🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠
🔴 لرزش دست؛ وقتی بدن از تعادل
خارج میشود!
لرزش دست میتواند به دلیل ضعف اعصاب، سردی بیش از حد بدن، غلبه بلغم یا استرس زیاد در طب سنتی ایجاد شود. این مشکل ممکن است موقتی باشد یا نشانهای از ضعف عمومی بدن باشد.
علائم لرزش دست:
لرزش ناگهانی یا مداوم دستها ➝
حتی در حالت استراحت.
احساس سردی در بدن و اندامها ➝
نشانه غلبه بلغم.
اضطراب و استرس مداوم ➝
لرزش در موقعیتهای پرتنش بیشتر
میشود.
ضعف عضلات و کاهش قدرت دست ➝ در گرفتن اشیا مشکل ایجاد میشود.
چه عواملی لرزش دست را تشدید میکند؟
مصرف زیاد قهوه و چای پررنگ ➝ باعث تحریک اعصاب و افزایش لرزش میشود.
مصرف غذاهای سرد و بلغمی ➝
مانند لبنیات زیاد، برنج سرد و ماست.
بیخوابی و استرس شدید ➝
سیستم عصبی را ضعیف میکند.
🍻 مصرف الکل و سیگار ➝
تأثیر منفی بر عملکرد اعصاب دارد.
درمانهای خانگی و طب سنتی:
مصرف مغزیجات (گردو، بادام، فندق) ➝ تقویتکننده اعصاب و عضلات.
دمنوش سنبلالطیب و اسطوخودوس ➝ آرامبخش و کاهشدهنده لرزش.
ماساژ دستها با روغن سیاهدانه و روغن کنجد ➝ کمک به تقویت اعصاب.
ورزشهای ملایم مثل یوگا و مدیتیشن ➝ کاهش استرس و بهبود عملکرد عصبی.
📚 منابع طب سنتی
☜【طب شیعه】
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
1.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻این گرون ترین پهپاد جهانه که ازش فقط بیست تا ساخته شده و لقبش جانور قاتله که تا صبح دیروز دنیا فکر میکرد پنهانکار و رادار گریزه...😂
#برای_ایران
#وعده_صادق
این چند وقته این قدر سریال تاریخی دیدم ...
دلم میخواد از چاه آب بخورم
بعد با اسب برم سر کار
شب برم تو یه غار بخوابم
اصن شاید با بابام بیعت کردم حمله کردیم خونه عمم اینا شوهر عمم و به بردگی گرفتیم😁😂
سیمای شهر کرکوند
روایت دلدادگی قسمت ۸۶🎬: کریم با یادآوری دیده ها و شنیده هایش که همه حاکی از این بود که سهراب بزرگ ز
روایت دلدادگی
قسمت ۸۷🎬:
سهراب متوجه شد ،گروهی که تعدادشان هم زیاد بود به مقر راهزنان حمله کرده است، او آرام آرام در پناه چادرها پیش میرفت و در حین رفتن ، اطراف را از نظر می گذراند تا گاری را پیدا کند.
اما انگار نبود....
سهراب همانطور که دستارش را به صورت می بست تا رویش را بپوشاند ،مراقب بود ،تیرهایی که به سمت چادرها پرتاب میشد ،با او برخورد نکند، همهمه ای به پا بود و او مرادسیاه و افرادش را میدید که یکی تیر میخوردند و از اسب به زیر می افتادند..
جلوی چادرها که حمله به راهزنان از آنجا صورت می گرفت ، خبری از گاری و رخش و حتی شتر درویش رحیم نبود.
سهراب خود را به پشت اردوگاه کریم رساند و متوجه شد که گاری اینجاست و انگار راهزنان در حال خالی کردن بار گاری بودند که به آنها حمله شده ،چون تعدادی گونی پایین گاری بود و یکی دو گونی هم ، همچنان روی گاری بود.
حالا که جمع دزدان مشغول جنگ و گریز بودند ، بهترین فرصت بود که سهراب نقشه اش را عملی کند ، او نمی دانست که چه کسی به گروه کریم حمله کرده ، اما هر گروهی که بود، باعث خیر برای او شده بود.
سهراب بی درنگ خود را به گاری رساند،چند گونی بافی مانده را به زمین انداخت و بر روی گاری سوار شد و همانطور که اسب و گاری را در خلاف جهت حملهٔ آن گروه ناشناس میراند، از زیر چشم اطراف را به دنبال رخش ، از نظر گذراند، اما هیچ خبری از رخش نبود.
وقت تنگ بود و جای تعلل نبود ، سهراب دل از رخش کند و برای تصاحب گنجینه ای که در مشتش بود ، دل به صحرا و بیابان زد.
سهراب با شلاق بر گُرده اسب میزد و آن را با شتاب به پیش میبرد ،بدون اینکه نگاهی به پشت سرش بیاندازد، او می خواست از این مهلکه فرار کند ، اما متوجه نبود که پا به بیابانی بی آب و علف و سوزان میگذارد که شاید باعث مرگ او شود...
با شتاب به پیش میرفت ، بعد از ساعتی گریز ، احساس کرد اسب بیچاره دیگر نفسی برای حرکت ندارد، پس حالا که مطمئن بود از خطر جسته، سرعت گاری را کم کرد و می خواست اندکی استراحت کند، که متوجه صدایی از پشت سرش شد.
تجربهٔ چندین سال راهزنی و بیابان گردی به او می گفت که سواری به دنبال اوست، از صدا بر می آمد که یک نفر به تنهایی در تعقیب او بوده است.
سهراب که نزدیک تپه ای شنی بود ، خود را به پشت تپه کشانید ، گاری را متوقف نمود و از آن پیاده شد ، شمشیر از غلاف بیرون کشید و آمادهٔ حمله بود.
صدا به او نزدیک و نزدیک تر شد ، سهراب ، که از کمینگاه خود مطمئن بود ، شمشیر را بالا برد که بر فرق سواری که در پی اش بود فرود آورد که ناگهان....
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨
❥❥ 🌺❥❥❥
٠٠••●●❥❥❥❥🌸
٠٠••●●❥❥❥❥🌺
٠٠••●●❥❥❥❥🌼
خداییشپشهایکه۶طبقهمیادبالا
حقشهکهنیشبزنه،کارکردهزحمتکشیده😂😂😂😂
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه تو رستوران استیک نیمپخته سفارش بدم و اونا برام مرغ کاملاً پخته بیارن، من همونو میخورم
منم همینطور
کی اهمیت میده؟
منم همینطور
دقیقاً، منم همینجوریام.
یکی تو ترافیک جلوم میپیچه و فحش هم میده
فقط میگم: اون شخص به مشکلات بزرگتری نیاز داره!
اگه ترافیک اینقدر اذیتت میکنه، بدون که هیچ وقت موفق نمیشی
اگه ناراحت بشی به این خاطر که دوستت تو رو دعوت نکرده یا یکی تو ترافیک جلوت پیچیده یا فکر کنی دوستت بهت بیاحترامی کرده یا همکارت یه کم بیادب بوده
پس تمومه، چون سر چیزای الکی حرص میخوری
اون انرژی رو بذار برای حل کردن مشکلات بزرگتر تا بتونی به دستاوردهای بزرگی برسی
این حرفا واقعاً ارزش شنیدن داره
داییم هر جا میشینه میگه دوران خدمت
یه گردان عراقی رو هلاک کردم،
ولی این قسمت ماجرا رو هیچوقت
تعریف نمیکنه که آشپز اسیرهای عراقی
بوده و اشتباهی به جای روغن نباتی مایع
دستشویی ریخته بود تو غذا😂😂
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
السلام علیک یا ابا صالح المهدی علیه السلام ✋
السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ...
🌱سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛
سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله