💚🌼🍃ایکاشکهمنیارشوم،خوار
نباشم
💚🌼🍃جز بر در اینخانه گرفتار
نباشم
💚🌼🍃افسوسبرانعمرگرانمایه
کهیکدم
💚🌼🍃بهر تـو شَــهـا لایـق دیـدار
نباشم
💚🌼🍃درفاصله غیبت تا صبح
ظهورت
💚🌼🍃حقاستکهیکثانیه بیکار
نباشم
💚🌼🍃ایکاشکه دروسعت عشاق
تومولا
💚🌼🍃سـرباز شوم عاشـق سـربار
نباشم
💚🌼🍃ألـــــــــــلــــــــــَّـهُـمــــــــــَــ
💚🌼🍃عــــــــــَـجــــــــــِّـلــــــــــْ
💚🌼🍃لــــــــــِـوَلـــــــــــیــــــــــِـڪــْ
💚🌼🍃ألــــــــــْـفــــــــــَـرَجــــــــــ
💚🌼🍃الّلهُمَّ صَلِّ
💚🌼🍃 عَلَی مُحَمَّدٍ
💚🌼🍃وَآلِ مُحَمَّدٍ
💚🌼🍃وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌻ﷺ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج ﷺ
══๑ღ🌸ღ๑═══════════
🗓 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۰۱ خرداد ۱۴۰۴
میلادی: Thursday - 22 May 2025
قمری: الخميس، 24 ذو القعدة 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️12 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️14 روز تا روز عرفه
🌸15 روز تا عید سعید قربان
🌺20 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
══๑ღ🌸ღ๑═══════════
#اوقات شرعی به افق #تهران
#پنج_شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۴
🌝اذان صبح : ۱۴ : ۰۳
☀️طلوع آفتاب : ۵۴ : ۰۴
🌞اذان ظهر : ۰۱ : ۱۲
🌓 غروب آفتاب : ۰۸ : ۱۹
🌜اذان مغرب : ۲۸ : ۱۹
🌚نیمه شب شرعی : ۱۱ : ۲۳
✅ لطفا احتیاط رعایت
☀️چند ثانیه را بفرمایید
══๑ღ🌸ღ๑═══════════
🌹✨#تقویم_تاریخ
🌹✨روز بزرگداشت ملاصدرا (صدرالمتألهین)
🌹✨روز بهرهوری و بهینهسازی مصرف
══๑ღ🌸ღ๑═══════════
🌹✨#حدیث روز👇
🌹✨امام حسن عسكرى(ع) :
🌹✨هيچ گرفتارى و بلايى نيست
🌹✨مگر آن كه نعمتى از خداونـد 🌹✨آن را در ميان گرفته بـاشـد.
📖 بحارالأنوار، جلد۷۸ ص۳۷۴
✤ ⃟⃟ ⃟🌹 ⃟✤
█⚃█⚄█⚅█⚁█⚂█⚃█⚀▇▅▃
5.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا شکر بابت نعمت هایی که داده ای و ما قدر دان نیستیم.
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠
✅لک و پیس؛ خاموشی رنگ در تابلوی پوست!
در طب سنتی، لک و پیس یا همان بَرَص، بیشتر بهدلیل سوءمزاج در کبد و پوست، بهویژه غلبه سردی و خشکی، یا اختلال در اخلاط چهارگانه بهویژه سودا ایجاد میشه.
نشونهها:
لکهای سفید و بدون رنگدانه
معمولاً روی دست، صورت یا گردن ظاهر میشن
بهمرور ممکنه گستردهتر بشن
با سرما، خشکی هوا یا استرس شدت میگیرن
چه عواملی لک و پیس رو تشدید میکنن؟
مصرف سردیها مثل ماست، دوغ، ترشی
زیادهروی در گوشت گاو و غذاهای سودازا
استرس، اضطراب و بیخوابی
شستوشوی مکرر با آب سرد
درمانهای پیشنهادی طب سنتی:
دمنوش افتیمون، بادرنجبویه یا اسطوخودوس – تعدیل سودا
روغن مالی با روغن سیاهدانه و بابونه
پرهیز غذایی و اصلاح مزاج با کمک غذاهای گرم و تر
استفاده از آفتاب صبحگاهی بهاندازه
📚 منابع طب سنتی
☜【طب شیعه】
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا دیگه نمیخواد اینقدر پشیمون باشی :))
هرکی به خاکش پشت کنه همین میشه
💚🌺🍃
🌺
#خادمان_حرم
#شهدای_خدمت
#فتح_خرمشهر
#عملیات_بیت_المقدس
💠مراسم گرامیداشت و یادبود شهدای خدمت و شهدای عملیات بیت المقدس💠
🌸 همزمان با سالگرد شهادت شهدای خدمت شهید آیت الله رئیسی(ره) و همراهان شهیدش و ایام سوم خرداد سالروز فتح خرمشهر
( عملیات غرور آفرین بیت المقدس)
🟢 سخنران استاد حمید باقری
(معاونت سیاسی دژبان کل سپاه)
🟢اجرای گروه سرود یاوران ولیعصر
(عج )
🟢 مداحی توسط مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
⏱زمان : پنج شنبه ۱ ۱۴۰۴/۰۳/۰
از ساعت ۱۷/۳۰ بعدازظهر
💠 مکان : آستان مقدس امامزاده حلیمه خاتون (س) شهر کرکوند
( مراسم در حیاط امامزاده و در جوار گلزار شهدا برگزار میگردد)
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🔹قرارگاه فرهنگی اجتماعی شهر کرکوند
🌺
💚🌺🍃
سیمای شهر کرکوند
روایت دلدادگی قسمت ۱۰۹🎬: ننه صغری پیش می رفت ، کمی جلوتر ،تکه ای چوب بلند و ضخیم را پیدا کرد و مانن
روایت دلدادگی
قسمت ۱۱۰🎬:
ننه صغری ، هراسان از جابرخواست و به سمت راه باریکی که به طرف دره می رفت به راه افتاد ، او آنقدر این راه را رفته و آمده بود که حتی حساب سنگ ها و درختان اینجا هم داشت .
ننه صغری مانند عقابی تیز بین انگار به سمت هدفش پرواز می کرد، دل در دلش نبود ، با خود زمزمه می کرد : جمیله، جمیله، من می دانستم تو هستی ،تو خواهی آمد، همانطور که جلو میرفت ، سنگ ریزه ها از زیر پایش با شتاب پایین می ریخت....
ننه صغری ،نفس زنان خود را به بید مجنون رسانید ، شاخه های انبوه درخت را به کناری زد و پیش رفت ، تا اینکه چشمش به پیکر بی هوش
فرنگیس افتاد که در آن روسری سفید و لباس های زر دوزی شده ی اعیونی که اینک به گل و لای رودخانه آلوده شده بود ، مانند قرص ماهی رنگ پریده می درخشید.
ننه صغری همانطور که اشک از چهار گوشهٔ چشمانش می ریخت ،خود را به فرنگیس رساند ، با احتیاط دستانش را پشت شانه های نحیف دخترک انداخت و آرام آرم او را به جلو کشید و از رودخانه دور کرد و کمی آنطرف تر روی زمین مسطحی که پر از چمن های سرسبز بود، قرار داد.
ننه صغری ،متوجه سر شکستهٔ دخترک شد و چارقدی را که از زیر لباس به کمرش بسته بود باز کرد و بر سر فرنگیس بست وگفت : کجا بودی ننه؟ کجا بودی دخترکم؟ کجا بودی نوعروسم ؟ من هیچ وقت رفتنت را باور نکردم ، اما همه می گفتند رفته ای و وقتی به تمام اهل ده می گفتم ،جمیله من زنده است ، من را مجنون و دیوانه می خواندند....
ننه صغری بی توجه به اینکه این دخترک زیبا هیچشباهتی به دخترش ،جمیله ندارد ، درددلهایش را بر بالین این دخترک بی هوش میگفت و اشک میریخت ، تا اینکه....
ادامه دارد
به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨