... عرقچین
🔶همسر مرحوم آیت الله معظم شیخ مهدی بهبهانی (ره) نقل میکردند
ما در کربلای معلی بودیم و وجوهات به صورت سکه نقره برای مرجع تقلید زمان مرحوم آیت الله العظمی شیخ غلامعلی بهبهانی پدر شوهرم می آمد.
.
🔶شوهرم و فرزندان مجتهدش از نظر مالی و مادی به زحمت زندگی میکردند بقیه اعضای خانواده مرحوم آقا (مرحوم آیت الله العظمی شیخ غلامعلی بهبهانی) میدانستند که مرحوم آقا به سبب سیادتم خیلی مرا مورد احترام قرار میدهد تشویقم نمودند که وضع بد غذا و لباسمان را عرض ایشان برسانم.
.
🔶وقتی که خدمتشان رسیدم و عرض حال نمودم و گفتم: این همه پول نزد شماست مقداری از آن را صرف خانواده کنید
فرمودند: این عرق چین خیلی کثیف شده آن را شسته و آبش را بیاورید.
.
🔶همین کار را کردم و وقتی کاسه آب کثیف را آوردم
.
🔶فرمود: این آب را بخورید
.
🔶عرض کردم قابل خوردن نیست. بوی تعفن میدهد.
.
🔶فرمودند :این پول ها هم برای من همین حالت بلکه بدتر را دارد یعنی آنکه باید تحمل کنید و چشم انتظار این وجوه شرعیه را نداشته باشید.
.
🔶به نقل از مرحوم آیت الله شیخ محمود ارگانی بهبهانی فرزند مرحوم حجت الاسلام شیخ احمد ارگانی فرزند مرحوم آیت الله شیخ مهدی بهبهانی
.
🔶مزار آیت الله العظمی غلامعلی بهبهانی رضوان الله تعالی علیه در باب الشهداء حرم امام حسین سلام الله علیه است.
کانال سیره علما @sireolama
....باقلای سبز ونوبرانه
🔶شخصی حکایت می کند که سالهای پیش که مردم از عید تا عید یک برنج با باقلای سبز و نوبرانه، می خوردند، روز قبل از عید نوروز، پدرم به درخواست و سفارش مادرمان روانه بازار شد.
.
🔶تا باقلای سبز ونوبرانه بگیرد، هرچه منتظر ماندیم پدر نیامد. نزدیک ظهر پدر با دست خالی وارد منزل شد و مادرم که بی صبرانه منتظر او بود لب به شکواییه گشود که: چرا باقلا نخریدی!؟
.
🔶پدرم گفت: باقلا حرام است!!
.
🔶مادرم با تعجب و غرغر کنان گفت: مردحسابی باقلا نخریدی که نخریدی، چرا حلال خدا را حرام می کنی!؟
.
🔶پدرم گفت: امروز برای خرید باقلای سبز وارد بازار شدم، از هرکه قیمت پرسیدم تقریبا دوبرابر معمول شده بود، برای چاره جوئی و عرض اعتراض به سراغ حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد علی معزی (ره) رفتم ، عرض کردم، آقا، قیمت باقلا دوبرابر شده !!
.
🔶همانجا آقا پیشخدمت خودش را صدا زد و فرمود: برو به بازار و از چند جا قیمت باقلا را سوال کن، اگر آنچه ایشان می گوید صحیح بود و قیمت باقلا دوبرابر شده است، همانجا وسط بازار روی بلندی می رَوی و از جانب بنده اعلام می کنی که: امروز خوردن باقلا حرام و در حکم شراب است.
کانال سیره علما @sireolama
....قطرات باران
🔶آیت الله حاج شیخ نصرالله شبستری
اعلی الله مقامه الشریف
خود ایشان نقل فرمودند من بارها با پای پیاده از نجف اشرف به زیارت حضرت امام حسین علیهالسّلام مشرف میشدم.
.
🔶در یکی ازسفرها پای من شدیداً آبله شده بود
خدمت مرحوم آیت الله العظمی خویی قدس سره رسیدم واز درد پاها شکایت کردم.
.
🔶مرحوم آقای خویی فرمودند:
چقدر میخواهی تا (آبله) این پاها را به من بفروشی مبلغی طی شد.
.
🔶مرحوم آیت الله العظمی خویی فرموده بودند فردا بیا پولت را بگیر.
.
🔶همان شب در خواب حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را در رویا دیدم.
.
🔶حضرت فرمودند: که اگر ایشان به پاهای آبله تو اینقدر پول میدهد ببین در قیامت اجر این زیارت شما چقدر است. «اگر به اندازه دانه هاى شن و قطرات باران برایت پول بدهند، نمى تواند اجر معنوى زیارت تو باشد.»
.
🔶فردا خدمتمرحومآقای خویی مشرف شدم واظهار پشیمانی نموده وجریان را نقل کردم.
.
🔶البته مرحومآقای خویی آن وجه را به ما مرحمت
فرمودند.
.
🔶سرانجام آیت الله نصرالله زرگر شبستری در روز چهارشنبه اوّل بهمن ۱۳۸۲ش مطابق با ۲۸ ذى قعده ۱۴۲۴ هـ.ق هنگام اذان صبح در خطه زادگاهش به دیدار حق رفت و به ملکوت اعلی پرکشید.
.
🔶پیكر پاكش با حضور مردم و علماى تبریز تشییع و بعد از اقامه نماز توسط آیت الله حاج شیخ رضا توحیدى در قبرستان وادى رحمت تبریز تدفین گشت.
کانال سیره علما @sireolama
...چشم چرخاند
🔶روزی آیت الله العظمی میلانی، در هنگام درس اصول، پس از اینکه بسم الله گفت و خطبه خواند، چشم چرخاند و شاگرد جوانش را، که در گوشه ای نشسته بود و در دیدگاه استاد نبود، ندید.
سکوت کرد و سکوت مجلس را فرا گرفت که مگر چه شده آقا درس را متوقف کرده است!
آنگاه فرمود:
آقای حکیمی نیستند.
افلاطون تا ارسطو حاضر نمی شد درس را شروع نمی کرد؛ می گفت عقل در مجلس درس حاضر نیست
راه خورشیدی: ص۲۶
کانال سیره علما @sireolama
....شیرجه
🔶علامه محمدتقی جعفری که در نجف
استاد «لمعه»ی شهید نواب صفوی بوده
و شنا را نیز به ایشان تعلیم داده بود،
این خاطره را نقل میکند:
.
🔶«روزی از روزهای تابستان با نواب در حال
بحث و درس بودیم که ناگهان نواب گفت:
.
🔶آقای جعفری! برویم در فرات شنا کنیم.
این در حالی بود که هفته قبل، به تازگی
شنا را از بنده و دوستان دیگر یاد گرفته بود.
.
🔶نواب صفوی بسیار شجاع و نترس بود.
هفته پیش ما فقط به مدت پنج دقیقه آموزش
ابتدایی و فنون جزئی شنا را به او آموخته بودیم.
.
🔶او همان هفتهی پیش، پس از آموزش ابتدایی،
بلافاصله به فرات پرید و پس از مدتی
دست و پا زدن، عرض فرات را پیمود.
.
🔶خلاصه، آن روز وسط درس گفت:
برویم در فرات شنا کنیم.
.
🔶گفتم: سید! الآن هنگام درس است و میدانی
که من هم با درس اصلاً شوخی ندارم.
.
🔶گفت: به دلم افتاده که برویم شنا کنیم.
در نهایت، مرا راضی کرد و به سمت فرات
راه افتادیم.
.
🔶به شاخههای فرعی فرات در نجف که رسیدیم،
ناگهان دیدیم پیرمردی در حال غرق شدن است.
.
🔶من بهسرعت در حال درآوردن لباسهایم بودم
که دیدم نواب با همان لباسهایش با شیرجه
وارد آب شد. لحظات حساس و اضطرابآوری بود.
.
🔶پیرمرد داشت غرق میشد و فرصتی برای
معطّلی نبود.
.
🔶در حین درآوردن لباسهایم، نواب را میدیدم
که در حال نزدیک شدن به غریق بود.
.
🔶من قبل از اینکه به نجف بیایم،
در تبریز فن شنا را آموخته بودم
و میدانستم که فرد غریق،وضعیت روانی
غیرقابل کنترلی دارد و در آن لحظات
حتی نزدیکترین شخص خود را نیز
اگر به او نزدیک شود، غرق خواهد کرد.
.
🔶خطاب به نواب فریاد زدم که بیش از اندازه
به او نزدیک نشود. لحظات بهسرعت در حال
سپری شدن بود.
.
🔶لباسهایم را درآوردم و به آب شیرجه زدم.
با نواب نزدیک غریق شدیم و بدون اینکه بتواند
ما را بگیرد، دو نفری او را به ساحل بردیم.
.
🔶در ساحل آب، آخرین دست را که داخل آب فرو بردم
تا جلوتر بروم، تکهای شیشه شکستهای در ساحل بود
که بهشدت دست مرا برید و کنار ساحل پر از خون شد.
.
🔶فکر دست خودم نبودم، چون خوشحالی
از اینکه آن پیرمرد نجات یافته بود،
درد و سوزش و خونریزی را از یادم برده بود.
.
🔶دستم را با تکهای از لباسهایم بستم
و به اتفاق نواب عازم بیمارستان شدیم.
.
🔶آن پیرمرد از اهالی افغانستان بود که به علت
گرم بودن هوا، برای آبتنی به کنار آب آمده بود.
.
🔶این یکی از خاطرات بنده است که در هنگام درس،
نواب گفت: به دلم آمده که برویم و شنا کنیم»
@sirekhooban
@sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶قرائت اذان و اقامه برای نوزاد تازه متولد شده توسط استاد حسین انصاریان
لحظاتی پس از اتمام مراسم عزاداری
@sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶لحظاتی از وضو گرفتن آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه
@sireolama
....باغ های انار
🔶پشت خانه، باغ های انار بود.
همیشه برای نماز به مسجد میرفت.
یک روز آقای بهجت گفت:
فلانی، دیگر برای نماز صبح
و مغرب و عشا به مسجد نیا!
جا خورد، هزارجور فکر توی سرش چرخید.
با دلهره پرسید چرا؟
جواب شنید: شاید خانم شما تنهایی بترسد.
مرور کرد و دید زن هیچ وقت در این باره حرفی نزده.
خانه که رسید، پرسید:
من می روم مسجد شما نگران می شوی؟
زن سر به زیر انداخت و
گفت: بله... و دعا می کردم کاش نروی.
منبع: رد پای سپیدص۴۲
کانال سیره علما @sireolama
...تکیه چهل مومن
🔶مرحوم جهانگیر خان قشقایی ایشان هم مرد فوق العاده ای بوده است. مرحوم آخوند کاشی در برابر ایشان اظهار کوچکی می کرده است.
.
🔶این دو بزرگوار نسبت کوشه گیر و منزوی بوده اند. یک وقتی مرحوم آخوند به جهانگیر خان می گوید:
.
🔶امشب شب قدر است چه خوب است برویم به یکی ازمجالس موٌمنین و در دعا و مناجات شرکت کنیم.
.
🔶مرحوم جهانگیرخان می پذیرد.
.
🔶بنا می گذارند که مجلس آخوند ملا محمد باقر فشارکی که از علمای بزرگ اصفهان بوده است شرکت کنند. شب که فرا می رسد عبا را بر سر می کشند و به طور ناشناس وارد مجلس می شوند و در گوشه ای می نشینند.
.
🔶مرحوم ملا محمد باقر فشارکی خطاب به مردم می گوید:
.
🔶(صفات رذیله را از خود دور کنید تا شایستگی فیوضات پروردگار را پیدا کنید.)
.
🔶برای آماده کردن مردم جهت توبه و انابه داستانی را نقل می کند:
.
🔶(جوان کنّاسی (کناسها کسانی بودند که مستراحهای پُر را تخلیه میکردند)
دلباخته خانمی می شود که ازحمام بیرون آمده است و راهی منزل خویش است.
.
🔶خانم روحیه جوان را احساس می کند. او را به درون منزل راه می دهد. وقتی که جوان وارد می شود آیینه ای به دستش می دهد تا این که جوان خود را در آیینه ببیند!
.
🔶جوان همین که نظر به آیینه می افکند سر و صورت و لباس کثیف خود را می بیند احساس شرمندگی می نماید و آیینه را به کناری می گذارد و از منزل بیرون می رود.
.
🔶خانم علت این دگرگونی حال را از جوان می پرسد.
.
🔶جوان پاسخ می دهد: به دور از انصاف است که من با این آلودگی در کنار تو بنشینم!)
.
🔶مرحوم فشارکی وقتی این داستان را نقل می کند آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی به شدّت گریه می کنند و تحت تأثیر قرار می گیرند.
.
.
🔶تکیه خوانساری تخت فولاد اصفهان
بقعه آقا حسین خوانساری که حدود ۴۶ تن در این تکیه مدفونن و به (بقعة العلماء) ،(قبة العلماء) ،(بارگاه ذو الجمالین) و (تکیه چهل مومن)شهرت دارد.
مدفن آقا حسین و آقا جمال خوانساری
پدر و پسری که فخر عالم تشیع بودند
همچنین مدفن بزرگانی چون:
۱_آیت الله ملاحسینعلی تویسرکانی
۲_آخوند ملا محمد باقرفشارکی
۳_شیخ اسدالله فهامی
۴_شیخ محمدتقی فهامی
۵_ملا مسیح کاشانی
۶_میرزا رحیم شیخ الاسلام
۷_میرزا حیدر علی مجلسی
۸_سید محمد شفیع جزایری شوشتری
۹_ملا محمد صادق پیکانی
۱۰_میر سید علی طباطبایی بروجردی
۱۱_حاج میرزا زین العابدین اشرف الکتاب
و بسیاری بزرگان دیگر.
.
🔶ملامحمدباقر فشارکی یکشنبه در ۲۶ رجب ۱۳۱۴ هجری قمری (۱۲۷۵ شمسی) در اصفهان درگذشت و در تکیه آقا حسین خوانساری در تخت فولاد دفن شد.
کانال سیره علما @sireolama
...عصا و عینک
🔶آیت الله العظمی میرزا علی غروی علیاری:
خاطره دیگر، که خود نیز شاهد بودم:
روزی، در محضر ایشان [سید ابو الحسن اصفهانی] بودم، خدمتکار آقا وارد شد، گفت: چند نفر از بغداد آمده اند خدمت شما برسند.
.
🔶فرمود: کیستند؟
.
🔶گفت: سفیر ایران است به همراه، چند نفر دیگر که از ایران آمده اند.
.
🔶مرحوم سید اجازه ملاقات داد. احساس کردم جلسه خصوصی باشد خواستم بیرون بروم. آقا فرمود: بنشینید، مانعی ندارد.
.
🔶آن چند نفر وارد شدند. معلوم شد، همراه سفیر، فرستاده رضاخان است.
.
🔶وی هدایایی از طرف رضاخان آورده بود: عینک، عصای مزیّن به طلا و مقداری پول، که پس از ابلاغ سلام رضاخان، تقدیم سیّد کرد و گفت: ما مانع نیستیم که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم.
.
🔶سیّد فرمود: لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم، بردارید و ببرید.
.
🔶هرچه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت. آنان رفتند.
.
🔶آقا فرمود: می خواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به اذیت و آزار آنان بپردازند.
.
🔶به فاصله کمی، عربی وارد شد. دست آقا را بوسید. مقدار زیاد پول تقدیم آقا کرد و رفت.
.
🔶سید فرمود: آقای علیاری! اگر من پول آن خبیث را گرفته بودم، حال خداوند چنین پول پاک و طاهری را نصیبم نمی کرد.
.
🔶این عزت نفس و بی توجهی به ستمگران، در حالی بود که به خاطر مانع شدن رضاخان از رسیدن وجوه شرعیه از ایران به نجف، سیّد در مضیقه مالی شدیدی افتاده بود، به گونه ای که پول چند ماه شهریه و نان طلاب را مقروض بود و به آقایان می فرمود: دعا کنید خداوند فرجی کند.
کانال سیره علما @sireolama
...... در شب آخر
🔶حجت السلام محسن کافی از قول یکی از برادران مرحوم شهید کافی نقل میفرمودند:
.
🔶مدتی راننده برادر ما(مرحوم کافی) مریض شده بود و نمیتوانست در خدمت ایشان باشد،لذا (مرحوم کافی) تماس گرفتند مشهد و به من گفتند اگر میتوانی مدت کوتاهی را به تهران بیا تا در زمان نبود این راننده همراه من باشی.
.
🔶من هم اجابت کردم و به تهران رفتم.
در آن دهه ایشان هر روز تعداد زیادی منبر میرفتند،بعد از اتمام دهه منبر های ایشان صاحبان هر یک از مجالس در شب آخر، پاکت های زیادی را به عنوان صله به ایشان دادند، آن شب برادر ما هر پاکتی را که میگرفت بدون اینکه محتویاتش را ببیند درون یک کیف کوچک قهوه ای که در ماشین بود می گذاشت.
.
🔶بعد از اتمام آخرین جلسه و دریافت آخرین پاکت،ایشان آن کیف را به من داد و فرمود:\"فردا به فلان شعبه بانک برو و محتویات پاکت هارا به حساب من بریز\"
.
🔶با تعجب پرسیدم خودتان نمیخواهید ابتدا درون پاکت هارا نگاه کنید؟
.
🔶ایشان فرمود: نه، من هیچ وقت پاکت هارا بررسی نمیکنم و به راننده می سپارم تا مجموع آنها را به حسابم واریز کند.
.
🔶وقتی علت اینکار را جویا شدم،ایشان فرمود: \"نمیخواهم از مقدار صله ای که هر بانی به من میدهد با خبر شوم تا مبادا کم یا زیاد بودن برخی ازین پاکت ها در کیفیت منبر یا نیت من تاثیر گذار باشد.
.
🔶تا امروز ۱۳ سال است که یکی از بانیان جلساتی که در این دهه میروم بجای پول، روزنامه درون پاکت میگذارد و راننده هر سال وقتی برای واریز پول میرود این مطلب را به من میگوید ولی من تا به امروز تلاشی برای پیدا کردن آن بانی خاص نکرده و نخواهم کرد و هیچ کدام ازین جلسات را در طول این سالها تعطیل نکرده ام\"
.
🔶برادر مرحوم کافی اضافه مینمود، وقتی من هم فردای آن روز برای واریز پول به بانک رفتم باکمال تعجب دیدم دقیقا درون یکی از پاکت ها روزنامه است!!
.
🔶فرزند مرحوم کافی: از دیگر خصوصیات پدر که مادرم همیشه از آن یاد میکنند دلسوزی ایشان نسبت به فقیران و نیازمندان بود؛ اگر فقیری به منزل ما میآمد نخستین چیزی را که به دستشان میرسید به او میدادند حتی اگر قالی جلوی در بود.
.
🔶پدرم در منزل و مهدیه دفترچههایی برای فقیران آماده و بین آنان توزیع کرده و درست مثل کمیته امداد ماهانه پولی برای نیازمندان در نظر گرفته بودند. آن روزها حدود ۴هزار خانواده نیازمند ماهانه از مهدیه مستمری میگرفتند.
کانال سیره علما @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸روضه آیت الله میرزا احمد سیبویه رحمة الله علیه برای حضرت زینب سلام الله علیها
@sireolama
...الله اکبر
🔶عاطف عون، عضو شورای مرکزی حرکت أمل:
اوایل دهه ۷۰میلادی بود که آیت الله العظمی خوئی با هدف رسیدگی به امور کودکان بیسرپرست، موسسهای خیریه در بیروت تأسیس کردند و مسئولیت آن را بر عهده امام موسی صدر گذاشتند. امام موسی صدر هم من را برای سرپرستی آنجا انتخاب کردند. در این موسسه علاوه بر نگهداری از کودکان، امور درسی و آموزشی آنها هم پیگیری میشد.
.
🔶همان زمان اطلاع پیدا کردیم، در نزدیکی این خیریه دو کودک مسیحی هستند که پدرشان را در جنگهای داخلی از دست دادهاند. با توصیه امام موسی صدر مسئولیت نگهداری این دو کودک را هم پذیرفتیم. ابتدا کمی تعجب برانگیز بود و بعضیها اعتراض داشتند که چرا در موسسهای که از طریق یک مرجع تقلید و برای کودکان شیعه تاسیس شده کودک مسیحی پذیرش میشود؟ خصوصا که در آن زمان رقابتهای سیاسی و نزاعهای طایفهای هم در اوج خود بود.
.
🔶اما امام موسی صدر به عنوان یک فقیه نه تنها این کار را خلاف شرع نمیدانست که یک وظیفه به شمار میآورد. درحقیقت بر اساس نگاه انسانی امام موسی صدر فرقی بین انسانها نبود و آنها همه کرامت داشتند. به همین دلیل زیر بار مخالفتها نرفتند و از ما خواستند که با جدیت کار خود را ادامه دهیم. نکته جالب توجه این بود که با نظر امام موسی صدر به کلیسا هم اطلاع دادیم و هماهنگ شد تا هفتهای یکبار کشیشی برای آموزش دینی آن دو کودک بیاید و ساعتی را با آنها باشد. ما به هیچ وجه فشاری برای یادگیری آموزههای دینی و مذهبی خود روی آنها نداشتیم.
.
🔶این دو کودک تا زمانی که در این موسسه بودند، همچون سایر کودکان و بدون هرگونه تبعیضی زندگی کردند و درس خواندند.
کانال سیره علما @sireolama