eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
125 دنبال‌کننده
200 عکس
8 ویدیو
42 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پرویزن
«بلندخوانی هجای کوتاه آغاز مصراع» یکی از شگردهاي وزني رایج در غزل دهه‌های اخیر که از دیدگاه بسیاری از منتقدان با صحّت موسیقی غزل منافات دارد، بلندخوانی هجای کوتاه آغاز غزل است. این نوع تغییر ِکشش هجا، در سنّت «مثنوی‌سرایی» فارسی تا حدودی کاربرد دارد و بیش از همه در کشش ضمیر «تو» در آغاز مصرع‌ها رواج داشته است؛ هرچند از منظر تاریخ زبان، این نوع کشش با تلفظ متفاوت "تو" در برخی گویش‌های فارسی کهن هم سازگاری دارد. از منظر دیگر، این امکان با تبدیل رکن «فعلاتن» به «فاعلاتن» در بحر رمل نیز شباهت دارد که به عنوان یکی از اختیارات عروضی پذیرفته شده است. در شعر شاعران معاصر، این تسامح موسیقایی بیشتر متاثر از شاعران نیمایی و با تغییر کارکرد «واو» عطف در آغاز سطرهای اشعار آنان، به شعر سنتی راه نمود یافته است. به همین دلیل، این کشش هجایی را بیشتر در تلفظ «واو» اول سطرها می‏‌توان دید؛ هرچند درباره‌‌ی امکان زبان تلفظ "و" عطف به صورت "وَ" عربی، در زبان شعر سنتی، برخی منتقدان نظرهایی دیگر دارند: "و"خیال آفرینش مثل خوابی بود خوابی خشک و بی‌خود (ذکاوت، 1377: 41) کاشکی یک‌بار دیگر، تو و آن شور جوانی " و "من و آن روزها و ذوق و شوق کودکانه کاشکی یک‌بار دیگر، باغبانی می‌نمودی "و" من خشکیده از نو می زدم کم‌کم جوانه (همان: 80) کشیده خواندن "و" آغازین در اغلب این اشعار، تنها به ضرورت وزنی رخ داده و نوعی دودستگی موسیقایی در سرعت تلفظ ایجاد می‌کند؛ به‌طوری که نوعی کندخوانی در آغاز مصرع پدید می‌آید: وَ بعد کل زدند زنان بی معطلی «بعله» که آمد از دهن روشنی به متن (صادقی، 1386: 18) امشب که شاید عکس‌هایت را بسوزانم وَ خنده‌هایت را به دست باد بسپارم (حسینی، محمد کاظم، 1385: 25) وَ صبح شناسنامه‌اش را برداشت یک‌شهر پر از فریب کاری، بابا (مرادی، 1382: 82) من مرده‌ام، نشان که زمان ایستاده است وَ قلب من که از ضربان ایستاده است (روزی طلب، 1387) اين تسامح که بیش از همه در غزل شاعران نوگرا و غیر سنتی دیده می‌شود، در تلفظ دیگر حروف و حتی اسم‌های تک هجایی نیز، کاربرد دارد؛ چنانکه حروف «که/به» در ابیات زیر، برای حفظ وزن باید کشیده خوانده شود: من هم به فال تلخ خودم گریه می‌کنم "که" تا هنوز از ته فنجان نرفته است مشکوک مانده‌ام به خودم، نه! به طالعم "به" هر چه رفته است، به آبان نرفته است (هدایتی فرد، 1386: 4-3) "به" مادرم می‌نویسم: از آن کلافی که سبز است جوراب‌ها را نبافد تا گل نگردد لگدمان (حکمت شعار، 1381: 57) در نگاهی گلی باید گفت، که در اغلب نمونه‌ها، این کندخوانی به دودستگی موسیقایی شعر می‌انجامد؛ ویژگی‌ای که در شعرهایی که زبان سنتی یا غیرروایی دارند، بیشتر رخ می‌نمایاند. @mmparvizan
"چند ایراد زبانی" دفتر سروده ی تا کنون بارها تجدید چاپ شده و از مجموعه های مورد پر مخاطب اوست. شاعری که از سال 82 به واسطه ی و او را می شناسم و در طول این سال ها همواره اشعارش را خوانده و ارزیابی کرده ام. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در اوست. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد: 1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی دوستان معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان یا دارند؛ بهتر است از این نوع استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه ، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است: من چند روز پیش دلی را شکسته ام "من را" به رسمیت بشناسید سنگ ها 2- کاربرد همزمان نشانه های "معرفه" و "نکره": صحیح تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر: ما را فقط به خاطر هم آفریده اند آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره ساز است. شیوه ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه هاست: "آن گونه که" یا "به گونه ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...". در بیت بالا، از عبارت "به خاطر" به جای "برای" نیز استفاده شده که این نوع "گرته برداری" را نیز منتقدان زبان اغلب شایسته نمی دانند. 3- کاربرد دو دسته ی ساخت های کهن و نو: دلم شکست کجایی که نوشخند زنی به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟ در این غزل و تعدادی دیگر از های دفتر در جایگاه ، به سیاق های متفاوت استفاده شده اند. "زنی" در مصراعی که واژه ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه ی شعر کاملا کهن در معنی "می زنی" جلوه یافته است. 4- نوع کاربرد حرف "استدراک": استفاده ی همزمان "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی دانند: تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست با این همه امشب بده مامن به من اما 5- استفاده ی خطا از "باید" و "بایست": از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می شود. این قاعده ی مهم و واضح در اشعار او رعایت نمی شود: بایست قلم گردد اگر از تو نگوید دستی که نویسنده ی این شعر سپید است در مجموع در زبان اشعار او دودستگی های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به فراوانی نمود دارد و این مثال ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای او هم دیده می شود. در یادداشت های بعد به مجموعه های دیگر و زوایای تازه ی اشعار این خواهیم پرداخت. https://eitaa.com/sibenaghd
هدایت شده از پرویزن
"به بهانه‌ی آغاز مهر/ مفاهیم مربوط به مدرسه و شاعران پس از جنگ" يكي از جلوه‌هاي معنايي رایج در شعرسنتی به‌ویژه غزل شاعران دهه‌های ۷۰و ۸۰ که ریشه در شعر کودک و نوجوان و همچنین شعر اجتماعی عصر پهلوی دارد، استفاده از مفاهیم مربوط به فضای مدرسه و کتاب‌های دبستانی (به‌خصوص پایه‌ی اول) در مضمون‌سازی اشعار و تصاویر است. بازگشت به غربت کودکی را در بسیاری از این دست سروده‌ها می‌توان دید: آمد كنار تخته، «به نام خدا» نوشت قبراق بود مثل الف، ب،‌ ت، آ... نوشت گفتم: اجازه تشنه‌ام آقا و تشنه‌ايم لبخند زد معلم من، آب را نوشت گفتم: گرسنه‌ام،‌ همه‌‌ي ما گرسنه‌ايم نان را كنار دفتر ما باصفا نوشت آمد كنار پنجره، با حلقه‌هاي اشك لبريز بغض بود، ولي بي‌صدا نوشت (علي‌اكبري، 1386: 13-12) بيش‌تر این اشارات برآمده از درس‌‌ها و كتاب‌های دبستان است؛ برای مثال گریز به شعر مشهور "باز باران" از گلچین گیلانی: تا كوچه باغ ابرهاي «باز باران» زا تا هفت توي وهم جنگل‌هاي گيلان برد (همان: 44) كاشكي‌ يك‌بار ديگر آن صداي سبز شيرين كاشكي‌ يك‌بار ديگر «باز باران با ترانه» (ذكاوت، 1377: 80) اشاره به "دارا و سارا" در جایگاه دو نام ذکرشده در کتاب‌ها، از مفاهیمی است که در شعر دهه‌های یادشده، مُد شده است: از تو آموختيم الفبا را معني آب و نان و بابا را از درخت خيال خود چيدم سيب دارا، انار سارا را (نجاتي،‌ 1383: 29) اشاره به تکالیف مدرسه هم در بسیاری از سروده‌ها منعکس است: كودكي كه به فكر بازي بود، خسته از مشق و جمله سازي بود آه! حالا نشسته‌يك گوشه، با تمام وجود مي‌گريد (انصاري، 1386: 67) مضمون در "تصمیم کبری" از دیگر اشارات پربسامد در شعر دهه‌های ۷۰ و ۸۰ است: تصميم كبري بود‌ي ا دندان شيري در درس چندم آخرين دندانت افتاد؟ (همان، 47) "مرد در باران" نیز از دیگر بن‌مایه‌های تکرارشونده به‌خصوص در شعر انتظار یا سروده‌های اجتماعی است: او رفت و مشق کودکان شهر بعد از این پر مي‌شود از قصه‌ي: آن مرد در باران (ياري، 1380: 28) اشاره به اصطلاحات املا، نگارش، ریاضی، داستان دهقان فداکار و ...، از دیگر مضامین رایج در سروده‌هاست. از میان شاعران این چنددهه‌، غلامعلی شکوهیان در چندغزل، به‌سادگی و نیکویی از این مضامین در خلال غزل‌های اجتماعی‌اش بهره گرفته است: دل‌خسته‌ام از این اتاقِ چنددرچند یک آسمان چند است آقا؟ بال و پر چند؟ ...تا اینکه سهم هرکسی یک لقمه باشد اکرم بگو دست پدر تقسیم بر چند؟(گزیده‌ی شعر فارس) شعر اجتماعی"دیکته" از او، بر اساس همین مضامین ساده، سروده شده که در پایان این یادداشت، متن آن آورده شده است: بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد سارا به سین سفره‌مان ایمان ندارد بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم یا سیل می‌بارد...و یا باران ندارد بابا انار و سیب و نان را می‌نویسد حتی برای خواندنش دندان ندارد انگار بابا همکلاس اولی‌هاست هی می‌نویسد این ندارد آن ندارد بنویس کی آن مرد در باران می‌آید؟ این انتظار خیسمان پایان ندارد ایمان برادر! گوش کن! نقطه. سرِ خط بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد (همان) "با نگاهی به جریان‌شناسی غزل شاعران جوان جنوب ایران/ محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی روز هنر انقلاب اسلامی: شکایتی از خود و آنان که می‌دانند" این‌عزیزکان که بیشتر، تاجرند و گاه شاعرند گاه یار شیخ و میر و گاه... مانده در صف اکابرند بزم را... شراب و بنگ را... عارفِ همیشه عاکف‌اند رزم را... خروش و جنگ را... چون پرنده‌ی مهاجرند لفظ‌های کهنه‌سودشان... خاک خورده بین دودشان شاعرانِ عصر نیستند، گرچه شاعر معاصرند خرس‌های ظاهرا بشر... گرگ‌های یوسفِ هنر با منافقان موافق‌اند با مهاجران مجاورند این دغل‌دلان که در زبان، پیرو امام صادق(ع)‌اند این سبک‌سران که وقت نان، شیعه‌ی امام باقر(ع)اند هرزه‌های از هنر بَری، گرم در تب سخنوری مثل فرّخی و عنصری، سست‌های بی‌عناصِرند گاه مست شمس و مولوی، گاه جیره‌خوار منزوی در جوار حضرتِ "رَوی"، رکن اوّل منابرند در غزل اگرچه کامل‌اند، جرعه‌جرعه زهر قاتل‌اند وقت جنگ باطنی‌مرام... روز صلح اهل ظاهرند گاه: بیت‌بیت صائب‌اند... گاه: کشف‌کشف طالب‌اند داغ را... هماره غائب‌اند... باغ را... همیشه حاضرند ما: تبار فضلمان: کبار... خطّ سرخ شعرمان: غبار این حرامیانِ بی‌تبار... شعر را غبارِ خاطرند خون: بهارِ آستین ماست... درد: زینت جبین ماست ما حبیبِ بِن‌مظاهریم... این حباب‌ها مُظاهرند شاعری به کشفِ نغز نیست... شیعه اشک و شال سبز نیست لاف می‌زنیم شیعه‌ایم، فکر می‌کنند شاعرند * شعر: ساحت طهارت است، هان! کجای خاک خفته‌اند آن "شریف"‌ها که لایق‌اند... آن "کُمیت"ها که طاهرند *به شاعران مشهور تاریخ ادب شیعی: کمیت بن زید اسدی و سیّد شریف رضی. https://eitaa.com/mmparvizan
"شاعر غزل و ترانه" محمدعلی بهمنی، از دو جهت بر ادبیات روزگار ما تاثیر نهاده است. اوج این تاثیرگذاری را در دهه‌های پنجاه تا هفتاد می‌توان دید؛ حضور او در محافل ادبی دهه‌های هشتاد و اوایل نود نیز از منظر تاریخ ادبیات معاصر هدایتگر برخی شاعران جوان بوده است. در ترانه‌های او، زبان ساده، توجه به خاطرات و حسّ غربت و قافیه‌گزینی موثر، از عوامل زبانزد شدن برخی سروده‌هایش بوده است. در غزل‌های او نیز، نشانه‌های همین سادگی و استفاده‌ی موثر از خطاب و گفتگو، روایت و نزدیک‌شدن به شیوه‌ی زبانی برخی جریان‌های پسانیمایی در غزل را می‌توان دید. نقش او و غزل‌سرایان هم‌سلکش را بر شکل‌گیری جریان غزل نو/متفاوت در اواخر دهه‌ی هفتاد و دهه‌ی هشتاد نباید ندید گرفت. خدایش بیامرزاد‌. https://eitaa.com/mmparvizan