بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
「🕊🌸」
#سلامامامزمانم✋🏻
هی گنه کردم و هی جار زدم یار بیا(:
من ندانم چه شود عاقبت کار یار بیا💔
خود بگفتی دعا بهر ظهورت بکنیم
خواندمت خسته ام ای یار بیا...😢
السلامعلیکیابقیهاللهفیارضه🍃
#السلامعلیکیااباصالحالمهدیعج
🌺-----------------------
بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
#وقت_سلام
💕یا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..
😍چه می شود که بیایم حرم به مهمانی...؟
😭دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان...
🍃🕊عنایتی که بیایم، تویی که درمانی....
❤️ سلام آقا ❤️
#در_محضر_شهدا
🌹#شهیداکبرشهریاری 🌹
شهیدی که حاضر نشد به حرم حضرت عباس(ع) برود!
💠 آخرین باری که به کربلا رفته بود مصادف با اربعین بود، هرچی اصرار کردیم بیا حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) نیامد. چون احساس خجالت میکرد که وقتی حرم بیبی در محاصره است به زیارت حضرت عباس علیه السلام بیاید...
ده روز بعد به سوریه رفت و در راه دفاع از حرم به شهادت رسید. روحمان با یادش شاد.
#شهید_اکبر_شهریاری
#هدیه_به_روح_مطهر_شهید_صلوات
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم*
🌺---------------------
بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
4_6051051867100679465.mp3
24.72M
•
.
یکی از عزاداران حسینی شمال ایتا😔🏴
برای آروم شدن دل امام زمان (عج) این روزا یه دعای عهد و ۱ صلوات سهم برو بچ عزیز شمال ایتا💔
.
🦋✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد
✨وَآلِ مُحَمَّد
🦋✨وَعَجِّل فَرَجَهُم
🙏عهد مےبندم ؛
روزی لازمتون بشم !❤️(:
از صف ِ سیصد و سیزدھ تا
بهتون سلام مےکنم !✋🏻✨
#امام_زمان
#محرم
هشتگِ
#اربعین
باید بیاد بالا
حاشا به غیرت ما #بچه_شیعه_ها
#اربعین
#اربعین
#حجاب خط قرمز ماست
انتشار حداکثری با شما
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
#در_محضر_شهدا 🌹#شهیداکبرشهریاری 🌹 شهیدی که حاضر نشد به حرم حضرت عباس(ع) برود! 💠 آخرین باری که ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید علی خلیلی جوان ۱۸ ساله ای که برای دفاع از یه دختر بدحجاب در نیمه شب سال ۹۰ شاهرگش،رو با قمه زدن اومتولد آبان ۷۱ بود
چرا اونموقع همه سکوت کردن و برای مظلومیت این جوون رعنا در دفاع از ناموس مملکت حرفی نزدن ؟؟؟
🌷🌱 فدایی #امام_زمان (عج)
هدایت شده از شُمالےها
_مثلا تیتر اول روزنامه ها
اسم شهیدی باشه
که در راه ترور ترامپ و
گرفتن انتقام حاجی
رفت...
شاید اون شهیدم، من باشم.......
enc_16214438421621207333751.mp3
1.45M
🎙 تڪیه شمال ایتا تقدیم مےڪند
🎧 سکوت علامت رضاست
🎤 با مداحی محسن عراقی
#آخر_صفر
#امام_رضا_جان
#همه_خادم_الرضاییم
🇮🇷 #ایران_عزیز
🌿🌼🌿 کوهی در جاده ملایر که شبیه نیمرخ چهره انسان است.
و هنر عکاس .....
#فتبارکاللهاحسنالخالقین
من به کشورم با تاریخ کهن و فرهنگ اصیل خود افتخار میکنم و خود را سرباز وطن میدانم.
#ایران_عزیز_من
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
من به کشورم با تاریخ کهن و فرهنگ اصیل خود افتخار میکنم و خود را سرباز وطن میدانم. #ایران_عزیز_من
مهم است که به وجود کشورمان افتخار کنیم ؛
ولی مهمتر از آن این است که :
“کاری کنیم” کشورمان به وجودمان افتخار کند …
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
مغربتون بخیر اهالی تڪیه شمال ایتا😎
اولا چون وقت نمازه پاشو نمازتو بخون.....
حتما باید شب امتحان باشه
تا از اون نماز خوشگلا بخونی؟!🚶🏿♂️
پاشو یه یاعلی بگو
نزدیک نمازه:)!
اگه وقتی حالت خرابه
بجای توسل به آهنگا... 🚶🏿
یه دعای توسل میخوندی:)!
الان حال و روزِت
بهتر بود✋🏿
#سهشنبهشبودعایتوسل(التماسدعا)
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
اگه وقتی حالت خرابه بجای توسل به آهنگا... 🚶🏿 یه دعای توسل میخوندی:)! الان حال و روزِت بهتر بود✋🏿 #
🍃🌸🍃دعا برای سلامتی و طول عمر و آرامش قلب نازنین آقا امام زمانمون ( که جانم به فدایش) و تعجیل در فرج آقامون #امام_زمان فراموشمون نشه.
در این گرماگرم ِ ایام ،
جرعهای شربت ِ عشق میل داری ..؟❤️
در بقچه ام چند لیوان بیشتر دارم ! (:
ــــــــــــــــــــ ــ
نوش ِ جانتان ؛✨
یک قسمت از ملجاء جان !🌿
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجــاء'🌿』-
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"#قسمت_سی_و_چندم ؛ باری دگر روضه بخوان!" 📜
سخنران به مجلس شور داده بود و صدای گریه همه بلند بود. باید تو اوج ادامه میدادم اما با آرومترین صدا و لحن ممکن، خیلی ساده شروع کردم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ !»
صدای همراهی جمع که خوابید. ادامه دادم: «و علی عباسِ حسین (ع)»
نفس عمیقی کشیدم و هر چی از سعید شنیده بودم رو تو ذهنم چیدم و تکرار کردم: «روز عاشورا، حوالی ساعت چهار بود که امام حسین (ع) به خواهرشون، بیبی زینب (س) گفتن پسرم رو بیار! اینا بچه رو ببینن دلشون به رحم میاد!
حضرت، بچه رو از رباب گرفتن و دست امام حسین (ع) دادن. آقا یه نگاه به سر تا پای علیاصغرشون کردن...»
بغض صدامو عوض کرد: «الهی بمیرم؛ قد ششماههشون از سهشعبه کوچیکتر بود!»
صدای ناله تو حسینیه پیچید. بیاختیار اشک از چشمام میریخت.
میکروفون رو ثابت کردم. ریحان رو روی دستام گرفتم و بالا بردم: « امام حسین (ع) علیشون رو روی دست گرفتن. فرمودن: یاقوم! ان لم ترحمونی، فارحموا هذا الطفل! به من رحم نمیکنین به این شیرخواره رحم کنین!
اما تَرَونه کیف یتلظی عطشا؟ نمیبینین چطور تلظی میکنه؟»
نتونستم تحمل کنم. ریحان رو پایین آوردم. میکروفون رو کنار زدم و زار زار گریه کردم. حسینیه از صدای یاحسین (ع) پر شده بود. یهو صدای سیدمهدی پیچید. با بغض و گریه گفت: «دیدین ماهی از آب بیرون میوفته، یکم که میگذره این لباشو چجور به هم میزنه؟ به این حالت میگن تلظی!»
همونجا پای منبر وا رفت و صدای هق هقش بلند شد. فضای حسینیه از ناله بهم ریخته بود! هیچکس تو حال خودش نبود...
از صدای داد مردم، ریحان ترسید، از خواب پرید و صدای گریهش بلند شد. سریع میکروفون رو جلو دهنش گرفتم. صدای گریههای معصومانهش که پیچید، حسینیه از صدای گریه لرزید! انگار در و دیوار هم داد میزدن حسین (ع)!
به زحمت جلوی هق هقم رو گرفتم و صورت ریحان رو دست کشیدم. خواستم آرومش کنم که یهو بغضم دوباره شکست. میکروفون رو دست گرفتم و گفتم: «ارباب داشتن حرف میزدن، عمر لعنتالله گفت: حرمله! چرا جوابشو نمیدی؟
الهی بمیرم؛ ارباب یهو دیدن بچه یه تکون خورد!»
خیلی سخت بود گفتنش. نفسام از شدت گریه بریده بریده شده بود. به زور گرفتم: «رباب... رباب یهو دید... صدای گریهی علیاصغر قطع شد...!»
کار از گریه و ناله گذشته بود. همه تو سر و صورت خودشون میزدن. ریحان از گریه سرخ شده بود.
گرفتمش روی دستامو و از خدا قوت خواستم. صدامو صاف کردم و پشت میکروفون با گریه لالایی خوندم: «لای... لالایی گل پونه! مادر دل نگرونه! اشکام مثل بارونه! لای... لالا نازکه سرت! میگردونه مادرت، صدقه دور سرت! (:
قحطی آبه، تو این بیابون! آب فراتو بستن به رومون! لا... لالالا لالالایی، لالالا لالالایی، لالالا لالالایی!»
دستمو بلند کردم. گفتم: «همه برا اصغرش لالایی بخونین!»
به چشم به هم زدنی، کل حسینیه رو گهواره های خالی گرفت! (:
همه دستاشونو حالت گهواره تکون میدادن و میخوندن: «لای... لالالا لالالایی، لالالا لالالایی!»
اونا زمزمه میکردن و من با گریه ادامه میدادم: «لا... لالا بخواب آسوده! لبهای تو کبوده! واسه جنگیدن زوده!»
دوباره صدای گریه ریحان بلند شد و جمعیت رو به فریاد انداخت. از فرصت استفاده کردم. صدامو بالا بردم و با بغضی که نفسامو هی میبرید، بیتی که دل سنگ رو هم میشکست خوندم: «لا... لالا غنچهی پرپر! آخرم علیاصغر، به من نگفتی مادر! ای وای ای وای ای وای!»
برای اینکه ریحان نترسه، دستمو روی دهنم گذاشتم و داد زدم! احساس میکردم کسی دو دستی رو قلبم فشار میاره و دیگه با گریه آروم نمیشم! باید داد میزدم!
یهو یکی از دورتر گفت: «بچه هلاک شد! مادرش کجاست؟»
بی اختیار نگاهم رفت سمت مجتبی. با شنیدن این حرف، دو دستی تو صورتش زد و صدای گریهش بلندتر شد.
سریع ریحان رو بغل گرفتم و سعی کردم آرومش کنم. با لحن آرومی شروع کردم به خوندن: «میگه با چشماش... حالش عجیبه! باید برم من... بابام غریبه! (:
لا... لالالا لالالایی... لالالا لالالایی... لالالا لالالایی!»
💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان حضرت علےاکبر (؏)💕
بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱
- بـا احتـرام #ڪپۍممنـوع⚠️'!
✨تکیـهیشمـالایتـا'🏴!
𓄳 https://eitaa.com/shomale_eitaa
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجــاء'🌿』-
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"#قسمت_سی_و_چندم ؛ باری دگر روضه بخوان!" 📜
سرمو از صورت ریحان دور کردم و بلندتر گفتم: «لالایی بخون برا طفل رباب!»
دوباره صدای زمزمه پیچید. ریحان آرومتر شده بود. اما نخوابید. بهم نگاه میکرد و دستاشو تکون میداد. از معصومیت نگاهش، لبخند روی لبم نشست و بغض دوباره به گلوم چنگ انداخت. نگاهی به مجتبی کردم و گفتم: «مجتبی؟ بیا ادامهشو تو بخون...»
با اشک سرشو به چپ و راست تکون داد و گفت: «به خدا نمیتونم!»
و دوباره دستاشو روی صورتش گذاشت. تو دلم گفتم: «نترس! کسی نمیخواد به ریحانت آسیب بزنه!»
اشک از چشمام سرازیر شد. ریحان هنوز داشت نگام میکرد. صورتش رو نوازش کردم. نفس عمیقی کشیدم و باز دم گرفتم: «حالا باباش میخوان براش لالایی بخونن!
لای... لالایی هستِ بابا! شد دلشکسته بابا! میلرزه دست بابا!»
حال مجتبی، بغضم رو سنگین تر میکرد. از شدت گریه، کامل خم شده بود و شونههاش تکون میخورد!
- «لای... لالا طفل قربونی! بابای نیمهجونی... گفته لن ترحمونی! وای از گلوی صدپارهی تو... من میمونم با... گهوارهی خالی تو!»
دیگه همه یاد گرفته بودن. با هم برای علیاصغر کوچیک ارباب لالایی میخوندن! (:
اونا لالایی میخوندن و من ادامه میدادم: «حالا
دیگه رباب فهمیده طفلشو ازش گرفتن!»
به ریحان نگاهی کردم. لباشو تکون تکون میداد.
با اشک گفتم: «چرا نمیخوابی عموجون؟»
نفسی گرفتم و ادامه دادم: «آھ... قلبمو از جا کندی! چشماتو که میبندی، پس چرا نمیخندی..
؟»
دووم نیاورم. خم شدم سمت شکم ریحان و به هق هق افتادم. اما اینبار ریحان گریه نکرد. با دو دستش صورتم رو گرفت و لثههای بیدندونش رو نشونم داد! (:
از رو پام بلندش کردم و سفت بغلش کردم. دلم میخواست تا صبح نوازشش کنم و سیر اشک بریزم! اما نشد... مهدی اومد نزدیکم و گفت که ریحان گرسنشه که اینطور به همه چی مک میزنه. ازم گرفتتش و برد بده دست خانومش.
سرمو روی میکروفون گذاشتم و تا نفس داشتم گریه کردم. آرومتر که شدم، صورتم رو پاک کردم و گفتم: «میدونم امروز اومده بودین برا علمدار گریه کنین! منم روضه حضرت عباس (ع) رو خوندم براتون!»
از چیزی که میخواستم بگم، صدام لرزید. بعد چیز هایی که از حضرت عباس (ع) دیدم، دلم به روضهشون حساس شده بود! اسمشون میومد، میشکست! (:
به سختی نفس گرفتم و گفتم: «میدونی چرا...؟ آخه قبل اینکه امام حسین (ع) علی اصغرشون رو بگیرن، عمود خیمه علمدار رو خوابوندن!»
اشکام امونم رو بریده بود. دستام میلرزید. میکروفون رو سفت تر گرفتم و گفتم: «همون حوالی ساعت چهار بود که صدا پیچید: الان انکسر ظهری! داداش کمرم شکست!»
جملهم نصفه موند و به هق هق افتادم. مردم تازه فهمیده بودن چه خبره! صدای نالهی یاحسینشون از صدای بلندگو ها هم بالاتر رفته بود!
نفسم دیگه درنمیومد. به زحمت گفتم: «روضه... روضهی حضرت عباس (ع) از گریههای علیاصغر شروع میشه! از... از این عمی العباس گفتنای رقیه شروع میشه! از... از کمرِ خمِ ارباب...! ای اهل حرم میر و علمدار نیامد!»
💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان حضرت علےاکبر (؏)💕
بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱
- بـا احتـرام #ڪپۍممنـوع⚠️'!
✨تکیـهیشمـالایتـا'🏴!
𓄳 https://eitaa.com/shomale_eitaa
+ https://abzarek.ir/service-p/msg/784905
🏴✨ این روزا، روزاییه که روضهها و هیئت رفتنهامون با ملجاء همخوانی میکنه خیلی از جاها خودمونو جای آدمای ملجاء گذاشتیم. (:
دلم میخواد از حال و هوای دلتون، موقع خوندن ملجاء بدونم.❤️
🏴بهنام خداے حسیــــن (ع)
و
🏴 سلام برهمہی نوڪرهاے
اباعبدالله در تڪیہ شمـــال ایتـــــا🥀