"به بهانهی سالروز ژیلبر لازار"
ژیلبر لازار (۱۹۲۰_ ۲۰۱۸)، محقّق و ایرانشناس فرانسوی و عضو افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از پژوهشگران غیرایرانی است که در معرفی شاعران کهن فارسی، نقشی مهم دارد. کتاب "اشعار پراکندهی قدیمیترین شعرای پارسیزبان" نوشتهی او، از منابع همچنان مهم برای محققان علاقهمند به شعر سدهی چهارم است.
یکی از شاعران معرفی شده در اثر او، ابوالهیثم جرجانی(گرگانی) شاعر شیعی اسماعیلی است که لازار اورا از سخنوران سامانی و قبل از ربنجنی آورده (ر.ک. لازار، ۱۳۴۱: ۵۲) و صفا اورا متعلق به اواخر قرن ۴ و اوایل ۵ دانسته (صفا، ۱۳۴۲: ۵۲۱_۵۲۲) و مدبری اورا شاعر عصر غزنوی دانسته و ۸۹ بیت از او را پس از بهرامی سرخسی ثبت کرده است. (مدبری، ۱۳۷۰: ۴۱۲تا ۴۱۷)
لازار پیش از مدبری، قصیدهای ۷۷ بیتی را در مفاهیم حکمی از ابوالهیثم نقل کرده که گویی منبع او در ذکر این ابیات، شرح "محمد سرخ نیشابوری" بوده است؛ با این مطلع:
یکی است صورت هر نوع را و نیست گذار
چرا که صورت هر هیاتی بود بسیار
مدبری در "شاعران بیدیوان"، این قصیده را به نقل از "جامعالحکمتین" ناصر خسرو، با ۱۲ بیت بیشتر از شرح نیشابوری ثبت کرده است. بیت پایان روایت لازار این است:
سخن دراز شد این جایگه فروهشتم
گران شد و شکهانم من از گرانی بار
که به نظر میرسد، سخن ابوالهیثم همین جا به پایان رسیده است. ۱۲ بیت پس از این که تنها در اثر ناصرخسرو آمده، از منظرهای سبکی و معنایی و زبانی تاحدودی با ابیات قبل تفاوت دارد و محتملا از شاعری دیگر است.
#محمد_مرادی
#لازار
#شعر_کهن
#تاریخ_ادبیات
#سیب_نارنجی
@mmparvizan
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
اشعار_پراکنده_قدیمیترین_شعرای_فارسی_زبان.pdf
11.98M
"اشعار پراکندهی قدیمیترین شعرای فارسی زبان/ از حنظلهی بادغیسی تا دقیقی"
ژیلبر لازار ۱۳۴۱
#شعر_قرن_چهارم
#شاعران_سامانی
#سبک_خراسانی
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"جلال و شعر: به بهانهی سالروز درگذشت"
جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحبسبک و تاثیرگذار روزگار ماست که میتوان به دلیل اهمیت جایگاه ادبیاش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد.
گزارهی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایتهایی از او و سیمین دربارهی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است.
گزارهی دوم: زبان داستان جلال محاورهای، روزنامهنگارانه و واقعگراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد.
گزارهی سوم: جلال در سخنانش قضاوتها و نقدهایی دربارهی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سببشده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را بهدرستی نمیشناخته؛ نکتهای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیهی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به بهسازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است.
گزارهی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسرودهای از احمد شاملو با مطلع زیر است:
قناعتوار تکیده بود/ باریک و بلند...
جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم اشعاری برای او سرودهاند.
#شعر
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"کارگاه روایتشناسی
دکتر حمیدرضا شعیری
#دانشگاه_شیراز
#مرکز_پژوهشهای_زبان_و_ادبیات_فارسی
#بخش_زبان_و_ادبیات_فارسی
#ادبیات_کاربردی
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"بحثی دیگر در عدد وزنی"
در شعر فارسی اغلب اوزان رایج و پرتکرار، عدد وزنی زوج دارند و از آن میان، اعداد ۲۰ و ۲۲و ۲۴و ۲۶و ۲۸، بیشترین نمود را در اشعار یافتهاند؛ عدد نخست، در رباعی و اعداد دیگر در غزل و قصیده. بهندرت در شعر فارسی، وزنی کاربرد دارد که عدد زمانی آن بیش از ۲۸ باشد. اعداد زیر ۲۰ نیز معمولا محدود به اوزان رایج در مثنویاند. اگر وزن شعر کودک و نوجوان و برخی ترانهها را کنار بگذاریم، میتوان گفت که محدودهی عددی وزن مصراع در شعر فارسی عددی بین ۱۶ تا ۲۸ است.(البته از تکرار چهارگانهی مفعولاتن، مفاعلاتن، مفتعلاتن و ... عدد ۳۲ به دست میآید)
از آنجا که عدد وزنیِ حاصل، جمعِ طولِ هجاهای کوتاه و بلند است؛ با در نظر گرفتن بسامد بیشترِ هجای بلند در ساخت اوزان فارسی، کمتر وزن مقبولی با عدد وزنی فرد میتوان سراغ گرفت. برای مثال اوزانی که عدد وزنی آنها ۲۱ است؛ بیشتر اوزان کاغذیاند و در شعر کمتر کاربرد دارند؛ مثلِ
مستفعلن مستفعلن مستفعلن/ با من بیا با من بیا با من بیا
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن/ میسرایم در غزلها چشم او را
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن/ عجب سالی عجب سالی عجب سالی
که از سه بار تکرار رکنی با عدد وزنی ۷ ساخته میشوند و جزو اوزان مسدس سالمند و در کتابهای عروضی هم نشانهای از آنها میتوان یافت.
یا اوزانی غیر سالم چون نمونههای زیر:
مفاعلن مفاعلن مفاعلن فعل/ نیامدی نیامدی نیامدی گلم
مفتعلن مفتعلن مفتعلن فعل/ میکُشیام ای گُلِ من در غم خود؟ بکُش
و اوزانی دیگر به این سیاق که میتوان از چینش هجاها ساخت؛ اما آنچه مسلم است؛ عدد وزنی ۲۱ ترنّمی دیرپسند دارد و سخت بر گوشها و جانها مینشیند.
#محمد_مرادی
#عدد_وزنی
#عروض
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"امام حسن(ع) و شعر شاعران نخستین"
نخسین اشارهی موجود در شعر کهن، با موضوع امام دوم شیعیان(ع)، بیتی از دقیقی است که در آن، با عنوان "شبر" از آن حضرت یاد شده است. تا نیمهی نخست سدهی پنجم، جز یک بیت در دیوان فرخی و چند اشاره در ابیات منسوب به غضائری و بوسعید(متاخر از زمان)، نامی از آن حضرت نمیتوان دید؛ اما در اشعار و دیوانهای شاعران نیمهی دوم این قرن، از جمله منظومهی علینامه و اشعار ناصرخسرو و منظومهی یوسف و زلیخا (که قاعدتا مربوط به پس از این زمان نیست) و ابیات منسوب (محتملا متاخرتر) باباطاهر و...، اشاراتی متعدد به آن حضرت ثبت شده است.
اشارات ناصرخسرو به آن حضرت در کنار دیگر بزرگان شیعی است و او از امام دوم عمدتا با نام شبر یاد کرده است:
ای ناصبی اگر تو مقرّی بدین سخن
حیدر امام توست و شبر وآنگهی شبیر (دیوان، ص ۱۰۵)
رفتم به در آنکه بدیل است جهان را
از احمد و از حیدر و شبیر و ز شبّر
(همان، ص ۱۳۳)
حسین و حسن یادگار رسول
نبودند جز یادگار علی
(همان، ص ۱۸۶)
در مقدمهی یوسف و زلیخا نیز، از مهر پیامبر(ص) به حسنین(ع) اینگونه سخن آمده است:
حسین و حسن آن دو پور بتول
به یک جایگه در کنار رسول
بر ایشان همی بوسهدادی نبی
به دیدارشان شادمانه علی
کز ایشان همییافت آرام دل
قرار دل و رامش و کام دل
(یوسف و زلیخا، ص ۶)
مضمونی که اغلب کتابهای حدیثی اهل سنت و شیعه، آن را تایید کرده و روایاتی دربارهی آن ثبت کرده است.
از شاعران متمایز اواخر سدهی پنجم و آغاز قرن ششم در این موضوع، امیرالشعرا معزی است. شاعر نیشابوری در بخش تابید یکی از قصاید مدحیاش به سادات حسنی و حسینی، اشاره کرده است:
همیشه تا بُود از نسل حیدر کرار
میان آدمیاندر حسینی و حسنی
(دیوان، ص ۷۰۸)
او همچنین پس از ستایش امام علی(ع)، ابیاتی در شهادت حسنین(ع) سروده است. (بنگرید به همان، ص ۳۷)
شاخصترین شاعر نخستین در ستایش امام حسن(ع) سنایی غزنوی است. او در دیوان چندبار به آن حضرت تلمیح کرده؛ هرچند لقب مجتبی در دیوان او برای حضرت رسول(ص) انتخاب شده است. (بنگرید به دیوان، صص ۳۶۵ و ۴۷۰)
از شگردهای سنایی در حدیقه، افزودن بخش مستقل در ستایش حسنین(ع) در باب سوم منظومهی حدیقه است. سنتی که پس از او در آثار و منظومههای عرفانی، از جمله سرودههای عطار هم کاربرد مییابد:
بوعلی آنکه در مشام ولی
آید از گیسوانش بوی علی
قرهالعین مصطفی او بود
سیدالقوم اصفیا او بود...
(حدیقه، ص ۲۶۲)
#امام_حسن(ع)
#شعر_دینی
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"پیامبر(ص) و نخستین شاعران"
شعر فارسی از نخستین نشانههای آغازش، جلوهگاه سیما، سنت، سخنان و همچنین ستایش حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بوده است.
نخستین تلمیح به آن حضرت در ادب فارسی، در خلال شعری که محمد بن مخلد سگزی به سال 251 و در ستایش یعقوب صفاری سروده، درج شده و پس از آن در دوران سامانی شاعرانی چون: رودکی و شهید بلخی از آن حضرت در اشعارشان یاد کردهاند.
از شاعران دوران سامانی، ابوطیب مصعبی وزیر نصربن احمد، در شعری که در شکایت از جهان سروده این گونه از وفات رسول(ص) به حسرت یاد کرده است:
صد و اند ساله یکی مرد غرچه
چرا شصتوسه زیست آن مرد تازی؟(شاعران بیدیوان)
بوشکور بلخی از نخستین شاعرانی است که به شفاعت رسول(ص) اشاره کرده، مفهومی که پس از او در اشعار دقیقی هم نمود یافته؛ همچنین حکیم میسری در مقدمهی دانشنامه ابیاتی در ستایش ایشان سروده است.
کسایی نیز در اشعار شیعیاش و بهویژه در قرینهی نام علی علیهالسلام بارها لب به ستایش پیامبر گرامی گشوده یا به توصیف پیوند آن دو بزرگوار پرداخته است:
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
(دیوان کسایی)
در شاهنامه نیز به صورت پراکنده ابیاتی در پیوند با آن حضرت یا در ستایش ایشان یا ظهور دین اسلام دیده میشود؛ اما یکی از مهمترین آثار منتسب به سدهی چهارم که از زیباترین اشعار آغازین ادب فارسی را در ستایش از رسول اکرم در بر گرفته، منظومهی ورقه و گلشاه عیوفی است. اهمیت این منظومه در موضوع مورد بررسی جدا از روایتهایی است که از حضور رسول(ص) در خلال داستان به میان آمده و با اسناد تاریخی و رویدادهای دوران رسول سازگاری ندارد. در پایان این مقال، ابیاتی را از دیباچهی ورقه و گلشاه و در ادامهی مناجات آغاز منظومه میآوریم:
گر از خاک ره بر نگیری سرم
روم مصطفی را شفیع آورم
سلام مِن العالم الحاکم
علی الروضه المصطفی الهاشمی
شفیع امم خاتم انبیا
سپهر رسالت مه اصفیا
شه آسمان قدر سیارهجیش
مه هاشمی آفتاب قریش
هزاران درود جهان آفرین
سوی روضه ی سیدالمرسلین
(ورقه و گلشاه)
#محمد_مرادی
#شعر_نبوی
@mmparvizan
هدایت شده از یک سیب ویرایش
🔹 نکتههای نگارش
از «به شمار میرود» دست بردارید.
نویسندگان محترم، ویراستاران گرامی، شما را به جان همه عزیزانتان از عبارتهایی مثل «به شمار میرود» تا میتوانید پرهیز کنید.
خیلیها «به شمار میرود» را به جای «است» به کار میبرند. در حالی که بین اینها فرق مهمی است. «به شمار میرود» یعنی در باور و تصور مردم چنین است. مثلاً میگوییم «بابا فغانی شیرازی از پیشگامان مکتب هندی به شمار میرود.» و منظور این است که تصوّر و برداشت ادبا چنین است و ما به قضاوت آنان اکتفا کردهایم بدون این که خودمان قضاوت مطلقی داشته باشیم. ولی وقتی میگوییم
«دریاچۀ آبایستاده دو جزیرۀ کوچک دارد متشکل از دو جزیرۀ کوچک است که مکانی مناسب برای آشیانسازی، تخمگذاری و زاد و ولد پرندگان به شمار میرود.»
اینجا قضیه به باور و برداشت دیگران بستگی ندارد که بگوییم مثلاً مردم اینجا را محل تخمگذاری پرندگان به شمار آوردهاند. نه این قضیه مستقل از برداشت مردم حقیقت دارد. پس چرا نگوییم «است» و بگوییم «به شمار میرود»؟
دوستان نویسنده و ویراستار. پیشنهاد من این است که هر وقت «به شمار میرود» در کار بود، اول به جایش «است» بگذارید. اگر با «است» کارتان راه افتاد، بیخیال «به شمار میرود» شوید.
یک چیزی را هم بگویم. معمولاً «به شمار آوردن» را کسانی به کار میبرند که میخواهند ادیبانه و فاضلانه بنویسند. نه، خیلی طبیعی بنویسید. اصلاً در هنگام نوشتن فکر نکنید که چیزی مینویسید. فکر کنید که با کسی صحبت میکنید، ولی آن صحبت را به جای شفاهی، به صورت تحریری بیان میکنید.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
https://eitaa.com/sibevirayesh
هدایت شده از یک سیب ویرایش
بسمالله الرحمن الرحیم
در این فضا با شیوههای ویرایش و درستنویسی و نظریههای مختلف در این زمینه آشنا میشویم.
ما را به دوستانتان معرفی کنید.
https://eitaa.com/sibevirayesh