شور شیدایی 🇮🇷
✅ حکایت عاشقی
داستان های کوتاه از شهدای ارتش
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🛑 انتقام منافقین از پدر خلبان شهید سید عبدالله بشیری موسوی
✍از سید فتاح پدر شهید بشیری دعوت میشود که در سالگرد شهادت فرزندش برای حضار در تهران سخنرانی کند. پدر میپذیرد.
♦️سید در حالی که عکسی از فرزند شهیدش در دست داشت در مقابل میکروفون قرار گرفت و پس از نوحهخوانی و سینهزنی، طی سخنانی خطاب به سران گروهکهای محارب گفت: «اگر ۱۰فرزند هم میداشتم خود و فرزندانم را در راه اسلام و انقلاب امام فدا میکردم.» این سخن به مذاق منافقین خوش نیامد و در صدد نابودی وی برآمدند.
🔹منافقین بعداز شنیدن سخنان پدر شهید، طرح ترور وی را در دستور کار قرار میدهند. از این رو بعد از اتمام مراسم سخنرانی سید فتاح که قصد بازگشت به زنجان را داشت منافقی به گویش آذری اعتماد وی را جلب کرد و در حالیکه رانندگی اتومبیل بنزی را بر عهده داشت در پیش پای سید ترمز کرده و خطاب به سید میگوید: «کجا میروی؟» سید میگوید: «زنجان.»
🔸راننده میگوید ما تا قزوین میرویم. تا آنجا شما را هم باخود میبریم و به این ترتیب سوار ماشین گروهکها میشود.
🔺در مسیر، راننده و دو نفر از همدستان منافقش را هم سوار میکند تا شب به نزدیکی قزوین میرسند. راننده به بهانه خراب شدن ماشین، توقف میکند. از اتومبیل پیاده شده و با نگاهی به موتور ماشین میگوید: «ماشین خراب شده.» مسافران را پیاده میکند. همه جا تاریک و ظلمات است. به یکباره دو نفری به سید فتاح و همراه وی حمله ور میشوند.
♦️دستان همراهش را از پشت بسته و با ضربات مشت و لگد به سرو صورت وی میکوبند به طوریکه از حال میرود. سید که قصد مداخله داشته تا همراهش را نجات دهد به یکباره به سید حملهور میشوند و با ضربات چاقو وی را به شهادت میرسانند و متواری میشوند و بدین ترتیب پدر به دیدار فرزندش میشتابد.
#خلبان_شهید_محمد_نوژه
#خلبان_شهید_سید_عبدالله_بشیر_موسوی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔷اولین و تنها کانال معرفی #شهدای_ارتش_جمهوری_اسلامی_ایران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅
🚩کانال شهدایی #شور_شیدایی
✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def