مـادرم ... می‌دانم علاقه‌ی زیادی به #زیارت آقایم اباعبدالله الحسین (؏) داری امیـدوارم که با نثـار خـون خودم بتوانم در بازگشایی درهای بارگاه #اباعبدالله شریک باشم ... #کلام_شهید #رسول_درودی #شهادت_عملیات_والفجر۸ 🆔👇 @sire_o_sh

🎥دستِ خالی مرده شور عبادت کردن منو ببرن☹️ من که عبادت کردن بلد نیستم 😭 من هر عبادتی بکنم خراب میکنم کمکمون کن یا #اباعبدالله ما نمیتونیم ولی 🌙 #رمضان یعنی ۳۰ شب مهمانِ #امام_حسین باشی😊 آقا دستتو میگیره👌 #علیرضا_پناهیان #تصویری #رمضان 🆔👇 @sire_o_sh

دستِ خالی مرده شور عبادت کردن منو ببرن☹️ من که عبادت کردن بلد نیستم 😭 من هر عبادتی بکنم خراب میکنم کمکمون کن یا #اباعبدالله ما نمیتونیم ولی 🌙 #رمضان یعنی ۳۰ شب مهمانِ #امام_حسین باشی😍 آقا دستتو میگیره👌 #علیرضا_پناهیان #تصویری #رمضان 🆔👇 @sire_o_sh

🌹نقش #سربند سرش 🍃ثارالله است 🌹یعنے ڪہ سرش 🍃نذر #اباعبدالله است #شبتون_شهدایی🌙 🆔️👇👇👇 @sire_o_sh

مثل اسیران کربلا 🔻 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌وغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با #اسیران_کربلا!» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه‌ی یتیمان #اباعبدالله!» اشک چشمام رو پر کرد. 📚 برگرفته از کتاب #دلیل | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار #شهید_علی_چیت‌سازیان 📖 ص۷۴ 🆔️👇👇👇 @sire_o_sh