eitaa logo
سیمای شهر کرکوند
331 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2هزار ویدیو
6 فایل
برای دلبستن ، به خدا باید دلت را بهش گره بزنی یکی زیر،یکی رو ! مادر بزرگم میگفت : (قالی دستبافت مرگ ندارد) 🔊اخبار شهر کرکوند و شهرستان مبارکه با ما به روز باشید لینک کانال : @simaye_shahreh_karkevand
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠 🔴مصرف این دمنوش ها در زمستان بسیار توصیه می شود دمنوش زنجبیل و زردچوبه، یک دمنوش زمستانی خوشمزه نه تنها شگفت‌انگیز است؛ بلکه می‌تواند سیستم ایمنی بدن را در طول فصل زمستان و سرما تقویت کند. با اضافه کردن کمی عسل و لیموترش به این دمنوش می‌توان از آن برای تسکین درد معده نیز استفاده کرد. اسطوخودوس آرامش بخش و ضدعفونی کننده است که با استرس، اضطراب و افسردگی مقابله می‌کند و برای تسکین دردهای میگرنی نیز مفید است. دمنوش گزنه و دارچین، یک چای تند زمستانی است که حاوی آهن و ویتامین c فراوان است که در صورت ترکیب شدن به راحتی جذب بدن می‌شود. چای سیاه و گل محمدی، نیز دارای عطر و طعم فوق العاده‌ای نیز است که شیرینی آن کاملاً طبیعی بوده و خوراک روزهای سرد زمستان است دمنوش نعناع، رازیانه و زنجبیل، یک دمنوش معطر بوده و یکی از بهترین دمنوش‌های زمستانی برای رفع درد و نفخ‌های شکمی است. بادرنجبویه، یک گیاه درمانگر و معطر برای تقویت سیستم ایمنی بدن بسیار مفید بوده و درمان‌کننده سرماخوردگی و آنفلوانزا است و نقش مؤثری در درمان سرفه‌های شدید و مشکلات تنفسی دارد ☜【طب شیعه】 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
فرق خرید دخترا با پسرا: 🚹 بعد از ۱۵ دقیقه 👞👚👔👓👕👖 🚺 بعد از ۶ ساعت 💅 😂😂😄😂😂😂😂 🤪😄😂😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ اینجوری از دل همسرت پرت میشی بیرون! (حالا خود دانی ...) استاد_شجاعی
قدیم چجوری هم دانشگاه میرفتن، هم شاغل بودن، هم ازدواج میکردن؟؟ من یه تلگرام میام یه ترم مشروط میشم😐😂😂
سلام به همه دوستان عزیز اگر دوست دارید به گروه آشپزخانه کوچک من وارد شوید با لینک که آخر صحبتهام میزنم وارد گروه شویداحر مهمان دارید یا دور همی وحتی برای خانواده خودتان به هر دلیلی نمی‌تونید غذا درست کنید و قصد خرید غذا را از بیرون را ندارید من آشپز شما میشوم هرغذایی که بخواهید درست کنید برای مهمانان با تمام وسایل غذا را به من تحویل دهید ویک دست مزد به من بدهید یا پول هزینه وسایل رابه من بدهید تا آماده کنم و غذا را آماده وخوشمزه تحویل بگیرید لیست غذاها را براتون میفرستم با لینک گروه با تشکر از همراهی شما عزیزان،❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/3843687464C83d5e92c34
‏از لحاظ روحی نیاز دارم یکی دو هفته برم مسافرت خارج از کشور فقط عشق و حال کنم از لحاظ اقتصادیم نیاز دارم کمترحرف بزنم خیلی کمتر خیلی خیلی کمتر:/ 😂😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽🖤﷽🕯﷽🖤﷽🕯 🖤✨ بـه پنجشنبـه بیستم 🕯✨ دی مــاه رسیـدیــم؛ 🖤✨ بـه یـاد همــه ی 🕯✨ مسافـران بهشتـی 🖤✨ پـدران و مـادران آسمـانـی 🕯✨ آنـان کـه روزی عزیــز 🖤✨ دل کســی بــودنــد و 🕯✨ امـروز عکسـی هستنـد 🖤✨ در قـاب خـاطـره‌ای 🕯✨ در ذهـن و حسرتـی بـر دل 🖤✨ شـادی روح رفتـگان 🕯✨ فـاتحـه و صـلوات🙏 💔 ٠٠••●●❥❥❥❥🖤 ٠٠••●●❥❥❥❥🕯 ٠٠••●●❥❥❥❥🖤
دلدادگی ۲۶ 🎬: ناگهان انگار سرش سنگین شد ، فارغ از اطراف و اتفاقات دور و برش ، سرش روی ضریح آمد و خوابی عجیب او را ربود ؛ پسر بچه ای داخل نهری آب که اطرافش پر از درختان سربه فلک کشیده ی نخل بود ، دست و پا میزد و دختربچه ای که تقریبا همسن پسر بود ،چوبی را به طرف او‌ میداد تا بوسیله ی آن، هم بازی اش را نجات دهد... اما دست پسر بچه به چوب نرسید و در حالیکه تقلا می کرد ، به عمق آب فرو رفت ،دخترک با تمام توان فریاد زد : پدرررر، پدرررر، بشتاب ،مرتضی.....مرتضی غرق شد. رؤیا به پیش میرفت که با آمدن دستی به روی شانه اش ،از خواب بیدار شد. چشمانش را گشود و با تعجب ،چهره ی نورانی پیرمردی را پیش رویش دید. پیرمرد در حالیکه بسته ای را به طرف سهراب می داد گفت : کجایی جوان ؟! انگار دردی بزرگ در سینه داری ، ساعت هاست که زیر نظرت دارم ، مدام در حال درد دل با آقا بودی و تا دیدم سرت به روی شانه افتاده ، ترسیدم نکند شما را طوری شده باشد. سهراب لبخند کمرنگی زد و با اشاره به بسته گفت : نه حالم خوب است ، دفعه ی اولم است که لیاقت حضور در حرم ،نصیبم شده ، گرم گفتگو با امام بودم ، حالا این چیست؟ پیرمرد بسته را روی زانوی سهراب گذاشت و گفت : ان شاالله حاجت روا شوی، نمی دانم؛ این بسته را آقایی که درست شبیه شما لباس پوشیده بود ، داد تا به محض تمام شدن زیارتت ، به دست شما برسانم. یک لحظه سهراب گیج شد ،اما با یاد آوری آقا سید ، اطراف را از نظر گذراند و وقتی متوجه شد ، ایشان نزدیک ضریح نیستند و گویا از حرم رفته اند ، از آن پیرمرد که به نظر می‌رسید خادم حرم رضوی باشد ، تشکری کرد و همانطور که نشسته بود ،عقب عقب خود را کشید تا پشتش به دیوار حرم رسید، به دیوار تکیه داد و بسته را باز کرد، در کمال تعجب ،یک جفت گیوه نو ، درست اندازه ی پایش و در کنارش هم کیسه ی کوچکی که مشخص بود پر از سکه هست ، وجود داشت. سهراب همانطور که خیره به ضریح بود ، دستانش را بالا برد و گفت : خدایا شکرت و باخود فکر میکرد ، به راستی این سید کی بود؟ کاش آدرس منزلش را گرفته بود ، کاش نام اصلی اش را پرسیده بود... اما او رسم جوانمردی را تماما رعایت کرده بود ،نه تنها لباس و کفش و غذا به او داد ،بلکه پول هم در اختیار او گذاشته بود ،پس دیگر احتیاجی به حضور او نداشت. سهراب کیسه ی سکه ها را داخل شال کمرش زد ،کفش ها را به دست گرفت و از جا بلند شد. همانطور که رو به ضریح بود، عقب عقب رفت تا به درب خروجی رسید. بار دیگر سلامی به امام داد و از حرم خارج شد. کفش ها را به پا کرد و به قصد رفتن به کاروانسرا حرکت کرد ، مانند کودکی هایش ، نشاطی فراوان به او دست داده بود ،یک آن خواست از روی جوی آب جلویش با یک پرش بلند بپرد.. جستی زد و خود را آن طرف رساند و به عادت همیشه ،دستش را به طرف گردنش برد ،تا آن حرز آرامش بخش را لمس کند.. اما خبری از قاب چرمین نبود..‌ دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استند آپ تحقیر قد بلندا توسط یه قد کوتاه در عصر جدید 😂😂😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روسیه را فروختن به ایران؟؟!!🤔 روایت بندر ایرانی سالیانکا در روسیه که توسط ایرانی ها اداره میشه... 👌از خدمات عزیز خادم و مردم ایران
میخای چهره واقعی شوهرتو ببینی؟ بهش بگو بیا رانندگی یادم بده 😎😂 ‌