پروردگار!
فرزندانم را عاق من و مخالفت با امر من و خطاکار در حق من مگردان
صحیفه سجادیه
نیایش بیست و پنجم
🍃🌸🍃
امروز پنج شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۷ شوال ۱۴۴۴
ذکر روز پنجشنبه
✨لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین "نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار"✨
✅روز بزرگداشت حکیم عمر خیام
✅روز جهانی موزه و میراث فرهنگی
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
@shookohmadari
🍃 معارف شکوه مادری🍃🌸🍃
کانال رشد و تعالی جمعیت*
نشر مطالب با ذکر منبع اشکالی ندارد
در خانواده پر جمعیت،
پدر و مادر فقط فرزندان بزرگتر را تربیت میکنند، اما تربیت فرزندان بعدی اکثرأ در جو محیطی که با حضور فرزندان بزرگ تر شکل می گیرد صورت می پذیرد.
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
@shookohmadari
🍃 معارف شکوه مادری🍃🌸🍃
کانال رشد و تعالی جمعیت
نشر مطالب با ذکر منبع اشکالی ندارد
#داستانهای_واقعی
#مادرانه🌾
#من مدیر_خانه ام🔅
چشم هایم را که باز می کنم، اولین فکرم این است که ناهار چی بار کنم🤔
بعد هم فکر هایی که دنباله اش هستند...دیشب چی خوردیم؟!😁
چی توی یخچال دارد خراب می شود؟!🧐
حالا پسر کوچیکه از چی بدش می آید؟!
پسر نوزادم که دندان ندارد برایش چی بپزم که گوشت به خوردش بدهم😜
تازه این شروعش هست😚 می رسم سر فریزر و میفهمم که آخر ماه هست و گوشت نداریم😁
خوب عدس پلو می گذارم!
نه همسر دوست ندارد😐
به خودم که می آیم یک صبحانه فوری خوردم در میان لقمه ها، کلی لباس کثیف بچه ها را از این طرف و آن طرف جمع کردم و ریختم توی ماشین و روشنش کرده ام...😁
سراغ شستن و جمع جور کردن ظرف های دیشب می روم....
اما نزدیک ظهر که می شود، دلم می خواهد همه چیز را رها کنم و بروم یک کتاب از توی کتابخانه بردارم و بخوانم....
اصلا روزی که از دوست خوبم کتاب📚 دور بمانم احساس درماندگی می کنم🙁
درست است که خیلی کارهای روزمره مهم هستند، اما رشد خودم خیلی مهم است....
این باور همیشگی من هست....
خانه داری شغل شریفی هست و عاشقش هستم....
از ماندن توی خانه خدا را شکر هیچ وقت اذیت نشدم...دلم نخواسته بروم سر کار و این همه استرس رفتن و آمدن را به جان بخرم...
اما همیشه خودم برایم ارزش داشته، رشدش، تعالی اش، یاد گرفتن چیزهای جدید...😇
فهمیدن و سعی کردن برای درک زندگی...
حتما که نباید کلاس های جور و واجور رفت😙
به لطف همین اینترنت من دوختن چادر را یاد گرفتم😜
از کتاب های کتابخانه امانت گرفتم و کیف کردم...
به قول دوستان بهانه هم نیاوردم کتاب گران است😄
اگر خودت را مثل بچه هایت دوست داشته باشی حتما برایش وقت جور می کنی.....
من خانه دارم....مادرم....اما مهم تر از همه وظایم یک عبد خدا هستم....
باید بیشتر از همه مواظب جسم و روح خودم باشم...
اصلا هم کار سختی نیست....
برای شروع فقط روزانه چند خط کتاب خواندن، واقعا تاثیر عجیبی دارد.....
@Roodbarany
@shookohmadari
🍃معارف شکوه مادری 🌸🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت *
31.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعار غرب:
⭕️ تنهایی و سقط جنین برای زن ایرانی
و فرزند زیاد و زندگی شاد برای زن غربی
🔰 قابل توجه کسانی که میگویند شما توهّم دشمن دارید
جالبه بدونید اگر خانم ها به صورت مرتب هر 3 سال یک بار از سن 18 تا 52 سالگی باردار شوند هیچ نوع بیماری زنانه ای را در طول عمر تجربه نخواهند کرد
#فرزندآوری
#جوانی_جمعیت
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر
🔰 آیندهبینی در جمعیت
🔸رهبرانقلاب: همچنان که ما فکر میکنیم که اگر چهار پنج بچّه افتاد روی دوش یک خانواده وضع زندگیشان چگونه خواهد شد، فکر این را هم بکنید که این چهار پنج بچّه وقتی بزرگ شدند و کاری پیدا کردند و شغلی پیدا کردند چه کمکی میتوانند به پیشرفت کشور بکنند؛ یعنی این را هم باید فکر کرد.
#فرزندآوری
#بحران_جمعیت
#بحران_کاهش_جمعیت
🗓 ۱۳۹۲/۰۸/۰۶
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر
#مادرانه_شهدا
آنها محمدرضا را داخل يه كانال گذاشته تا فردا برای بردن محمدرضا بيايند.
بچهها صبح كه رفته بودند تا محمدرضا را برگردانند، ديده بودند كه محمدرضا نيست، عراقی ها پسرم را به اسارت برده بودند.
در آنجا هم محمدرضا با رزمندهای به نام محسن دوست شده بود، محسن اهل مشهد بود، اسير شده بود. محمدرضا به محسن گفته بود: كه محسن ما انشاءالله پيروز می شويم و تو آزاد می شوی، بعد كه رفتی، برو قم به خانه ما آدرس خانه ما را هم داده بود به او كه به مادرم بگو تو ديدهای من شهيد شدهام تا مادرم چشمش به راه نماند.
در مدت ۱۱روز يعنی از زمان اسارت تا شهادتش محمدرضا دست عراقی ها بود.
بسيار شكنجهاش كرده بودند. عراقی ها به او گفته بودندكه به امام خمينی (ره) توهين كند!
محمدرضا قبول نكرده بود وگفته بود من يك جان دارم و بهتر آنكه آن را در راه اسلام و امام خمينی (ره) بدهم وبعدهم به صدام فحش داده بود.
عراقی ها هم با تمام نفرت و حقارتشان او را آزار داده، شكنجه كرده بودند و به دهانش زده بودند كه دندانهايش شكسته بود. محسن نتوانسته بود به محمدرضا بهرغم عطش فراوانش آب بدهد.»
چون ترسيده بود و می دانست كه نبايد به مجروحان آب داد.
محمدرضا گفته بود محسن من دارم می سوزم، من آب می خواهم! محسن هم گفته بود من می ترسم بهت آب بدهم.
محمدرضا هم خودش را كشانكشان به سمت طاقچه كشيده بود تا خودش آب بخورد كه نرسيده به آب، همانجا لب تشنه شهيد می شود.
ادامه دارد...
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر