🟧 نفوذ از گذشته تا امروز
✍خاطره حضرت علامه حاج شیخ ابوالحسن ایازی (ره) از استادشان آیت الله العظمی امامی امیرکلائی(ره):
🔻 روزی در کشتی نشسته بودم شخصیتی صاحب منصب و ژنرال که لباس ارتش به تن داشت از دور با صدای بلند گفت :شیخ مهدی!!
من توجهی نکردم زیرا با فردی ارتشی سابقه آشنایی نداشتم، کم کم نزدیک شد گفت: شیخ مهدی مرا نمیشناسی؟
گفتم:هرچه به ذهنم فشار میآورم چیزی به نظرم نمیآید، شما خودت را معرفی کنید.
گفت: آیا شما در مدرسه کبری آخوند خراسانی در نجف نبودید؟ گفتم: بله
🔻گفت: یادت هست یک طلبه بود به نام شیخ حسین معروف بود به شیخ مقدس که در اتاق فوقانی سکنی داشت؟ گفتم:بله
گفت:یادت هست که شیخ حسین در طهارت و نجاست خیلی وسواس بود حتی برای گرفتن وضو مدتها در کنار حوض معطل میشد و مکرر وضو میگرفت، طلاب دور اوجمع میشدند و فریاد میزدند شیخ حسین وضویت صحیح است چرا این همه وسواس داری؟ گفتم: بله یادم هست.
پرسید:میدانی اهل کجا بود؟ گفتم: اهل ایران بود ولی نمیدانم چه منطقه ای
پرسید: هنوز در آن مدرسه هست؟ گفتم: مدتی است از نجف رفته و او را نمیبینم.
🔻 گفت:شیخ مهدی! شیخ حسین را اگر ببینی میشناسی؟ گفتم :بله .
گفت :پس چطور نشناختی؟! آن شخص من هستم.
پرسیدم: یا للعجب با آن همه مقدس مآبی چرا وارد ارتش شدی؟
گفت:جریان کار این است که من یک انگلیسی هستم و در ارتش انگلیس افسر بودم چون به دو زبان عربی و فارسی تسلط کامل داشتم دولت انگلستان به من پیشنهاد ماموریتی داد که درقبال آن ترفیع درجه بگیرم.
🔻 پرسیدم: چه ماموریتی به شما محول شده بود؟
گفت: مامور شدم به عنوان یک طلبه در یکی از مدارس نجف مشغول تحصیل باشم و در نهضت مشروطیت که به پرچمداری علمای بزرگ نجف هدایت میشد گزارشات خود را محرمانه و مخفیانه به دولت خود برسانم لذا در روزهایی که طلاب اجتماع میکردند و با تظاهرات دسته جمعی به منازل علما میرفتند و خواستههای خود را مطرح می کردند و از حکومت دیکتاتوری ایران سخن میگفتند وشخصیتهای سیاسی و علمی و مذهبی که از ایران به عتبات میآمدند و وضع ناهنجار کشور را به اطلاع مجتهدین بزرگ می رساندند، من همه اینها را گزارش میکردم تا زمانی که ماموریتم پایان پذیرفت و دوباره به ارتش برگشتم.
🔻پرسیدم: برای چه این همه خودت را به مهلکه وسواس میانداختی ؟
گفت: برای اینکه با ظاهر فریبنده بتوانم به عنوان یک طلبه متدین ماموریتم را بدون آنکه کسی بویی ببرد، انجام دهم.
📚 کتاب آفتاب خوبان#خاطرات
🆔
@shomalpatogh
✳️حسن روحانی: حجاب اجباری در ایران کار من بود.
بعد از انتقاد علمای قم به وضع حجاب سال ۵۷ و با وجود مخالفتهای مردم و زنان بیحجاب جامعه، با نظر مثبت من، تصمیم گرفتیم حجاب را الزامی کنیم و طرح «اجباریشدن حجاب» در ارتش به عهده من بود که به همه دژبانها گفتم هیچ زن بیحجابی را از فردا راه ندهید.
در گام اول، همه زنان کارمند مستقر در ستاد مشترک ارتش را که نزدیک به ۳۰ نفر بودند، جمع کردم و پس از گفتوگو با آنان قرار گذاشتیم از فردای آنروز با روسری در محل کار حاضر شوند.
زنان کارمند که همگی بجز دو یا سه نفر بیحجاب بودند، شروع کردند به غر زدن و «شلوغ کردن»، ولی من «محکم» ایستادم و گفتم: از فردا صبح، «دژبان» مقابل درب ورودی موظف است از ورود خانمهای بیحجاب به محوطه ستاد مشترک ارتش جلوگیری کند.
#حسن_روحانی
#خاطرات
جلد ۱، صفحات ۵۷۱ و ۵۷۲.
#سرطان_اصلاحات
🆔
@shomalpatogh