رد شد از کوچه ی ما، خانهی ما ریخت بهم
یک نظر کرد مرا کل مرا ریخت بهم
(من ملک بودم و فردوس برین...) اما او
بوسه ای داد به من، عرش خدا ریخت بهم
معتکف در حرم امن دلم بودم و او
تا که آمد جهت قبله نما ریخت بهم
شاعر شهر خودم بودم و از شهر خودش
ضربان قدمش شهر مرا ریخت بهم
وزن ها ریخت بهم قافیه ها ریخت بهم
شعر ها ریخت بهم، شاکله ها ریخت بهم
یک نظر صورت ماهش به قمر داد نشان
شرم افتاد به ماه و همه جا ریخت بهم
#قافیه
-موحداوصولی
[النحیط]
به معنایِ گریهای که ظاهر نمیشود
اما در سینه طنین انداز میشود...
#واژهشناسی