eitaa logo
🌷 کانال سیره شهدا 🌷
2.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
14 فایل
نگذارید نام شهدا و یاد شهدا فراموش بشود و یا در جامعه‌ی ما کهنه بشود. "حضرت امام خامنه ای" ارتباط با ادمین کانال:🔰 @kharazi_h
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃الهی، بَدان بر ما حق بسیار دارند تا چه رسد به خوبان... ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔 @sirehyshohada ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
پلک بگشا صنما مرا روح ببخش...😍 قصـه ای در این صبحِ‌ دل‌انگیز😌 بساز ❤️ ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔 @sirehyshohada ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
مواظب باشید که زمان، زمان پیامبر (ص) است... خوب علی زمان را بشناسید که باید بعد از پیامبر (ص)، علی (ع) را یاری و کمک کرد و نه گوشه‌نشینی کرد... 🌹شهید مرتضی حسین زاده ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔 @sirehyshohada ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🍃علامه حسن زاده آملی : برادرم وقت چندان نمانده است ، ابدت را دریاب... ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔 @sirehyshohada ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
در کتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى کند از حسن بصرى که گفت: یک روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم که ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى که دستش را داخل کوره حدادى مى کند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنکه ابدا احساس سوزشى کند روى سن دان مى گذاشت و با پُتک روى آن مى زد و به هر نوع که مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این کار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او کرد رفتم جلو سلام کردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش کوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟ آن مرد گفت: نه. گفتم چطور؟ گفت: یک ایّامى در اینجا خشک سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم. یکروز یک زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من کودکانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا کمکى بکن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاکت نجات بده منهم چون بهمان یک نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده کنم. آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش کرده و رفت. روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیکه اشک میریخت، سخن روز قبل را تکرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تکرار کردم، دوباره بادست خالى برگشت، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى کند که بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تکرار کردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست که از گرسنگى بى طاقت شده. خلاصه وقتى که نزدیک مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى کن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان که بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم. در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشک ریخت و گفت: من هرگز از این کارهاى حرام نکردم و چون دیگر طاقت نمانده و کار از دست رفته و سه روز است که خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه که میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیک شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینکه مرا بجایى ببرى که هیچ کس ما را نبیند. مرد آهنگر گفت: ناراحت نباش من اتاق های زیادی دارم،تو در تو و جایی می رویم که هیچکس نبیند…رفتم و او از دنبالم آمد تا به اتاق اندرونی رفتیم. همینکه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل کردى ؟ گفتم کدام شرط؟ گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا کسى ما را نبیند؟ گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟ گفت: چطورى اینجا خلوت است با آنکه پنج نفر مواظب ما هستند و ما را دارند مى بینند؟! «ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق 14) آیا نمی دانی که خدا می بیند؟ اول خداوند عالم و غیر از او دو ملکى که بر تو موکلند و دو ملکى که بر من موکلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى کنند با این حال تو خیال میکنى اینجا کسى نیست که ما را ببیند؟ بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد کن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد کند. من با شنیدن سخنان زن و آیه قرآن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو که این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه کردم و از آن زن دست کشیدم و گندمى را که میخواست باو دادم و مرخصش کردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت اى خدا همینطور که این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد کن از همان لحظه که آن زن این دعا را در حقم کرد حرارت آتش بر من بى اثر شد. 📚منبع: قصص التوابین یا داستان توبه کنندگان 👇 http://eitaa.com/joinchat/3007512577Ccdf91540c9 ─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام 💢 🔹 با توجه به نزدیک بودن مراسم میلیونی اربعین حسینی و سفارشات مقام معظم رهبری و استاد قصد داریم که 5 نفر از بین کاربران کانال که قصد دارند اربعین به خیل عظیم زوار اباعبدالله الحسین (ع) بپیوندند را انتخاب و کمک هزینه کربلا را تقدیمشان کنیم😊 🔰همسنگران عزیز به نیت و یا اموات خود با خلوص دل به این عزیزان کمک کنید تا ان شاءالله بتونیم هزینه سفر این بزرگواران رو ولو با کمترین مبلغ ممکن جمع آوری کنیم. 🔻شماره کارت جهت کمک به زوار اربعین 6037997553943383 ▪️به نام 🔘لطفا پس از واریز اطلاع دهید👇 🆔 @kharazi_h خدا اجرتون بده🙏 🌺لطفا این پیام را بین دوستان و در گروه های مختلف منتشر کنید تا ان شاءالله این پنج نفر به واسطه شما امسال زائر کربلا بشن🌺 http://eitaa.com/joinchat/3007512577Ccdf91540c9
🔖 الحمد لله با کمک اعضای کانال تا الان هزارتومان جمع آوری شده "اجرتان با سید الشهدا" ان شاءالله عزیزان در حد توان ولو 5000 تومان به شماره کارتی که در پیام آمده واریز بفرمایید.. شماره کارت جهت کمک به زوار اربعین🔻 6037997553943383 🔘به نام (ع) یه یا علی بگید و سهیم کنید خودتون رو 🔳به بپیوندید👇 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ ☑️ @sirehyshohada ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌷 کانال سیره شهدا 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام 💢 #اطلاعیه 🔹 با توجه به نزدیک بودن مراسم میلیونی اربعین حس
🔖 خیرین و محبین سیدالشهدا از قافله کمک به زوار اباعبدالله الحسین علیه السلام جا نمونید.... به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) و به نیت یک و به نیت سر به راه شدن و به نیت باز شدن گره زندگیتان وبه نیت پدران و مادران و عزیزانتان و به نیت اموات خود علیه السلام منتظر کمکهاتون هستیم . 🔳به بپیوندید👇 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ ☑️ @sirehyshohada ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام 💢 🔹 با توجه به نزدیک بودن مراسم میلیونی اربعین حسینی و سفارشات مقام معظم رهبری و استاد قصد داریم که 5 نفر از بین کاربران کانال که قصد دارند اربعین به خیل عظیم زوار اباعبدالله الحسین (ع) بپیوندند را انتخاب و کمک هزینه کربلا را تقدیمشان کنیم😊 🔰همسنگران عزیز به نیت و یا اموات خود با خلوص دل به این عزیزان کمک کنید تا ان شاءالله بتونیم هزینه سفر این بزرگواران رو ولو با کمترین مبلغ ممکن جمع آوری کنیم. 🔻شماره کارت جهت کمک به زوار اربعین 6037997553943383 ▪️به نام 🔘لطفا پس از واریز اطلاع دهید👇 🆔 @kharazi_h خدا اجرتون بده🙏 🌺لطفا این پیام را بین دوستان و در گروه های مختلف منتشر کنید تا ان شاءالله این پنج نفر به واسطه شما امسال زائر کربلا بشن🌺 http://eitaa.com/joinchat/3007512577Ccdf91540c9
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام 💢 🔹 با توجه به نزدیک بودن مراسم میلیونی اربعین حسینی و سفارشات مقام معظم رهبری و استاد قصد داریم که 5 نفر از بین کاربران کانال که قصد دارند اربعین به خیل عظیم زوار اباعبدالله الحسین (ع) بپیوندند را انتخاب و کمک هزینه کربلا را تقدیمشان کنیم😊 🔰همسنگران عزیز به نیت و یا اموات خود با خلوص دل به این عزیزان کمک کنید تا ان شاءالله بتونیم هزینه سفر این بزرگواران رو ولو با کمترین مبلغ ممکن جمع آوری کنیم. 🔻شماره کارت جهت کمک به زوار اربعین 6037997553943383 ▪️به نام 🔘لطفا پس از واریز اطلاع دهید👇 🆔 @kharazi_h خدا اجرتون بده🙏 🌺لطفا این پیام را بین دوستان و در گروه های مختلف منتشر کنید تا ان شاءالله این پنج نفر به واسطه شما امسال زائر کربلا بشن🌺 http://eitaa.com/joinchat/3007512577Ccdf91540c9
🔴داستان زن زیبا در سلول انفرادی مرد تنها! هارون الرشید کنیزى ‏خوش سیما به زندان امام موسى کاظم(علیه السلام) فرستاد تا آن ‏حضرت را آزار دهد. امام در این باره فرمود: به هارون بگو: «"بَلْ أَنتُم بِهَدِیتِکُمْ تَفْرَحُونَ"؛ بلکه شمایید که به هدیه خود شادمانید. مرا به این کنیز و امثال ‏او نیازى نیست.» هارون از این پاسخ خشمگین‏ شد و به فرستاده خویش گفت: «به نزد او برگرد و بگو که ما تو را نیز به‏دلخواه تو نگرفتیم و زندانى‏ نکردیم و آن کنیز را پیش‏ او بگذار و خود بازگرد.» فرستاده فرمان هارون را به انجام رساند و خود بازگشت. با بازگشت‏ فرستاده، هارون از مجلس خویش برخاست و پیشکارش را به زندان امام ‏موسى کاظم(ع) روانه کرد تا از حال آن زن تفحّص کند. پیشکار آن زن را دید که به سجده افتاده و سر از سجده برنمى‏دارد و مى‏گوید: "قدوس سبحانک ‏سبحانک". هارون از شنیدن این خبر شگفت‏زده شد و گفت: به خدا موسى بن جعفر، آن کنیز را جادو کرده است. او را نزد من بیاورید. کنیز را که ‏مى‏لرزید و دیده به آسمان دوخته بود در پیشگاه هارون حاضر کردند. هارون از او پرسید : «این چه حالى است که دارى؟» کنیز پاسخ گفت: «این حال، حال موسى‏بن جعفر است. من نزد او ایستاده بودم و او شب و روز نماز مى‏گذارد. چون از نماز فارغ شد زبان به تسبیح و تقدیس خداوند گشود. من از او پرسیدم: سرورم! آیا شما را نیازى نیست تا آن را رفع کنم؟ او پرسید: مرا چه نیازى به تو باشد؟ گفتم: مرا براى رفع حوایج شما بدین جا فرستاده‏اند. گفت: اینان چه هدفى دارند؟» کنیز گفت: «پس نگریستم ‏ناگهان بوستانى دیدم که اول و آخر آن در نگاه من پیدا نبود، در این ‏بوستان جایگاه‌هایى مفروش به پر و پرنیان بود و خدمتکاران زن و مردى‏که خوش سیماتر از آنها و جامه‏اى زیباتر از جامه آنها ندیده بودم، بر این‏ جایگاه‌ها نشسته بودند. آنها جامه‏اى حریر سبز پوشیده بودند و تاج‌ها و درّ و یاقوت داشتند و در دست‌هایشان آبریزها و حوله‏ها و هرگونه طعام‏ بود. من به سجده افتادم تا آن که این خادم مرا بلند کرد و در آن لحظه ‏پى ‏بردم که کجا هستم . » هارون گفت: «اى خبیث! شاید به هنگامى که در سجده بودى، خواب ‏تو را در گرفته و این امور را در خواب دیده باشى؟» کنیز پاسخ داد: «به خدا سوگند نه سرورم. پیش از آن که به سجده روم‏ این مناظر را دیدم و به همین خاطر به سجده افتادم . » هارون به پیشکارش گفت: «این زن خبیث را نزد خود نگه دار تا مبادا کسى این سخن را از او بشنود.» زن به نماز ایستاد و چون در این باره از او پرسیدند، گفت: «عبد صالح (امام موسى کاظم‏ علیه السلام) را چنین دیدم.» وقتی هم ‏از سخنانى که گفته بود، پرسیدند، پاسخ داد: «چون آن منظره را دیدم ‏کنیزان مرا ندا دادند که اى فلان از عبد صالح دورى گزین تا ما بر او واردشویم که ما ویژه اوییم نه تو . » این ماجرا چند روز پیش از شهادت امام کاظم علیه السلام رخ ‏داد اما آن زن تا زمان مرگش به همین حال بود. 📚بحارالانوار 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3007512577Ccdf91540c9