eitaa logo
سیره علما
3.4هزار دنبال‌کننده
755 عکس
293 ویدیو
26 فایل
(ببخشید تبادل نداریم)ارتباط با ما @salehps سایت www.kelasdari.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶واکنش رهبرانقلاب به سوال یکی از شاگردانشان @sireolama
🔶آیت الله العظمی آقا نورالدین عراقی: الهی ما اسیر شهوتیم، امیر شهوتمان گردان @sireolama
🔶تصویر مزار آیت الله العظمی آقا نورالدین عراقی (اراکی) در شهر اراک. @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶دعای شب آخر ماه شعبان و اوّل ماه رمضان. حارث بن مغیره نضری از امام صادق(سلام الله علیه) روایت کرده است که آن حضرت در شب آخر ماه شعبان و شب اوّل ماه رمضان این دعا را می‌خواند: . 🔶اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الشَّهْرَ الْمُبارَکَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ، هُدیً لِلنّاسِ وَبَیِّنات مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقانِ قَدْ حَضَرَ... @sireolama
🔶تصویر امام موسی صدر حفظه الله تعالی @sireolama
....تخيلات نويسندگان 🔶سید علی صدر، برادر امام موسی صدر ما عادت‌ داشتيم‌ براي‌ گردش‌ و تفريح‌ به‌ بيرون‌ شهر برويم. در يكي‌ از اين‌ گردش‌ها آقا موسي‌ از من‌ جدا شد و سراغ‌ عده‌اي‌ از بچه‌ها رفت‌ و مدتي‌ در كنار آنان‌ نشست‌ و سپس‌ برگشت. با تعجب‌ از اين‌ رفتار ايشان‌ سؤ‌ال‌ كردم، چرا كه‌ آن‌ بچه‌ها غريبه‌ بودند و با ما نسبتي‌ نداشتند. ايشان‌ جواب‌ دادند: رفتم‌ نصيحتشان‌ كنم‌ تا مبادا بازي‌شان‌ به‌ قمار منجر شود. . . 🔶سيد جواد طباطبايي، خواهرزاده امام موسي صدر من‌ در آن‌ زمان‌ مشغول‌ مطالعه‌ي‌ يك‌ رمان‌ بودم. . 🔶دايي‌ام‌ كه‌ توجه‌ و سرگرم‌ شدن‌ مرا ديد، گفت: اين‌ داستان‌ها براي‌ شما جذاب‌ است، اما در آينده‌ به‌ سبب‌ اينكه‌ وقت‌ خود را با خواندن‌ اين‌ كتاب‌ها تلف‌ كرده‌ايد، احساس‌ ندامت‌ خواهيد كرد. سپس‌ چندين‌ كتاب‌ براي‌ مطالعه‌ به‌ من‌ پيشنهاد كرد كه‌ يكي‌ از آنها كتاب‌ تاريخ‌ تمدن‌ بود. ايشان‌ مي‌گفت: مطالعه‌ي‌ چنين‌ كتاب‌هايي، ذهن‌ را باز مي‌كند. . 🔶در آن زمان قصه‌هاي دنباله‌داري در مجلات چاپ مي‌شد و ما همه منتظر چاپ آن‌ها بوديم. حتي بعد از آن‌كه اين قصه‌ها به صورت كتاب هم چاپ مي‌شد، ‌آن‌ها را دنبال مي‌كرديم. اين مجلات و كتاب‌ها دست به دست مي‌گشت. . 🔶ايشان متوجه اين مسئله شدند و به ما گفتند كه اين نوع داستان‌ها ساخته و پرداخته‌ي تخيلات نويسندگان آن‌هاست. اين نويسندگان آن قدر غرق در تخيل خود مي‌شوند كه از مرگ قهرمان خودساخته متأثر مي‌شوند. اين داستان‌ها تخيل شما را پرورش مي‌دهد،‌ اما لازم است كه شما در اين سن و سال كتاب‌هايي را نيز بخوانيد كه تعقل شما را پرورش دهد. . 🔶پس به خواندن اين گونه كتاب‌ها اكتفا نكنيد و كتاب‌هايي را هم كه براي پرورش تعقل شما مفيد است، بخوانيد. ايشان فقط نمي‌گفتند كه نخوانيد بلكه كتاب‌هايي هم براي خواندن معرفي مي‌كردند. خودشان كتاب‌هايي داشتند و به ما هم مي‌دادند. برخورد ايشان ملايم بود و فقط منع نمي‌كردند، بلكه راه مناسب را هم معرفي مي‌كردند. منبع: كتاب گذارها و خاطره‌ها، صفحه ۵۷ ـ ۵۸ کانال سیره علما @sireolama
🔶تصویر آیت الله محیی الدین حائری شیرازی رضوان الله تعالی علیه @sireolama
....تراول را گرفت 🔶خاطره فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی از پدر . 🔶مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه(سیرابی) گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . 🔶خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... . 🔶در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند . 🔶یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... . 🔶بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. . 🔶بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. . 🔶پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. . 🔶در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! . 🔶نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» . 🔶وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. . 🔶گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» . 🔶گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. . 🔶در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... . 🔶نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» . کانال سیره علما @sireolama
🔶تصویر علامه سید محمد حسین طباطبایی رضوان الله تعالی علیه @sireolama
....دق‌الباب 🔶خاطره دکتر صدوقی‌سُها از علامه طباطبایی: اولین باری که به محضر علامه طباطبایی(ره) در قم رفتم زمانی که به در منزل ایشان رسیدم به محض اینکه دق‌الباب کردم خودشان به در خانه آمدند. به ایشان عرض کردم که مشغول تدوین تاریخ حکمای اسلام هستم و به محضر شما آمده‌ام تا شرح حالی بفرمائید تا در این اثر درج کنم. ایشان فرمودند: «برو از آقای نصر بگیر» و به داخل خانه تشریف بردند. . 🔶دومین بار هم که به نزد علامه طباطبایی(ره) رفتم، به محض اینکه در زدم در را باز کردند. پس از سلام و احوالپرسی به ایشان گفتم که تنها برای زیارت شما آمده‌ام. خدا را گواه می‌گیرم که با شنیدن این سخن چنان ناراحت شدند که هندسه صورت ایشان شکست و با ناراحتی و چهره شکسته رفتند. . 🔶آقای قدوسی می گفت وصف این تفسیر تا لبنان و الازهر مصر رفته. می گفت از قول امام موسی صدر گفته اند که از وقتی "المیزان" به دستش رسیده. . کتابخانه اش تعطیل شده و کتاب دیگری نمی خواند. این چیز ها را وقتی جلوی محمدحسین می گفتند، روی خوش نشان نمی داد. می گفت: " تعریف نکنید! وقتی تعریف می کنید، خوشم می آید و وقتی آدم خوشش آمد، خلوص و قصد قرب اش از بین می رود". کانال سیره علما @sireolama
21.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶حجت الاسلام شهید مصطفی قاسمی رضوان الله تعالی علیه در هنگام شهادت روزه بودند. @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت الله العظمی الامام خامنه ای حفظه الله تعالی @sireolama