🇮🇷خاطرات روزهای نبرد
♦️لا آخ و لااوخ و لا ایخ
شهید_ابوالقاسم_آقایی
به روایت جعفر طهماسبی
✍میگفت توی اسارت به من می گفتند “قاسم شر خر”. من زیر بار زور خواسته های دشمن نمی رفتم و به این خاطر هم خیلی کتک میخوردم.
🔺یک روز من رو در حالتی که سینه هام رو به تخت سفت بسته بودند خوابوندند و مزدور بعثی شروع کرد از کف پاهام کابل رو زدن…از کف پا شروع میکرد و تا پشت گردن ادامه میداد و گاهی هم با همه غیضش به سرم میکوبید.. و من هم با هر بار زدن در حالیکه به او میخندیدم میگفتم “آخ”…. و گاهی این آخ ها رو می کشیدم و اون سرباز بعثی محکم تر میزد…
🔺تا اینکه عصبانی شد و به زبان عربی گفت: “لا آخ”… و باز شروع کرد به زدن..و من هم با هر ضربه او اینبار من می گفتم “اوخ” و او باز تند تر میزد و دوباره در حالیکه عرق کرده بود باز با عصبانیت گفت:”لا آخ و لا اوخ” .
🔺من با همه دردی که می کشیدم گفتم “نعم سیدی” و باز زدن شروع شد… اینبار از شدت درد میگفتم: “ایخ”… اینبار سرباز عراقی که کلافه شده بود گفت: “لا آخ و لا اوخ و لا ایخ” و کابل رو به گوشه ای پرت کرد و گفت:”امشی”
✅شهید حاج ابوالقاسم #آقایی با کاروان #آزادگان در مردادماه ۶۹ ، سر افراز به میهن برگشت و این رزمنده غیور #ارتش جمهوری اسلامی در آخرین روز پائیز سال ۹۰ و در روز شهادت سیدالساجدین به یاران شهیدش پیوست.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔷اولین و تنها کانال معرفی #شهدای_ارتش_جمهوری_اسلامی_ایران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅
🚩کانال شهدایی #شور_شیدایی
✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def