هدایت شده از r.meftah
❇ نشریه کلک خیال به صاحب امتیازی انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی منتشر شد.
سلام دوستان
دورههای خوب انجمن ما رو که یادتون نرفته؟
خبر خوب اینکه:
ما دوباره برگشتیم.
همراهمون باشید😍
https://eitaa.com/joinchat/3844669656C2b8186ac99
"به بهانهی سالروز شهادت علیبنحمزه علیهالسلام"
مزار علیبنحمزه(ع/ شهیدشده در ۲۳ محرم ۲۲۰)، از دیرباز در میان شیرازیان مشهور بوده، تا آنجا که طبق برخی روایتها، تاریخ بنای مرقد ايشان به دوران آلبویه باز میگردد و در کتابهای تاریخی و مزارات شیراز نيز، بارها به اهمیت آن اشاره شده است. با اینحال در شعر فارسی، پیش از دوران صفوی اشارهای به آن حضرت(ع) نمیتوان دید، هرچند در میان عامه، روایتی دربارهی زیارت حافظ از مقبرهی ایشان ساخته شده و به بیت "سرِ آن کشته بنازم که پس از کشتهشدن/ سر خود گیرد و اندر پی قاتل برود" مستند شده است؛ حال آنکه این بیت برگرفته از غزلی منتسب به شاطرعباس صبوحی است و تاریخ سرایش این شعر و زمان خلق این داستان، بسیار متاخر از زمان حافظ بوده است.
قدیمترین شعر در دست دربارهی حرم آن حضرت، ترکیببندی از اهلی شیرازی(۸۵۸_۹۴۰) است که از منظر تاریخ شیراز و ادبیات شیعی، اهمیت دارد:
صاحبدلان که بندگی مقبلی کنند
در یوزهی کرم ز توانگردلی کنند
رو سوی مستی از سر هشیاری آورند
دیوانگی ز سلسلهی عاقلی کنند...
با رهروان ز خضر و مسیحا روند پیش
با عاقلان ره سخن از غافلی کنند
جویای گنج لیک نه از راه نیستی
تحصیل کیمیا نه ز بیحاصلی کنند
شاهان ملک خاک زمین تکیهگاهشان
بر ملک و جاه تکیه نه از جاهلی کنند
چون ماه نو به صیقل یکگوشهی نظر
آیینهی سیاهدلان منجلی کنند
پیران پارسا به حدیثی کنند مست
رندان مست را به نگاهی ولی کنند
جان در سر محمد و اولاد او دهند
سر در سر محبت آل علی کنند
بر آستان میرعلی حمزه سر نهند
پای شرف ز عرش برین پیشتر نهند
آن قبلهی فلک که ملک چاکرش بُوَد
صد همچو کعبه حلقهبهگوش درش بود
شاه شهید میرعلی حمزه آنشهی
کز خون خود قبای شهی در برش بود
فرّ هما گدای در او چه میکند
چون سایهی سعادت او بر سرش بود
خاری که سر زند ز گلستان روضهاش
نخلی شود که میوهی دلها برش بود
تن در هوس که خاک در او شود بهجان
جان در هوای روضهی جانپرورش بود
بر عرش میرسد به درش هر که میرسد
آنجا کسی که میرسد این باورش بود
روز سماع و وقفهی این روضهی چو خلد
خیل ملک نظارگی منظرش بود
آنرا که داغ حسرت این روضه بر دلاست
دوزخ شراری از دل پر اخگرش بود
هر کس که از سفال سگش آب میخورد
بادا حرام اگر طلب کوثرش بود
خاک درش چو آب بقا روحپرورست
منتپذیر خاک درش آب کوثرست
شهزادهای که میرعلی حمزه نام اوست
جبریل اگر به عرش پرد، مرغ بام اوست
در وصف او مگو که سپهرش مقام شد
گو: پایهی سپهر بلند از مقام اوست
هر کاو شنیدی بوی شمیمی ز مشهدش
تا صبح حشر نکهت جان در مشام اوست
رضوان سلام کرد چو آن بارگاه دید
کرد از صفا خیال که دارالسلام اوست
هر کور بهر کامدلی سوی او رود
آن کعبهی مراد دهد هرچه کام اوست
روحالامین که منهی دین پیمبرست
گوش و دلش همیشه به حرف و پیام اوست
خاص از پی نثار درش نقد جان رواست
وین جان که با من است هم از لطف عام اوست
تنها نه صید گیسوی مشکین او منم
هر جا که هست مرغ دلی صید دام اوست
جایی که ساقی کرمش شد حیاتبخش
خضر و مسیح، تشنهلب درد جام اوست
از حلقهی حرم اگرم دست کوته است
چشمم چو حلقه بر در بیتالحرام اوست
دارم به قبلهی در او روی بر زمین
رویم ز قبله گردد اگر نیست اینچنین
آنان که پای قدر بر افلاک بر نهند
بر آستان میرعلی حمزه سر نهند
زان واجبست خیل ملکرا سجود خاک
تا چهرهی نیاز برین خاک در نهند
درویش این درند به دریوزهی قبول
آنان که پای بر سر صد گنج زر نهند...
در روضهاش نه حدّ ملایک بود گذر
گر پا نهند پا ز حد خود بهدر نهند
خواهم به دیده خار رهش رفتن از مژه
گر جای خار در ره من نیشتر نهند
از گریه، خون دیده بر این آستانه ریخت
چندانکه خلق پای به خون جگر نهند
هر ذره خاک مردم چشمی از این در است
کز مردمی به چشم خود اهل نظر نهند
اهل صفا که کعبه ایشان همی در است
ز این در به سعی کعبه چه رو در سفر نهند
هر حاجتی که هست درین کعبه چون رواست
حاجت به کعبه چیست چه حاجت به سعی ماست؟
ای کعبهی سعادت و ای قبلهی شرف
پاکیزهگوهر صدق شحنهی نجف
پیش تو ای امام بهحق چون صف نماز
در سجده بستهاند ملک صدهزار صف
ذات تو گنجنامهی سرّ حقیقت است
عقل تو ره برد به سر گنج "من عرف..."
در روضهی شریف تو خورشید ذرهوار
خواهد که خاک ره شود از غایت شرف
مارا چه حد که روی بر این آستان نهیم
از حضرت تو گر نرسد بانگ لاتخف
سوی در تو آمدهام از سر نیاز
چون اشک خود دوان بهسر از غایت شعف
آوردهایم سوی تو رخسار زرد خویش
اشک امید در نظر و نقد جان بهکف
گر نیک و گر بدیم به رحمت قبول کن
ما را مکن ز مرحمت خویش برطرف
چشم کرم ز لطف تو داریم و کردهایم
بر ابر رحمت تو نظر باز چون صدف
از حضرت کریم امیدست هر کسش
اهلی اگر قبول تو دارد همین بسش
#اهلی_شیرازی
#علی_بن_حمزه/ع
#شعر_شیعی
https://eitaa.com/mmparvizan
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از خانه تخصصی هنر و ادبیات کودک و نوجوان
7.96M
سخنرانی دکتر سنگری در اختتامیه جشنواره ادبیات عاشورایی خانواده بهزیستی. بخش کودک و نوجوان. شیراز. ۹ مرداد ۳.
#خانه_تخصصی_هنر_و_ادبیات_کودک_سیب_نارنجی
https://eitaa.com/sibenaghd
هدایت شده از پرویزن
"چکامهی ننگ"
سمفونی بمبها و موشکها نواخته شد
طبل رسوایی به زمین افتاد
خاک بر جهانی که در آن زندگی میکنیم.
بیمارستانی در غزه منهدم شد
هزاران نفر در توحّش قوم برتر جان دادند
خاک بر سر جهانی که در آن زندگی میکنیم.
پدری قطعههای فرزندش را در کیسه به هم میپیوندد؛
برادری کودک، در بیمارستان
شهادتین را به برادرش تلقین میکند.
جناب صدر اعظم خمیازه میکشد.
خاک بر سر جهانی که در آن زندگی میکنیم.
مادری در سرزمین مادری، قبری برای فرزند ندارد
خانههای عمودی،
در لحظهای افقی میشود
و گورهای دستهجمعی: ردیف.
کدخدا، رعایایش را ذبح میکند.
خاک بر سر جهانی که در آن زندگی میکنیم.
در جدال موشکها و کودکها
در توازن دموکراسی رسانه و دلار
چراغها خاموش میشود.
لبها در تشنگی میسوزد
پرزیدنت، عقبعقب به ساعتش نگاه میکند
و گوشهای از جهان گوشوارهی لبهی گوش دیگری میشود
خاک بر سر جهانی که در آن زندگی میکنیم.
[حضرت شاهزاده، در حال ورزش صبحگاهی است]
بیبیسی دلواپس یوزپلنگ ایرانی؛
و هیات داوران "گرمی"
مبهوت از ترانهی "زن و زندگی"؛
سازمان ملل را بهگرمی تشویق میکند
و اسرائیل
"آزادانه"
به کودکان فلسطین درخشش فسفری هدیه میکند؛
چشمان "خاخام"های خام از ذوق میدرخشد
وای بر جهانی که در آن نفس میکشیم
*
تراژدی اسلحه، به پردهی آخر میرسد
در بازی ننگ و جنگ،
پرده پایین میآید
صدای جیغ کودکان در دوردست نمایش گم میشود
در حاشیهی تحلیف، تصنیف موشک نواخته میشود
اسماعیل، اینبار قربان میشود
مجمع عمومی سازمان ملل، بازیگران را بهشدت تشویق میکند
وای بر جهانی که در آن نفس میکشیم
قاتلان سرخپوستها؛
جانیان ویتنام و هیروشیما؛
در یکسو
وارثان هالوی هولوکاست
متجاوزان الجزایر و لیبی
در دیگرسو
نظم جهانی را مدیریت میکنند.
حقّ تو
وتو میشود
جایزهی صلح نوبل
به "سوچی" میرسد
به پاس مبارزه با خشونت:
منهای مسلمانان میانمار
به اسحاق رابین و شیمون پرز
به شکرانهی کشتار صبرا و شتیلا
و به یاسر عرفات
به پاس "خفهخون"
تف بر جهانی که بر آن راه میرویم
...
و در انبوه این خاک
بر این خاک
از خاک
به خاک
...
تنها اندوه یک خاک است که رویای جهان مدرن را غبارآلود کرده است
"فلسطین"
و بغض جاودانهی او
در سکوت و صدا
بیقرار
بیقرار
بیقرار
که تلکَ شقشقه هدرت
و ما قرّت
#محمد_مرادی
#فلسطین
#حقوق_بشر
#تحلیف
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از خاتم|خانهشعروادبیات
🌿گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست...
🪐دورهمنشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس
🟪خانه شعر و ادبیات خاتم
🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری
📆دوشنبه ۱۵ مرداد ماه ۱۴۰۳
⏳ساعت: ۱۷:۰۰
📝باارشاد:
دکتر محمد مرادی
✨موضوع:
شاعران مکتب آذربایجانی
📍مکان:
چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو
🔼ورود برای عموم علاقهمندان به شعر و ادبیات، آزاد است.
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
«استعمارستیزی و جدال با غرب در شعر معاصر با مشروطه»
نهضت مشروطه و شعر آن هرچند از بسیاری منظرها ریشه در پیوند ایرانیان با مظاهر فرهنگ اروپایی و حتّی طرح سیاسی دولتهای رقیب در ایران دارد؛ در شعر شاعران این دوره نشانههای ستیزه با آن نیز میتوان دید. در شعر شاعران جریان اتّحاد اسلامی، تقابل شرق بهعنوان کانون تمدّن دینی و غرب، پررنگی ویژهای دارد. این نوع نگاه که نمونۀ تمامعیار آن را در اشعار اقبال لاهوری میبینیم و با مفهوم وطن در اشعارش پیوند مستقیم دارد، سببشده تا او بهویژه در دفترهای "زبور عجم، پیام مشرق، جاویدنامه و پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟"، فرنگیمآبی را آسیب اصلی ملّت اسلامی معرفی کند:
فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز
(گزیدهی اشعار، ص ۶۳)
اقبال نگاه انتقادی به پیشرفتهای غرب و برگزیدن نقاط مثبت فناوری و علم آنان را راهکار مناسب شرقیان در جهان معاصر میداند. از منظر او تقلید از مظاهر سطحی مدرنیته در غرب، چیزی جز سقوط در پی نخواهد داشت:
آدمیت زار نالید از فرنگ
زندگی هنگامه برچید از فرنگ
پس چه باید کرد ای اقوام شرق
باز روشن میشود ایّام شرق
در ضمیرش انقلاب آمد پدید
شب گذشت و آفتاب آمد پدید
(همان، ص ۷۹)
حتّی شاعر غربستای این دوره، میرزادۀ عشقی هم گاه با نگاهی انتقادی از عقبافتادگی شرق و پیشرفت غربیان سخن میگوید:
یاد آن عهدی که در مشرق تمدّن باب بود
وز کران شرق نور معرفت پُر تاب بود
یادشان رفته همان هنگام در مغرب زمین
مردمی بودند همچون جانور جنگلنشین
تا نخوابد شرق کی مغرب برآید آفتاب
غرب را بیداری آنگه شد که شرقی شد به خواب
(اشعار میرزاده، ص ۴۹)
البته هم او که اوج غربگرایی را در بسیاری از اشعارش میتوان دید، در انتقاد از سیاستهای استعماری انگلیس میسراید:
داستان موش و گربه است عهد ما و انگلیس
موش را گر گربه برگیرد رها چون میکند؟ (همان، ص ۱۰۷)
فرخی یزدی نیز ناامنی موجود در ایران را زاییدۀ حضور اجنبیان در ایران میداند:
دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی
فتنه سربهسر بگذاشت، سر به پای ناامنی
(دیوان فرخی، ص ۱۶۷)
عارف هم حضور سیاه انگلیسیان را در این دوره به انتقاد میگیرد:
به اردشیر غیور دراز دست بگو
که خصم ملک تو را جزو انگلستان کرد (دیوان عارف، ص ۲۴۷)
از میان شاعران جریان مشروطه، بهار، نسیم شمال و ایرج میرزا معمولاً به هیچیک از کشورهای غربی به دیدۀ اعتماد نمینگرند، ایرج میسراید:
گویند که انگلیس با روس
عهدی کردهاست تازه امسال
کاندر پلتیک هم در ایران
زینپس نکنند هیچ اهمال
افسوس که کافیان این ملک
بنشسته و فارغند از این حال
کز صلح میان گربه و موش
بر باد رود دکان بقال
(دیوان ایرج، ص ۱۹۲)
"کتاب دو کوچه تا نیما؛ محمد مرادی، صفحات ۴۲ تا ۴۵"
#شعر_مشروطه
#استعمار_ستیزی
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
https://eitaa.com/mmparvizan
🌿گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست...
🪐دورهمنشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس
🟪خانه شعر و ادبیات خاتم
🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری
📆دوشنبه ۱۵ مرداد ماه ۱۴۰۳
⏳ساعت: ۱۷:۰۰
📝باارشاد:
دکتر محمد مرادی
✨موضوع:
شاعران مکتب آذربایجانی
📍مکان:
چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو
🔼ورود برای عموم علاقهمندان به شعر و ادبیات، آزاد است.
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
مختصری در باب کارکرد اجتماعی آیین با تکیه بر آیینهای عزاداری تاسوعا و عاشورا
محمد بیانی اسطورهپژوه
سفر به روستای پدربزرگم در تاسوعا و عاشورا و تماشای دستههای عزاداری، یکی از لذتبخشترین خاطرات پرتکرار دوران کودکیام است. صفهای طولانی عزاداران، لباسهای متفاوت شبیهخوانان، صدای طبل و نوحهخوانی و جیرینگ جیرینگ زنجیرها و هماهنگی کوبش دست بر سینه، زنجیر بر پشت و چوب بر طبل هنوز با وضوحی مثالزدنی در خاطرم زنده است. از همان کودکی شوق شرکت در این آیین باشکوه و بزرگ را داشتم و زمانی که در بزرگسالی این تجربه را در مدرسه و مسجد محل کسب کردم، همواره احساسی خوشایند تا مدتها در وجودم باقی میماند. انگار چیزی رازآلود در این تجربه وجود داشت که همیشه من را به تکرار آن سوق میداد.
از چند سال پیش که مطالعۀ آثار نظری اسطورهشناسی و دینپژوهی را آغاز کردم تا کنون، علاقهام به آیینها روز به روز بیشتر شده و دریافتهام آنچه آیینها را، که گسترۀ وسیعی از جشنها تا سوگواریهای شخصی، ملّی و مذهبی را شامل میشوند، برایم باشکوه و لذتبخش میکند، گردهمآیی افراد گوناگون برای هدفی مشترک (بزرگداشت، گرامیداشت، سوگواری، یادواره، تبریک، تسلیت و ...) است. در این کنش جمعی، تفاوتها و تضادهای فردی تا حد زیادی رنگ میبازند و شرکتکنندگان از 10 نفر گرفته تا 1000 نفر، سود جمعی را بر سود فردی ترجیح میدهند. نظم و هماهنگی دستههای عزاداری میتواند حاصل این خاصیت آیین باشد. همگی هماهنگ با ضربِ طبل زنجیر یا سینه میزنند، (تا حد امکان) لباس سیاه میپوشند، پشت سر هم میایستند و یا دور هم حلقه میزنند. در واقع وحدت آیینی همواره برای انسان زیبا بوده و هست و خواهد بود. بارها دیدهاید افرادی به تماشای دستههای عزاداری میروند که ممکن است اعتقاد قلبی آنها چیز دیگری باشد، امّا وقتی از آنها میپرسید، میگویند «تماشایشان را دوست دارم، حس خوبی به آدم میدهد». همچنین ممکن است در فضای مجازی یا در سفرهای خارجی، محو تماشای کارناوالها، آیینهای مذهبی و یا جشنهای ملّی دیگر کشورها شده باشید، درحالی که مذهب، ملّیت و تفکّر شما ممکن است با شرکتکنندگان در این آیینها کاملاً متفاوت باشد.
به نظرم آیین، در کنار تحقق یک هدف و امر مشترک، تمرین همدل بودن است؛ تمرین نوعدوستی و احترام به دیگریِ متفاوت و در عین حال همسان است؛ یعنی تمرین احترام به تفاوتهای فردی و اندیشیدن به هدف مشترک و سود جمعی است. وقتی فردی با اندیشه و هدفی دیگر در آیین شرکت کند و مناسک آن را به جای نیاورد، خواه ناخواه از آن طرد خواهد شد. اگر در جلسات هفتگی کتابخوانی که آن نیز نوعی آیین است، شخصی حاضر شود که به کتاب و کتابخوانی علاقهای ندارد و این بیعلاقگی را بروز دهد، از جمع طرد میشود.
مثالی دیگر میزنم. ممکن است بارها برای تماشای فیلم به سینما رفته باشید. این هم یک آیین است، چرا که شامل مشارکت جمعی برای هدفی مشترک و مستلزم بهجای آوردن مناسک خاصی است. اگر کسی برای صحبت با دوستش به سینما برود و یکی از اصلیترین مناسک سینما رفتن را نقض کند، بهسرعت به بیرون از سالن هدایت میشود، چرا که یکی از مصادیق همدلی در این آیین، رعایت سکوت برای برقراری نظم و پرتنشدن حواس دیگران است. ممکن است در لحظۀ تماشای فیلم صحبتهای زیادی با دوستمان که کنارمان نشسته داشته باشیم، امّا با کنارگذاشتن سود فردی، سود جمعی را در نظر میگیریم تا لذّت اجرای آیین به همگی برسد. از این رو است که پس از خروج از سالن فیلم، ممکن است ساعت ها دربارۀ آن با دوستمان سخن بگوییم.
حال برگردیم به عزاداریهای تاسوعا و عاشورا. در این روزها اگر در هیئتهای سینهزنی شرکت کنید، میبینید که تفاوتهای مبنی بر مدرک تحصیلی، دیدگاههای سیاسی بیرنگ میشوند (عدم توجه به تفاوتهای فردی). از آنجا که این آیین مختص دین و مذهبی خاص است، تنها پیششرط (روی کاغذ) مسلمانبودن است که اتفاقاً آن نیز در عمل مانع ورود فرد به دستۀ عزاداری نمیشود. حتّی از این طرف و آنطرف شنیدهام گاه هموطنان یا توریستهای غیرمسلمان نیز در این آیین شرکت داده شدهاند، که شاید یک دلیل عمدۀ آن، تبدیلشدن واقعۀ کربلا به نمادی از قیام مظلومانه علیه ستمگری و قدمی به قیمت جان در راه آزادگی و آزادیخواهی است، مفاهیمی که برای نوع بشر ارزشمند است. این یعنی هر انسانی که چنین ارزشهایی را گرامی میدارد، میتواند سوگوار شهدای کربلا باشد. از طرفی دیگر فرض بر این است که شرکتکنندگان، هدفی مشترک با جمع دارد. اگر هم نداشته باشند، با بهجای آوردن مناسک به برگزاری آیین کمک میکنند و به همین سبب در جمع پذیرفته و یکی از آنها محسوب میشوند (توجه به هدف مشترک و سود جمعی).
#خانه_تخصصی_ادبیات_سیب_نارنجی