نزدیک نماز ظهر بود. حسن باقری برای تجدید وضو به ساختمانی که پشت سپاه بود، رفت و دقایقی بعد در حالیکه وضو گرفته و هنوز آستینهایش بالا بود، بیرون آمد. من هم قصد داشتم بروم و تجدید وضو کنم. مرا که دید ایستاد و با آن صدای بم و کلفتش گفت:
- علی آقا! التماس دعا داریم.
کمی مکث کرد و سپس ادامه داد:
- باید کاری کنیم که در این جنگ نمره خوبی بیاوریم.
- چه نمره ای؟!
- نمره ی شهادت. باید شهید بشیم. حیفه شهید نشیم.
- هرچه هست دست خداست.
حسن باقری با قاطعیت پاسخ داد:
- نه! دست خودمان هم هست.
- چطور؟!
- اگر دوتا چیز را رعایت بکنی خدا شهادت را نصیبت میکند.
- چه چیزهایی؟!
با حالت ویژه ای گفت:
- یکی #پرتلاش باش و دوم #مخلص ! این دوتا را درست انجام بدهی، خدا شهادت را هم نصیبت میکند.
برشی از کتاب «پنهان زیرباران» خاطرات سردار علی ناصری
@siaheha