....به من رحم کن
🔸آیت الله شیخ مرتضی تهرانی (ره) میفرماید از پدرم (آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی) پرسیدم: چرا شما این قدر به آقای شیخ مرتضی زاهد احترام میکنید؟
فرمود: ایشان تا رسائل و مکاسب بیشتر نخوانده بود، ولی به تور یک مربی میخورد و مسیرش عوض میشود.
.
.
🔸پدرم میفرمود: ایشان استاد من در تعلیم مخالفت با هوای نفس بود، ولی مسائل فقهی را از من سؤال میکرد. شیخ مرتضی به طور خیلی عادی مسائل «غیبی» را میگفت.
.
.
🔸پدرم فرمود: من به شیخ مرتضی زاهد گفتم: من از عاقبت خود میترسم.
ایشان فرمود: آمیرزا! تو عاقبت به خیری، چون شبها قبل از خواب به خداوند متعال میگویی: خدایا! من بنده مطیع تو نیستم. من یک زندیقم. به من رحم کن!
و درست میگفت!
.
.
🔸پدرم موقع نماز برخی از جملات قرائت را تکرار میکرد. از ایشان پرسیدم: چرا تکرار میکنید؟ آیا شک میکنید؟
فرمود: نه، احساس میکنم حضور قلبم قطع شد.
.
.
🔸ایشان شبهای احیا در ماه رمضان، مجدداً تنهایی مراسم احیا را تکرار میکرد.
.
.
🔸پدرم میگفت: زیارت جامعه کبیره خوب است؛ ولی برای امیرالمؤمنین علیه السلام کم است. پرسیدم کدام زیارت برای ایشان خوب است، فرمود: اَلسَّلامُ عَلی أبِی الأئمَّةِ، و خلیل النبوّة، و المَخصُوصِ بِالأُخوَّةِ.... «زیارت مطلقۀ امیر المؤمنین»
.
کانال سیره علما @sireolama
....یک لقمه مشروطه
🔸در محله ما در دوران کودکی ونوجوانی،منزل ومدرسه عالمی پرآوازه وجود داشت به نام آیت الله حاج شیخ یحیی نوری معرف به"علامه نوری".
.
🔸شهرت ایشان در تشرف دادن پیروان دیگر ادیان به اسلام بود وبرحسب آنچه خود می گفت،حدود دوازده هزار نفر در محضر او اسلام آورده بودند.
.
🔸القصه،این عالم فقید با آیت الله شیخ فضل الله نوری نسبت سببی ومهمتر از آن،از زندگی ومنش او،اطلاعاتی فامیلی وشنیدنی داشت.
.
🔸ایشان نقل می کرد: در دوران برگزاری تحصن های مشروطه در سفارت انگلستان،فردی از عوام نزد شیخ فضل الله آمده وگفته بود:"من از صبح تا عصر به باغ سفارت رفتم اما این خسیس ها،حتی یک لقمه مشروطه هم به من ندادند!
.
🔸"...بله،درجامعه آن روز، عوامی چون این فرد، تصور می کردند که"مشروطه"نام غذایی است که هر روزه در سفارت انگلستان طبخ وبین مردم توزیع می شود!...
متن از محمد رضا کائینی
کانال سیره علما @sireolama
🔸آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی: (٩٧/۵/١١)
بسیاری از مردم از طرق مختلف با ما تماس میگیرند و میگویند چرا مشکلات ما از طریق مراجع، به مسئولین تذکر داده نمیشود؟ ما بارها در جلسات خصوصی و عمومی این مشکلات را گوشزد کردهایم؛ باز هم عرض میکنیم. مردم از چند موضوع بهشدت از مسئولین شکایت دارند.
@sireolama
....زن دوم
🔸شخصی ناشناس از آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی(ره) استخاره میخواست اما آقا اعتنا نمیکرد. دنبال آقا راه افتاد که استخاره میخواهم، آقا برگشت و فرمود: میخواهی بروی بگویی با استخاره حاج آقا مجتبی زن دوم گرفتم؟ گفت: بر منکرت لعنت!
.
🔸آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی(ره) به کسی که خواست زن دوم بگیرد فرمود: قبول داری خدایی که میتواند از زن دوم بتو بچه بدهد از زن اول هم میتواند؟ گفت بله. فرمود بله یا سفت بله؟گفت سفت بله، فرمود پس زن نگیر من دعا میکنم. و دوقلو بچه دار شد.
کانال سیره علما @sireolama
...شربت سکنجبین
🔸حجت الاسلام سید احمد میرخانی(ره) امام جماعت مسجد خیابان آذربایجان نقل می کردند:
.
🔸من جوان بودم. منزل ما در محله ی پاچنار قرار داشت، و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین زاهد، در آن روزگاران به آقا شیخ حسین نفتی مشهور بود،و در محله ی ما مغازه نفت فروشی داشت. ما هر وقت نفت لازم داشتیم، از ایشان می خریدیم. و من بسیار دیده بودم که ایشان در وقتی که کار ندارد به مطالعه مشغول است.
.
🔸یک روز که به در مغازه ایشان رفته بودم، دیدم که مشغول جمع آوری اسباب و وسائل کار خودشان هستند. پرسیدم چه شده و چرا جمع می کنید؟ فرمود: دولت در صدد جمع کردن بساط دین و دیانت و از بین بردن علماست.
.
🔸تا بحال اگر درس و بحث مستحب بود، اکنون دیگر واجب است.
.
🔸بدین ترتیب ایشان مغازه را رها کرده و در مسجد جمعه ی تهران یک حجره گرفت، ودر آن به درس و بحث مشغول شد، و شاگرد داشت، و درس می داد. بعد از مدتی، من روی عشق و علاقه ای که به طلبگی داشتم، به ایشان مراجعه کردم، تا نزد شان درس بخوانم. از من پرسید زندگیت را چگونه اداره می کنی؟ جواب دادم: پدرم عهده دار زندگی من خواهد بود! فرمود : تو بدرد طلبگی نمی خوری برو.
.
🔸از خدمت ایشان مرخص شدم؛ اما مدتی بعد، در بازار کاری پیدا کرده و با صاحب کار قرار گذاشتم که بعد از ظهر ها برای درس وبحث بروم. آن وقت بار دیگر به حضور جناب شیخ رسیدم ، و ایشان بااطلاع از وضع تازه آن را پسندید،و مرا پذیرفت.
.
🔸در آن ایام من و آقای مصدقی و جناب شیخ هم غذا بودیم. هرکس دانگ ،یعنی پول غذای خود را می داد، و یک نفر مأمور می شد که غذا تهیه کند. نان بود، و پنیر و شربت سکنجبین. ایشان وقتی پول را می داد، می گفت: نان را از نانوایی تافتونی حاج کلبعلی بگیرید که نانوای مسلمانی بود، و شربت را از حاج ابوالقاسم قناد بگیرید، و اگر حاج ابوالقاسم نبود، و بسته بود یا شربت نداشت، لازم نیست شربت بگیرید.
.
🔸بعد که نان و پنیر و شربت را می آوردند، آنها را قسمت می کرد، و برای هرکدام از شرکاء سهم غذا ی او را می داد؛ اما برای خودش کمتر از همه سهم گذاشته بود ، و هر روز ناهار که تمام می شد، به همه شرکاي سفره می فرمود:
.
🔸همدیگر را حلال کنید، زیرا اگر کم و زیادی شده باشد، ما نمی توانیم جواب آخرت را بدهیم.
.
کانال سیره علما @sireolama
...در آخرین سفر
🔸حضرت آیت الله مروارید ( اعلی الله مقامه الشریف) در آخرین سفر زیارت عتبات عالیات در سال ۱۳۷۷ شمسی به همراه چند تن از نزدیکان برای دیدار با حضرت آیت الله العظمی سیستانی (دام ظله الشریف) به منزل ایشان رفتند.
.
🔸با ورود آقا،حضرت آیت الله العظمی سیستانی برای استقبال ایشان به صحن حیاط آمدند و بعد از عرض سلام دستِ حضرت آیت الله مروارید را بوسیدند و خودشان به جای یکی از جوانها زیر بغل ایشان را گرفتند.
.
🔸آیت الله مروارید که در آن ایام چشمشان نمی دید پرسیدند: ایشان کیست؟
.
🔸حضرت آیت الله العظمی سیستانی خود پاسخ دادند: منم علی!!!
.
کانال سیره علما @sireolama
....ظرف کوچکی
🔸احمد احمدی زاده فرزند مرحوم شیخ محمد حسن احمدی زاده می گوید:
مرحوم پدرم با علامه بهلول گنابادی در کوی طلاب مشهد و در جریان برگزاری مجالس مذهبی آشنا می شود.
.
🔸مرحوم علامه بهلول گنابادی(ره) در تمام طول سال به جز ایام حرام روزه بود و روزه داری اش با مردم عادی خیلی تفاوت داشت به گونه ای که هرگز برای سحری غذایی نمی خورد و در موقع افطار هم فقط به خوردن مقداری نان و ظرف کوچکی ماست بسنده می کرد.
.
🔸هرگز پولی را که بابت منبر و تبلیغ به وی می دادند را برای امور شخصی هزینه نمی کرد تا جایی که من خودم شاهد بودم روزی با مقدار قابل توجهی پول از اصفهان به خانه ما آمد و تمام پولها را به پدرم داد و از او خواست تا آنها را برای ازدواج جوانهای - شهر- جغتای هزینه کند تا جایی که برای برگشت کرایه راهش را از پدرم قرض کرد.
.
🔸در رثای اهل بیت (سلام الله علیهم) ۲۰۰ هزار بیت سروده بود و جالب این که همه آنها را از حفظ بود و گاهی اوقات که به خانه ما می آمد برخی از شعرهایش را که مربوط به شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیه) بود را برای پدرم و مادرم می خواند و هرسه گریه می کردند.
کانال سیره علما @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸نجات یک سگ توسط آسید مهدی قوام(ره)
@sireolama
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸احترام شیخ اعظم انصاری(ره) به سادات
@sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شعری که سید رضی(ره) برای مادرش گفت.
@sireolama
🔸سید رضى مرثیه اى براى مادرش گفت
.
لو کان مثلک کل ام برّة
غنى البنون بها عن الآباء
.
🔸یعنى: اگر همه مادران مانند تو نیکوکار بودند، فرزندان از داشتن و بالیدن به پدران بى نیاز مى شدند.
.
🔸ترجمه کامل مرثیه سید رضى: «مادر تو عمرت را به عفاف و زهد به پایان بردى، و بدین وسیلت بارهاى سنگین سفر آخرت را از دوش بر زمین نهادى، و در روزهاى گرمى که آفتاب شعله هاى آتشبار داشت روزه گرفتى، و در شبهاى بلند براى عبادت و بندگى به پا خواستى. زیان کار نیست آن کس که زندگانى جاوید بهشت را به زندگى تلخ و ناگوار این جهان خریدارى کند.
.
🔸هر گاه تمام مادران مانند تو نیکوکار و ستوده رفتار باشند، پسران از بالیدن به پدران بى نیاز گردند.
.
🔸چگونه در فراق تو دلم را آرامش و قرار بخشم با آن که هر لحظه آثار فضائل جاویدت در برابر چشمم مجسم است به کارهاى نیکوى تو مى نگرم، دیدگانم روشنى مى گیرد، و همین چشم روشنیها بیشتر اشکم را روان مى گرداند آرى آن کس که نامش در شمار شایسته کاران و نیکوکاران باشد، نمرده است و زنده ی همیشگى است. خلایق همه گواه اویند، به دلیل فرزندان نجیبى که زائیده است.
.
🔸نامى نیکو براى ما اندوختى، و نیکنامى بهترین اندوخته است که پدران و مادران براى پسر گذارند.»
.
🔸این مادر علویه که با شش واسطه به امیر مؤمنان علی علیه السلام نسب می رساند.
.
🔸شیخ مفید در مقدمه کتاب «احکام النساء» در مورد این مادر شایسته و علم دوست می نویسد: سیده جلیله و فاضله ای- خداوند عزتش را پایدار کند- به من اطلاع داد که علاقه مند به تألیف کتابی است که همه احکام واجبه به خصوص احکامی را که مخصوص زنان مسلمان است در برداشته باشد و من در خواست او را- که خداوند توفیقش دهد- پذیرفتم و این کتاب را نوشتم.
.
«بارى فاطمه در ماه ذى الحجه از سال ۳۸۵ ه- از دنیا رفت، و از عمر شریف رضى در آن وقت بیست و شش سال گذشته بود.»
کانال سیره علما @sireolama
...مانند گنجشک هستیم
🔸مرحوم آیتالله علیاصغر مسلمی کاشانی:
من ۲۳ سال در نجف اشرف مشرف بودم. از این مدت نُه سالش را به درس شهید صدر رفتم. ایشان فوق نابغه بود. آنقدر قوی بود که سه حلقه شاگرد داشت و من به این پیرمردی جزو حلقه سوم ایشان بودم. از خود آقای صدر پرسیدم: «این حلقات را (سه دوره را) که چهار جلد کتاب است، در چه مدت نوشتهاید؟»
.
🔸فرمود: «در ده ماه.»
.
🔸گفتم: هر کتابی به آقای خوئی میدهند، ایشان میگوید: «من بدون مطالعه نگاه کردم؛ اما کتاب اسسالمنطقیه را باید مطالعه کنم و همین طوری متوجه نمیشوم»، آن را در چه مدت نوشتید؟
.
🔸فرمود: «هفت سال.»
.
🔸گفتم: «چطور آن چهار جلد، ده ماه و این یک جلد هفت سال طول کشید؟» گفت: «آقا سید محمدعلی شاگرد من بود؛ در طول تألیف این کتاب هر روز اشکالاتی میکرد؛ تا به این اشکالات جواب دهم، هفت سال طول کشید.»
.
🔸ایشان آنقدر [در درس] مسلط بود که با تسبیح بازی میکرد و مطلب میگفت و اصلا فراموشی نداشت.
.
🔸من از حاشیه منظومه سبزواری چیزی را پرسیدم که از حفظ جواب داد؛
گفتم: «چه زمانی اینها را حفظ کردید؟» گفت: «سر هر غذایی که مینشینم، دو مشکل علمی را که در کتب ذکر شده است و درست هم حل نکردهاند، با بیان خودم حل میکنم و از سر غذا بلند میشوم.» ایشان حتی در یک غذاخوردن، خالی از فکر علمی نبود.
.
🔸امام موسی صدر در مورد ایشان گفته بود: «ما چند نفر که در بحثشان [آقای خویی] حاضر میشویم، مانند گنجشک هستیم و او مانند باز شکاری است؛ یک پنجه روی سر هر کس بگذارد، نمیتواند تکان بخورد».
کانال سیره علما @sireolama
...در پاریس
🔸در پاریس برخی اصرار داشتند از زندگی ۲۴ ساعته امام خمینی(ره) از جمله از سفره غذای ایشان فیلمبرداری بکنند. امام فرمودند: «این طور که شما می خواهید سفره بچینید دروغ است زیرا در سفره ما گاهی پلو، گوشت و خورشت هم هست؛ شما میخواهید اینها را نادیده بگیرید و يك سفره ساده درست کنید. این دروغ است».
.
.
🔸يك بار ملاقاتی برای هیأت امنا و هیأت اجرایی مهدیه گرفتیم و خدمت امام رفتیم تا گزارشی از مجموعه کارهای مهدیه خدمتشان ارایه دهیم. در این گزارش به عرضشان رساندیم وضع ساختمان مهدیه مطلوب نیست و ما علاقه داریم که تجدید بنا شود و ساختمان مطلوبی داشته باشد. امام مثل کسی که از حجم کارهای انجام شده تعجب کرده باشد، فرمودند: علت اینکه این همه کار در آنجا انجام شده این است که در بین مردم مستضعف تهران واقع شده و وضع ظاهری آن وضع عادی و معمولی است. شما به فکر ساختمان و ظواهر نباشید و بدانید این مردم با همین وضع، بهتر کار می کنند الأن نمی خواهد این کار را بکنید. تا می توانید با همین مساله کار بکنید.
.
.
🔸در پاریس می خواستیم جلوی در اتاقی که امام کفشهایشان را در می آوردند روزنامه بیندازیم، چون اکثر اوقات بارندگی و زمینها خیس بود، لذا از روزنامه های خارجی استفاده می کردیم. روزی عده ای از ایران آمده و با خود روزنامه آورده بودند و چون آن روز روزنامه خارجی در دسترس نبود من صفحه آگهی ها را انداختم و کفشهای امام را روی آن گذاشتم. ایشان وقتی خواستند کفش بپوشند، سؤال کردند: «مثل اینکه این روزنامه ایرانی است؟» عرض کردم بله حاج آقا، ولی این صفحه آگهی هاست. با این حال امام پایشان را روی آن روزنامه ها نگذاشتند و مجددا برگشتند و فرمودند: «شاید اسم محمد یا علی در آن باشد.»
کانال سیره علما @sireolama
...مجلس داش مشتی ها
🔸روزهای دهه ی اول ذی الحجه سپری شد و شیخ رضا سراج تصمیم گرفت مراسمی برای روز عید غدیر دست و پا نماید.
.
🔸شیخ تصمیم گرفت برای این مراسم دعوتنامه ای تهیه نماید و بر خلاف رسم آنروزها افراد را شخص به شخص دعوت نماید. برای بزرگان بازار تهران دعوتامنه فرستاد که:
.
" وعده ی ما در روز جشن عید غدیر ، قدوم سبزتان را به انتظار نشسته ایم."
.
🔸آقایان اهل علم را هم دعوت کرد. هیئتی ها را هم دعوت نمود. اما اصل کاری ها مانده بودند و هنوز دعوتنامه ایشان را نداده بود.
.
🔸خودش شروع کرد به دوره رفتن در میان کوچه و بازار، هر کسی را که می دید که در کسوت لوتی و داش مشتی است دعوتنامه ای به او می داد و می گفت:
.
" قدوم سبزتان را در مراسم عید غدیر به انتظار نشسته ایم. "
.
" ما را سرافراز کنید و مجلسمان را با حضورتان نورانی. "
.
🔸و تا توانست لوتی و داش مشتی برای مراسم عید غدیر دعوت کرد. و عکس العمل این افراد در مقابله با شیخ وقتی می دیدند که فردی با کسوت لباس پیامبر آنها را به مجلس جشن عید غدیر دعوت کرده است چیزی جز تعجب نبود.
.
🔸بالاخره روز مراسم فرا رسید. هیئتی ها آمدند. آقایان اهل علم هم آمدند. دور تا دور مجلس پر شد از هیئتی ها و کسبه ی بازار و آقایان اهل علم. لوتی ها و داش ها هم آمدند. هیئتی ها تعجب کرده بودند که امروز در مجلس چه خبر است؟
.
🔸قیافه هایی می دیدند که تا به آن روز در هیئت ندیده بودند. افرادی که آنها را بیشتر در قهوه خانه ها و پاتوق های مخصوص می دیدند. کلاه شاپو به سر، دستمال یزدی به دور دست، عده ای هم دستمال به دور گردن آمدند. فضای مجلس، فضای عجیبی بود.
.
🔸دور تا دور بچه هیئتی ها و آقایان کسبه و طلبه ها نشسته بودند و وسط مجلس هم اکثر این داش مشتی ها و لوتی ها. بالاخره مجلس آماده شد. شیخ رضا منبر رفت. کمی درباره ی امامت و غدیر و حضرت علی علیه السلام صحبت کرد.
.
بعد رو به بچه هیئتی ها و آقایان کرد و گفت:
حضرت پیامبر صل الله علیه و آله دخترش حضرت زهرا سلام الله علیها را دست ما آخوندها سپرد و در کوچه به او سیلی زدند، اگر دخترش فاطمه علیها السلام را به این داش مشتی ها و لوتی ها می سپــرد مـی دانستند که چطــور و چگــونه از حریم مادر سادات دفــاع کنند. می دانســتند چطــور از خانه ی علی دفـاع کنند.
.
🔸وقتی شیخ رضـا این جمـلات را بر زبـان آورد داش مشتی ها گریه می کردند و بر سر خود می زدند، نعــره می زدند و حضــرت زهــرا سلام الله علیها را صدا می کردند. مجلس آنروز مجلس متفاوتی شد. به نفس گرم شیخ رضا خیلی از آن لوتی ها که رنگ و بوی هیئت را هم ندیده بودند، شدند پای ثابت منبر شیخ رضا و خیلی از آنها هم از مریدان شیخ شدند و در شیوه ی زندگی تجدید نظر کردند.
.
🔸روزی مرحوم شیخ رضا سراج دندان مصنوعی را از دهان بیرون آورده بود و گفته بود این دندان قالب دهن من است، کنایه از اینکه حرفایی که من سر منبر میزنم را دیگران تقلید نکنند، زیرا ممکن است؛ این حرف از سوی دیگری خریداری نداشته باشد»
.
🔸شیخ رضا سراج اکنون در چایخانه زوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی برای همیشه آرام گرفته است.
.
کانال سیره علما @sireolama
🔸آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی: (٩٧/۵/١٨)
نباید ملاحظه هیچکس را کرد. امیرالمؤمنین علیهالسلام ملاحظه برادرش عقیل را هم نکرد؛ درحالیکه او فقط یک رانت کوچک از ایشان میخواست و شما هم ملاحظه حتی برادرتان را نکنید و با برادران، پسران و دوستانتان برخورد کنید.
@sireolama
...فاتحه می خواند.
🔸آیت الله سید جواد حیدری(ره) می فرمود:
برای مرده ها نماز بخوانید تا از شما راضی شوند. اگر برای شما دعا کنند، خیلی در زندگی شما موثر است.
.
🔸جوانان نگویند ما پهلوان هستیم، پهلوانی آن است که یک نماز قضا نداشته باشی.
.
🔸پهلوانی آن است که پدر و مادر مرحومت که نماز قضا دارند، برایشان نماز بخوانی.
.
🔸یک نفر همیشه قبرستان میرفت و برای همه مردگان فاتحه می خواند.
یک شب در خواب، مادر خود که فوت کرده بود را دید که به او گفت:
همه مردگان انتظار تو را می کشند که بیایی.
وقتی پا روی قبرشان می گذاری، همه به خاطر تو از خدای اعلی آمرزش می گیرند. به من می گویند: آفرین به این فرزندت و صد رحمت به شیری که به این پسر دادی. مادر! همیشه بیا به مزارمان.
کانال سیره علما @sireolama
...احمد شکنجه گر
🔸مختار صفی قلی میگوید: یکی از شکنجه گرهای عراقی گفته بود: آن قدر حاج آقای ابوترابی را شکنجه می دهم تا از پای در آید.
این شکنجه گر، یک سالی کارش را ادامه داد و هر بار از دفعه گذشته سخت تر و وحشیانه تر حاج آقا را مورد شکنجه قرار می داد.
.
🔸بعد از یک سال، احمد شکنجه گر ۲ روزی به سراغ حاج آقا نیامد، حاج آقا هم از سایر نگهبانان اردوگاه پرسیده بود این دوست ما کجاست و چرا ۲ روزی است به سراغ ما نمی آید؟
.
🔸عراقی ها هم می گویند: خواهرش فوت کرده است. حاج آقا هم ناراحت شده و روز سوم به بچه های اردوگاه می گوید: برای خواهر آن شکنجه گر قرآن بخوانید، لذا همه ی بچه ها در آسایشگاه مشغول ختم قرآن برای آن مرحوم می شوند.
.
🔸بچه ها در حال قرآن خواندن بودند که احمد شکنجه گر وارد آسایشگاه می شود تا طبق معمول حاج آقا را برای شکنجه ببرد. اما وقتی می بیند همه دارند قرآن می خوانند عصبانی شده از نگهبانان می پرسد چرا این ها قرآن می خوانند و شما جلوی کار آنها را نمی گیرید؟
.
🔸نگهبانان عراقی هم می گویند: این ها برای خواهر شما که فوت کرده است دارند قرآن می خوانند.
وقتی احمد شکنجه گر با این صحنه روبرو می شود، درونش انقلابی شده و ضمن حفظ ظاهر در باطن مرید حاج آقا می شود.
.
🔸بعد از مدتی تصمیم گرفتند حاج آقا را به اردوگاه دیگری منتقل کنند که بایستی انتقال ایشان توسط یکی از نگهبانان انجام می شد.
وقتی احمد شکنجه گر متوجه می شود از فرمانده خود می خواهد که او حاج آقا را به اردوگاه جدید منتقل کند که فرمانده هم قبول می کند.
.
🔸احمد شکنجه گر وقتی از ماموریتش برگشت، خیلی خوشحال بود و به ما گفت: من ۵،۶ ساعتی بیشتر از شما در خدمت حاج آقا بودم و به این کارش افتخار می کرد.
.
.
.
🔸یکی از افسرهای بعثی حاجآقا ابوترابی را بیرحمانه شکنجه کرد.
.
🔸تمام بدنش زخمی و کبود شد. کمی بعد، فرمانده اردوگاه رسید.
به حاجآقا خیلی احترام گذاشت. همان افسر هم همراهش بود. .
🔸پرسید «چرا به این حال و روز افتادی؟» حاجآقا به افسر که رنگ و رویش پریده بود، نگاهی کرد و گفت:
«چیز مهمی نیست. پام سر خورد، افتادم زمین.»
.
بعد از آن ماجرا، افسر گه گاه که به دیدن حاج آقا میآمد، شیرینی و سیگار میآورد میداد به حاجی که بین بچهها تقسیم کند.
.
کانال سیره علما @sireolama