فروشگاه صریر
🔺️شانزده سال بعد ✍ نوشتهی زهرا حسینی مهرآبادی 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https:/
#شانزده_سال_بعد روایتی است از زندگانی یکی از هزاران سرباز روح خدا که واژه خشونتبار جنگ را با حضور شورآفرین خود،
به تعبیر کلام روشنگر حضرت امام (ره) به #دفاع_مقدس مبدل کرد.
روایتی ساده، بیتکلف و صمیمی درست شبیه خود محمدرضا.
او که روزگاری با ما و در کنار ما زیست، در خوشیها و ناخوشیها، تلخیها و شیرینیهای زندگی با خدا رفاقت کرد
و در عمر کوتاهش تعبیر عبارت نورانی «یا رفیق من لا رفیق له» شد.
#آزاده شهیدی که یار، همرزم و همسنگرم در روزهای دود و باروت و لحظههای لبریز از یاد خدا در سالهای جنگ بود.
🔹️برشی از کتاب :
دستهایم را جلو بردم.
قفل شانزده سال دوری و انتظار را باید میشکستم.
«بسم الله» گفتم و گره کفن را باز کردم.
قلبم محکم میزد و کم مانده بود از جا کنده شود.
شاید اگر میتوانستم فریاد بزنم و ذرهای از حیرتم را بیرون بریزم، تحمل دیدن آن صحنه برایم راحتتر میشد.
آنچه جلوی چشمهایم بود، با تمام دیدهها و شنیدههایم حتی دم تا آن روز تفاوت داشت.
پلکهایم را چندین بار بههم زدم تا اگر خوابم یا در تنگی و تاریکی قبر به اشتباه افتادهام، از فکر و خیال بیرون بیایم؛
ولی نه خواب بودم و نه اشتباه میکردم.
بغض، گلویم را فشار میداد.
دلم میخواست فریاد بزنم.
بگویم خدایا! چرا الان، چرا امروز، چرا اینطور باید محمدرضا را نشانم بدهی!؟
و ...
@shop_sarir