🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠
🔴 واریس؛ وقتی رگها ضعیف میشوند!
واریس به دلیل ضعف گردش خون و تجمع سودا در رگها ایجاد میشود. در طب سنتی، این بیماری به سفت شدن و انسداد عروق نسبت داده میشود که باعث تورم، درد و تغییر رنگ رگها میشود.
علائم واریس:
برجستگی و پیچخوردگی رگها – معمولاً در پاها دیده میشود.
رنگ بنفش یا آبیرنگ رگها –
نشانه اختلال در گردش خون.
احساس سنگینی و درد در پاها –
بهویژه بعد از ایستادن طولانی.
ورم و سوزش در ناحیه رگهای واریسی – نشانه التهاب و ضعف رگها.
چه عواملی واریس را تشدید میکند؟
نشستن یا ایستادن طولانیمدت – باعث کند شدن گردش خون میشود.
مصرف زیاد غذاهای سوداوی –
مانند عدس، گوشت گاو، بادمجان و چای پررنگ.
بلند کردن اجسام سنگین –
فشار زیاد روی رگها ایجاد میکند.
مصرف سیگار و چای پررنگ –
باعث غلظت خون و انسداد عروق میشود.
درمانهای طب سنتی:
ماساژ پا با روغن سیاهدانه و زیتون –
تقویتکننده دیواره رگها.
دمنوش بابونه و مریمگلی –
به بهبود گردش خون کمک میکند.
اصلاح تغذیه –
کاهش مصرف غذاهای سوداوی
و افزایش میوه و سبزیجات.
حجامت و زالو درمانی (با مشورت متخصص) –
کمک به کاهش غلظت خون و بهبود
عملکرد عروق.
📚 منابع طب سنتی
☜【طب شیعه】
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
26.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مخملکوه لرستان یکی از بی نظیر ترین لوکیشن های بهاریه که میتونید تجربه کنید
برای دسترسی بهش هم باید قبل از خرم آباد به سمت روستای پیرجد برید، داخل روستا سوپر مارکت پارکینگ و اقامتگاه موجود هست
هفته پیش خواهرم گفت گوشیم دیگه مث قدیم خوب نیس بابام امشب با S8 اومد خونه
حالا من ۳ ساله میگم عینکمو باس عوض کنم
میگه این دنیا چی داره که میخوای دقیقتر ببینیش؟!🙁😂
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مذاکره غیر مستقیم با آمریکا به روایت تصویر😃
روایت دلدادگی
قسمت ۸۹🎬 :
شاهزاده فرهاد ، مانند مرغی سرکنده مدام به این طرف و آن طرف میرفت ، انگار نگران موضوعی بود ، در همین هنگام سواری خاک آلود وارد قصر شد و مستقیم به سمت عمارت شاهزاده فرهاد رفت و با شتاب خود را به سالنی که او در انتظارش بود رسانید.
با باز شدن درب سالن صدای خدمتکار بلند شد : قربان قاصدی....
فرهاد با هیجان به وسط حرفش پرید و گفت : بگو داخل شود...
مرد قاصد که مشخص بود خستهٔ راه است ، نزدیک فرهاد شد و سلامی بلند بالا نمود و سری به نشانهٔ ادب فرو آورد وگفت : قربان ،طبق دستور شما ،شاهزاده خانم و دایهٔ ایشان را به سلامت به محل شکارگاه رساندیم و پس از استقرار ایشان ، طبق امر جنابتان، فی الفور راه افتادم تا خبر سلامتی ایشان را به شما برسانم.
شاهزاده فرهاد ، لبخندی زد و همانطور که نفس راحتی می کشید ، با اشاره دستش او را مرخص نمود و گفت : سپاسگزارم ، بروید و استراحت کنید و از این موضوع با احدالناسی حتی خود حاکم هم سخنی نگویید.
مرد قاصد چشمی گفت و از درب خارج شد.
صبح زود بود و فرنگیس که تازه دیشب به محل شکارگاه که در دامنهٔ کوه های سر به فلک کشیده بود ،رسیده بود، از اتاق خارج شد و همانطور که صدایش را بلند می کرد گفت : ننه سروگل...من میرم با اسب ،اطراف کمی سوارکاری کنم ، تا تو ناشتا آماده کنی ، من هم رسیدم.
سرو گل، شتابان خود را به او رسانید وگفت : ننه قربانت شود ، اندکی صبر کن ، با دل گشنه که سوار کاری نمی چسپد....
فرنگیس دستی به گونه های سرخ و سفید وچروک پیرزن کشید و گفت : یک صبح دل انگیز است و یک سوارکاری.... عجیب می چسپد ننه....
و با زدن این حرف ، خود را از عمارت بیرون انداخت و به سمت مردی که افسار اسب سفید و زیبای فرنگیس را در دست داشت رفت، افسار را گرفت و کمی جلوتر در پناه درختی با یک جست خود را به روی اسب نشاند و بی مهابا شروع به تاختن نمود.
فرنگیس که نسیم دلپذیر صبحگاهی او را سرحال آورده بود ، همانطور که میتاخت با صدای بلند می گفت :هوووووو....یهوووووو....ای جاااان...
وبی خبر از این بود که صدای زیبای او شخصی دیگر را متوجه فرنگیس نموده بود...
شخصی که او هم مخفیانه و برای تمدید اعصاب و گریز از واقعه ای دل آزار به آنجا پناه آورده بود.
دو چشم از پناه درختی کهنسال ، ناباورانه به فرنگیس خیره شده بود و آرام زیر لب زمزمه می کرد: خدای من؟! امکان ندارد....شاهزاده خانم؟! او باید اینک در مجلس عروسی باشد ، آخر قرار بود هفت شبانه روز ،مجلس جشن برپا باشد....یعنی من خواب نیستم؟
و با زدن این حرف ، اسبش را هی کرد و آرام آرام به تعقیب فرنگیس پرداخت تا ببیند اشتباه نکرده و این دخترک ، شاهزاده خانم هست یا نه؟!
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 ما باید یاد بگیریم #تغییر از خودمان شروع میشود.
#دکتر_سعید_عزیزی