....حاج آقا اینجا کاباره است.
.
🔸ماجرای کافی و آقا جلال
(صاحب کاباره بزرگ در عظیمیه کرج)
مرحوم کافی میفرماید: «پارسال خدا یک توفیق به من داد. من خیلی شرمنده خدا هستم، خیلی زیاد. من یک وقتی فکرش را کردم، دیدم خدا بیش از سهم من چیزی به من داده. اینقدر سهم ما نمیشد. به جهتی که من پارسال ۱۰ روز در کرج منبر میرفتم. یک روز در کرج میرفتیم جلوی یک جایی، دیدیم خیلی مردم میروند آنجا. گفتیم اینجا کجاست؟ گفتند حاج آقا اینجا کاباره است. من هم یک جوری هستم در برنامه تبلیغیام که اینقدر یاس و ناامیدی در قاموس لغتم نیست. من گفتم صاحب اینجا کیست؟
.
🔸گفتند یک جوانی است، سی چهل سالش هم بیشتر نیست. ۷۰۰۰ متر زمین بود، یک استخر بزرگ داشت و هر روز اونجا بساط گناه و معصیت خدا برپا بود.
.
🔸گفتم: میشود ما این صاحبش را ببینیم؟ گفتند: نه حاج آقا، یک طوری هست.
.
🔸من هم دلم درد میکند برای این کارها. هر چه فکر کردم که چطور با این صاحب کاباره تماس بگیریم، دیدم یک بچه هیئتی را سراغش بفرستیم با این رفیق نیست. یکی از این داشهای کرج را من دیدم. گفت: حاج آقا سلام علیکم، امری داشتید؟ گفتم: سلام علیکم، آره بیا اینجا ببینم. گفتم: شما با این صاحب کاباره رفیق هستی؟ گفت: آره. گفتم: آنجا هم رفتی؟ گفت: خیلی. گفتم: ما یک کار داشتیم. گفت: چیست؟ گفتم: فقط میخواهم این (صاحب کاباره) را دو ساعت به من برسانی. گفت: کجا بیاد؟ گفتم: من فردا یک خرده زودتر، از تهران میآیم کرج. یک ساعت میآیم خانه تو.
.
🔸آمدیم و نشستیم و حرف زدیم و شوخی کردیم. بعد گفتم فلانی روزی چقدر اینجا (کاباره) درآمد داری؟ گفت: خدا میرساند. گفتم: کاباره و عرق و شراب، خدا میرساند؟! گفت: روزی هفت هشت (هزار) تومان در میآید. گفتم: هفت هشت هزار تومان فروشه؟ گفت: نه؛ روزی هفت هشت هزار تومان درآمد هست. گفتم: هفت هشت هزار تومان چیزی نیست، هفتاد هشتاد هزار تومان چیزی نیست، هفتصد هشتصد هزار تومان چیزی نیست، هفت هشت میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفتاد هشتاد میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفتصد هشتصد میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفت هشت میلیارد تومان در روز برای تو چیزی نیست.
.
🔸گفت: چطور؟ گفتم: با این چوبی که خدا بناست در قیامت به تو بزند این پولها چیزی نیست. گفت: چه چوبی؟ گفتم: آقای عزیز، قرآن میگوید حرامه، امام میگوید حرامه، دین میگوید حرامه، اطباء دنیا دارند داد میزنند میگویند استعمال مشروبات الکلی هزارتا ضرر داره؟
.
🔸هر چه از قرآن و روایات و نصایح بلد بودم گفتم، دیدم هر کاری کردم در این صاحب کاباره اثری نکرد. یک دفعه همینطور که با این حرف میزدم، زبانم با او (صاحب کاباره) حرف میزد این دلم را فرستادم درب خانه خدا.
.
🔸گفتم خدایا! میدانم میخواهی به من بفهمانی، بگویی حاج کافی حرفهایت را بزن، ببین اگر من اثر در آن نگذارم هیچ عرضهای نداری...
.
🔸گفتم خدایا! اثری بگذار این صاحب کاباره منقلب بشود. به حقّ حق قسم، تا این توجه قلبی را به ذات مقدس حق پیدا کردم و به خداالتماس کردم کمکم کن، دو کلمه به صاحب کاباره گفتم، یک دفعه دیدم یک دفعه عوض شد و حالش منقلب شد و گفت: حاج آقا چکار بکنم؟ گفتم داداش، درب کاباره را ببند. گفت: یک گرفتاری دارم، هفتاد هزار تومان قرض (بدهی) دارم، دست یکی از رباخورهای کرج هست.
@sireolama
🔸گفتم: تو که گفتی روزی هفت هشت هزار تومان درآمد داریم. گفت: تا یک چیزی جمع میشود سر میز قمار مینشینم و میبازم. همیشه بدهکارم. گفتم: حالا میگویی چکار کنیم؟ گفت: اگر شما میتوانی هفتاد هزار تومان یک جایی برای من قرض بکن، مجانی نمیخواهم، خانه هم دارم رهن میدهم. گفتم: دو ساله من هفتاد هزار تومان پول قرض میکنم به تو میدهم. گفت چهار ساله. گفتم چهار ساله. گفتیم بسمالله. به امام حسین علیه السلام قسم، یک ریالش را جایی سراغ نداشتم اما با خودم گفتم خدایا ما روی میخ تو میپریم تا روی عرش. یقین دارم اگر برای تو (خدا) هست درست میکنی. اگر هم که توی بازی هستم بگذار در تهیه پول بمانم. این دیگر مربوط به نیت است...ادامه در @sireolama
سیره علما
....حاج آقا اینجا کاباره است. . 🔸ماجرای کافی و آقا جلال (صاحب کاباره بزرگ در عظیمیه کرج) مرحوم کا
🔸برای اینکه این (صاحب کاباره) سرد نشود شب در شهر کرج یک منبری داشتم این را با خودم برداشتم بردم آنجا. رفتیم آنجا و بالای منبر مطرح کردم و یک خرده تشویقش کردم که باز، صبح پشیمان نشود.
.
🔸به مردم گفتم که قرار شده ایشان (صاحب کاباره) همچین جوانمردی بکند و کاباره را ببندد و ما هم قرار هست یک خدمت مختصری به او بکنیم. وقتی از بالای منبر آمدیم پایین، یک بنده خدایی مال کرج هست شهرسازی داره آنجا، ما را کشید کنار، گفت حاج آقا نمیخواهد تهران از کسی پول قرض کنی من یک چک مینویسم هفتاد هزار تومان به تو میدهم.
.
🔸اگر کسی برای خدا قدم بردارد خدا به حال خود نمیگذاردش. گفتم: جلال جان (صاحب کاباره) کی درب کاباره را میبندی؟ گفت: حاج آقا هر وقت هفتاد هزار تومان را دادید. گفتم: اگر همین الان چکش را به تو بدهم؟ گفت: همین الان میبندم.
.
🔸سه چهار تا ماشین سواری برداشتیم رفتیم درب کاباره. رفتیم آنجا، ده پانزده تا شاگرد داشت. یک وقت اینها با تعجب دیدند که حاج کافی آمده کاباره. گفتیم بریم جلو. پسره (جلال) را انداختیم جلو. جلال یک وقت جلوی شاگردهایش داد زد. جگرم را حال آورد.
.
🔸گفت: به فرمان ولی عصر(عج)، کاباره تعطیل است. اینها (شاگردها) به خیالشان که این مست کرده دارد یک چیزی همینطوری میگوید. یک دفعه اینها دیدن که آقا جلال، واقعاً آقا جلال شده. من گفتم که جلال جان، چهار پنج هزار نفر ناهار تهیه ببین برای روز جمعه.
.
🔸من در مهدیه اعلام میکنم و همه رفیقها با ماشین میآییم اینجا، داخل صف میایستیم هر نفر ده تومان به تو میدهیم ناهار میخوریم که خیال نکنی چهار تا عرقخور که رفت مذهبیها مُردهاند.
.
🔸فقط انسان خوب درست نکنید این خوب را هم نگه بدارید. فقط توبهکن درست نکنید این توبهکن را جمع و جورش بکنید.
.
🔸یک ناهاری درست کرد و از مهدیه رفقا را برداشتیم رفتیم. در باغ ۷۰۰۰ متری که بلندگو میگذاشتند و جمعهها بزن بکوب و رقص بود، ما هم همان بلندگوها را گذاشتیم و اول اذان ظهر اذان گفتیم و یک نماز جماعت سه چهار هزار نفری خواندیم بعد هم ناهار را، خود من هم ده تومان دادم که کسی توقع نکند.
.
🔸همه ناهارها را خوردند، با میل هم پولهایشان را دادند. بعد هم به جلال گفته بودم که دویست سیصد تا لنگ تهیه کند.
.
🔸همه هفته جمعهها یک مشت اراذل و اوباش در این استخرها میرفتند این هفته بچه مذهبیها میخواهند شنا کنند جگرهایشان حال بیاد. شنا کردند و دو نفر از وعاظ تهران هم دعوت کرده بودم منبر رفتند.
.
🔸حاج علامه مداح هم گفتیم آمد یک قصیدهای خواند و غوغایی شد. علما خبردار شدند یک مشت آمدند، منبریها آمدند ...
.
🔸جلال ماه رمضان امسال آمد خانه ما. گفت حاج آقا، گفتم بله، گفت من امسال کارهایم را کردهام میخواهم بروم مکه...»
@sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸داستان توبه جلال صاحب کاباره ای در کرج توسط مرحوم کافی(ره) که خودشان تعریف می کنند.
@sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آیت الله شیخ غلامرضا مولانا بروجردی رضوان الله تعالی علیه: بالاخره اینقدر گناه کردم همه چیزم، حفظم، از بین رفت.
@sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شخصی از آیت الله العظمی بهجت(ره) پرسید:
پولی دارم که با آن میتوانم هم عمره بروم و هم کربلا.، آقا گفت: کربلا برو....
.
🔸منبع: ردپای سپید مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت(ره)
@sireolama
🔸سلفی نوجوانان و جوانان تبریزی با امام جمعه تبریز حجت الاسلام آل هاشم
#سلفی های خودتان با علما را برای ما بفرستید در استوری اینستاگرام منتشر می شود.
ارتباط با ما @salehps
@sireolama
...تا تکبیرة الاحرام
🔸آیة الله العظمی خویی نقل کردند که فرزند آیة الله قاضی از دنیا رفته بود، برای تسلیت رفته بودیم، ایشان فرمود: همه هَمّ و غمّ ما در دنیا تا تکبیرة الاحرام است!
.
.
🔸از آیة الله قاضی شنیدم که فرمود: دو سه روز است فکر میکنم اگر در بهشت نگذارند ما نماز بخوانیم، چه کنیم!
ایشان (آقای قاضی) این جمله را با لهجه شیرین ترکی ادا میفرمود.
.
.
🔸سید علی اکبر اَعمیٰ میگفت: مدت ده روز برای من حالی دست داد که هر مشکلی داشتم حل میشد. شبههای در حال نماز برایم پیش آمد و آن این بود که چگونه ممکن است افرادی مانند اُویس قَرَن و... یک شب تا صبح سجده کنند.
.
🔸با این ذهنیت به رکوع رفتم و گفتم: «سُبحانَ رَبِّیَ العظیمِ وبِحَمدِهِ». خیلی لذت بردم. دوباره گفتم. لذتم بیشتر شد. همچنان هر چه بیشتر این ذکر را میگفتم بیشتر لذت میبردم...
.
🔸بدین سان شبهه من برطرف شد که اهل معرفت که از انس با خدا خسته نمیشوند به دلیل لذّتی است که از نظر معنوی احساس مینمایند.
.
🔸آقای فهری افزود: که این ماجرا را با حاج ملا آقاجان [زنجانی] در میان گذاشتم. ایشان گفت: به او رحم کردهاند. این حالت در سجده به من دست داد، هر کاری کردند بلند نشدم تا مرا گرفتند و به پشت انداختند!
کانال سیره علما @sireolama
🔸دیدار امروز آیت الله العظمی خامنه ای با آیتالله العظمی وحید خراسانی و آیت الله العظمی مکارم شیرازی حفظهم الله تعالی مراسم غبارروبی حرم مطهر رضوی سلام الله علیه
@sireolama
....خیس عرق شدم
🔸آیت الله شیخ مرتضی تهرانی(ره) نقل میکند: شیخ محمد حسین تهرانی از شاگردان خوب مرحوم آخوند خراسانی بود. وی میگفت وقتی به نجف رفتم درس آخوند چیز تازهای برایم نداشت.
.
🔸ایشان در سنّ حدود پنجاه سالگی برایم نقل کرد که: در سنّ دوازده سالگی در نجف بیمار شدم، بیماریای بسیار سخت که گویا مشرف به موت شدم. مادرم متوسل به امیرالمؤمنین علیه السلام شد.
.
🔸در آن حال در بستر بیماری بزرگواری را دیدم که فرمود: مادرت آمده و شفای تو را از ما خواسته، اما اگر بمانی از دنیا هیچ حظ و بهرهای نخواهی داشت. میخواهی بمانی؟
.
🔸گفتم: چون مادرم من یکی را دارد و دوست دارد بمانم شفا بدهید.
فرمود: بلند شو، خوب شدی.
خیس عرق شدم، و حالم خوب شد. مادرم رسید مرا بغل کرد، خوشحال شد. به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت و تشکر کرد.
.
🔸مرحوم شیخ محمد حسین، سالها بعد، برایم گفت: تا الآن (در سن ۸۵ سالگی) هیچ حظ و بهرهای از دنیا نداشتهام.
.
🔸حاج آقا مرتضی تهرانی فرمودند: وی با آن مقام علمی به قدری در فقر بود که تا آقای بروجردی زنده بود، زندگی او را آقای بروجردی اداره میکرد. بعد امام خمینی که نجف رفت، هزینه زندگی او را ایشان میداد. کسی به او زن نداد، تا این که کنیز سیاهی آوردند و به ازدواج او درآوردند. از او دو دختر پیدا کرد. دختر بزرگش خاله صغری نام دارد و دیگری طوبی که دیوانه است. این یکی دیگری را پرستاری میکند.
.
🔸آنها در حال حاضر(۱۳۸۴) حدود صد سال دارند و در تهران زندگی میکنند، و اداره زندگی آنها توسط اینجانب است.
#غدیر
#عید_غدیر
#غدیر_خم
#عیدغدیر
#عید_امامت
#عید_ولایت
#سیره_علما
کانال سیره علما @sireolama
....به من رحم کن
🔸آیت الله شیخ مرتضی تهرانی (ره) میفرماید از پدرم (آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی) پرسیدم: چرا شما این قدر به آقای شیخ مرتضی زاهد احترام میکنید؟
فرمود: ایشان تا رسائل و مکاسب بیشتر نخوانده بود، ولی به تور یک مربی میخورد و مسیرش عوض میشود.
.
.
🔸پدرم میفرمود: ایشان استاد من در تعلیم مخالفت با هوای نفس بود، ولی مسائل فقهی را از من سؤال میکرد. شیخ مرتضی به طور خیلی عادی مسائل «غیبی» را میگفت.
.
.
🔸پدرم فرمود: من به شیخ مرتضی زاهد گفتم: من از عاقبت خود میترسم.
ایشان فرمود: آمیرزا! تو عاقبت به خیری، چون شبها قبل از خواب به خداوند متعال میگویی: خدایا! من بنده مطیع تو نیستم. من یک زندیقم. به من رحم کن!
و درست میگفت!
.
.
🔸پدرم موقع نماز برخی از جملات قرائت را تکرار میکرد. از ایشان پرسیدم: چرا تکرار میکنید؟ آیا شک میکنید؟
فرمود: نه، احساس میکنم حضور قلبم قطع شد.
.
.
🔸ایشان شبهای احیا در ماه رمضان، مجدداً تنهایی مراسم احیا را تکرار میکرد.
.
.
🔸پدرم میگفت: زیارت جامعه کبیره خوب است؛ ولی برای امیرالمؤمنین علیه السلام کم است. پرسیدم کدام زیارت برای ایشان خوب است، فرمود: اَلسَّلامُ عَلی أبِی الأئمَّةِ، و خلیل النبوّة، و المَخصُوصِ بِالأُخوَّةِ.... «زیارت مطلقۀ امیر المؤمنین»
.
کانال سیره علما @sireolama
....یک لقمه مشروطه
🔸در محله ما در دوران کودکی ونوجوانی،منزل ومدرسه عالمی پرآوازه وجود داشت به نام آیت الله حاج شیخ یحیی نوری معرف به"علامه نوری".
.
🔸شهرت ایشان در تشرف دادن پیروان دیگر ادیان به اسلام بود وبرحسب آنچه خود می گفت،حدود دوازده هزار نفر در محضر او اسلام آورده بودند.
.
🔸القصه،این عالم فقید با آیت الله شیخ فضل الله نوری نسبت سببی ومهمتر از آن،از زندگی ومنش او،اطلاعاتی فامیلی وشنیدنی داشت.
.
🔸ایشان نقل می کرد: در دوران برگزاری تحصن های مشروطه در سفارت انگلستان،فردی از عوام نزد شیخ فضل الله آمده وگفته بود:"من از صبح تا عصر به باغ سفارت رفتم اما این خسیس ها،حتی یک لقمه مشروطه هم به من ندادند!
.
🔸"...بله،درجامعه آن روز، عوامی چون این فرد، تصور می کردند که"مشروطه"نام غذایی است که هر روزه در سفارت انگلستان طبخ وبین مردم توزیع می شود!...
متن از محمد رضا کائینی
کانال سیره علما @sireolama
🔸آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی: (٩٧/۵/١١)
بسیاری از مردم از طرق مختلف با ما تماس میگیرند و میگویند چرا مشکلات ما از طریق مراجع، به مسئولین تذکر داده نمیشود؟ ما بارها در جلسات خصوصی و عمومی این مشکلات را گوشزد کردهایم؛ باز هم عرض میکنیم. مردم از چند موضوع بهشدت از مسئولین شکایت دارند.
@sireolama
....زن دوم
🔸شخصی ناشناس از آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی(ره) استخاره میخواست اما آقا اعتنا نمیکرد. دنبال آقا راه افتاد که استخاره میخواهم، آقا برگشت و فرمود: میخواهی بروی بگویی با استخاره حاج آقا مجتبی زن دوم گرفتم؟ گفت: بر منکرت لعنت!
.
🔸آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی(ره) به کسی که خواست زن دوم بگیرد فرمود: قبول داری خدایی که میتواند از زن دوم بتو بچه بدهد از زن اول هم میتواند؟ گفت بله. فرمود بله یا سفت بله؟گفت سفت بله، فرمود پس زن نگیر من دعا میکنم. و دوقلو بچه دار شد.
کانال سیره علما @sireolama
...شربت سکنجبین
🔸حجت الاسلام سید احمد میرخانی(ره) امام جماعت مسجد خیابان آذربایجان نقل می کردند:
.
🔸من جوان بودم. منزل ما در محله ی پاچنار قرار داشت، و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین زاهد، در آن روزگاران به آقا شیخ حسین نفتی مشهور بود،و در محله ی ما مغازه نفت فروشی داشت. ما هر وقت نفت لازم داشتیم، از ایشان می خریدیم. و من بسیار دیده بودم که ایشان در وقتی که کار ندارد به مطالعه مشغول است.
.
🔸یک روز که به در مغازه ایشان رفته بودم، دیدم که مشغول جمع آوری اسباب و وسائل کار خودشان هستند. پرسیدم چه شده و چرا جمع می کنید؟ فرمود: دولت در صدد جمع کردن بساط دین و دیانت و از بین بردن علماست.
.
🔸تا بحال اگر درس و بحث مستحب بود، اکنون دیگر واجب است.
.
🔸بدین ترتیب ایشان مغازه را رها کرده و در مسجد جمعه ی تهران یک حجره گرفت، ودر آن به درس و بحث مشغول شد، و شاگرد داشت، و درس می داد. بعد از مدتی، من روی عشق و علاقه ای که به طلبگی داشتم، به ایشان مراجعه کردم، تا نزد شان درس بخوانم. از من پرسید زندگیت را چگونه اداره می کنی؟ جواب دادم: پدرم عهده دار زندگی من خواهد بود! فرمود : تو بدرد طلبگی نمی خوری برو.
.
🔸از خدمت ایشان مرخص شدم؛ اما مدتی بعد، در بازار کاری پیدا کرده و با صاحب کار قرار گذاشتم که بعد از ظهر ها برای درس وبحث بروم. آن وقت بار دیگر به حضور جناب شیخ رسیدم ، و ایشان بااطلاع از وضع تازه آن را پسندید،و مرا پذیرفت.
.
🔸در آن ایام من و آقای مصدقی و جناب شیخ هم غذا بودیم. هرکس دانگ ،یعنی پول غذای خود را می داد، و یک نفر مأمور می شد که غذا تهیه کند. نان بود، و پنیر و شربت سکنجبین. ایشان وقتی پول را می داد، می گفت: نان را از نانوایی تافتونی حاج کلبعلی بگیرید که نانوای مسلمانی بود، و شربت را از حاج ابوالقاسم قناد بگیرید، و اگر حاج ابوالقاسم نبود، و بسته بود یا شربت نداشت، لازم نیست شربت بگیرید.
.
🔸بعد که نان و پنیر و شربت را می آوردند، آنها را قسمت می کرد، و برای هرکدام از شرکاء سهم غذا ی او را می داد؛ اما برای خودش کمتر از همه سهم گذاشته بود ، و هر روز ناهار که تمام می شد، به همه شرکاي سفره می فرمود:
.
🔸همدیگر را حلال کنید، زیرا اگر کم و زیادی شده باشد، ما نمی توانیم جواب آخرت را بدهیم.
.
کانال سیره علما @sireolama
...در آخرین سفر
🔸حضرت آیت الله مروارید ( اعلی الله مقامه الشریف) در آخرین سفر زیارت عتبات عالیات در سال ۱۳۷۷ شمسی به همراه چند تن از نزدیکان برای دیدار با حضرت آیت الله العظمی سیستانی (دام ظله الشریف) به منزل ایشان رفتند.
.
🔸با ورود آقا،حضرت آیت الله العظمی سیستانی برای استقبال ایشان به صحن حیاط آمدند و بعد از عرض سلام دستِ حضرت آیت الله مروارید را بوسیدند و خودشان به جای یکی از جوانها زیر بغل ایشان را گرفتند.
.
🔸آیت الله مروارید که در آن ایام چشمشان نمی دید پرسیدند: ایشان کیست؟
.
🔸حضرت آیت الله العظمی سیستانی خود پاسخ دادند: منم علی!!!
.
کانال سیره علما @sireolama
....ظرف کوچکی
🔸احمد احمدی زاده فرزند مرحوم شیخ محمد حسن احمدی زاده می گوید:
مرحوم پدرم با علامه بهلول گنابادی در کوی طلاب مشهد و در جریان برگزاری مجالس مذهبی آشنا می شود.
.
🔸مرحوم علامه بهلول گنابادی(ره) در تمام طول سال به جز ایام حرام روزه بود و روزه داری اش با مردم عادی خیلی تفاوت داشت به گونه ای که هرگز برای سحری غذایی نمی خورد و در موقع افطار هم فقط به خوردن مقداری نان و ظرف کوچکی ماست بسنده می کرد.
.
🔸هرگز پولی را که بابت منبر و تبلیغ به وی می دادند را برای امور شخصی هزینه نمی کرد تا جایی که من خودم شاهد بودم روزی با مقدار قابل توجهی پول از اصفهان به خانه ما آمد و تمام پولها را به پدرم داد و از او خواست تا آنها را برای ازدواج جوانهای - شهر- جغتای هزینه کند تا جایی که برای برگشت کرایه راهش را از پدرم قرض کرد.
.
🔸در رثای اهل بیت (سلام الله علیهم) ۲۰۰ هزار بیت سروده بود و جالب این که همه آنها را از حفظ بود و گاهی اوقات که به خانه ما می آمد برخی از شعرهایش را که مربوط به شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیه) بود را برای پدرم و مادرم می خواند و هرسه گریه می کردند.
کانال سیره علما @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸نجات یک سگ توسط آسید مهدی قوام(ره)
@sireolama