فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
🏴 #برگزاری_مجالس_دهه_آخر_صفر ▪️سلام عزاداری هاتون قبول انشالله مزد دو ماه عزاداری و برپایی عزا در
سلام علیکم
📌دوستان عزیز ، یک یاعلی بگید و هر چقدر که در توانتون هست کمک کنید (حتی هزار تومان)تا بتونیم طرح های بعدی رو هم اعلام کنیم🙏
‼️اصل سهیم شدن شماست و مقدار ارزشی نداره👌
👈فاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ - بقره ۱۴۸
در کارهای خیر بریکدیگرسبقت گیرید🌹
اگر همه دست به دست هم بدیم در کارهای خیر سهیم بشیم ، میتونیم با کمک های خیلی کوچک خیلی از مشکلات بزرگ رو هم حل کرد...❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 این کلیپ کوتاه رو فقط به عشق #امام_زمان علیه السلام ببین و نشر بده👌
🎤 #استاد_شجاعی
🌹🍃🌹🍃
⭕️ برکت در زمان ظهور امام زمان(💖عج)
💫 امام حسين عليه السلام فرمودند:
🍃در بيان آنچه هنگام ظهور امام زمان ( عج ) رخ مى دهد :
بركت از آسمان به سوى زمين فرو مى ريزد، تا آنجا كه درخت از ميوه فراوانى كه خداوند در آن می افزايد، مى شكند. مردم ميوه زمستان را درتابستان و ميوه تابستان را در زمستان مى خورند و اين معناى سخن خداوند است كه:
🔸(و اگر مردمِ آبادى ها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركتهايى از آسمان و زمين به روى آنان مى گشوديم، ليكن تكذيب كردند)
📚الخرائج و الجرائح ج٢ ،ص٨۴٩
#محرم
#کربلا
#یا_حسین
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ تنها راه ساخته شدن مملکت فقط یک چیز است
🔊 استاد رائفی پور
حتما ببینید
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #112رمان سجاده صبر یک نگاهی انداختم -من نمیدونم اون نامه رو کی فرستاده سهیل پوزخندی زد وگفت:ج
قسمت #113رمان سجاده صبر
فاطمه عصبانی روی مبل نشست و مشغول ذکر خوندن شد: رب اشرح لی صدری، و یسرلی امری واحلل عقده من
لسانی، یفقهوا قولی، این ذکری بود که همیشه وقتایی که میخواست حرف بزنه میخوند و بهش کمک میکرد درست
حرف بزنه.
منشی که از اتاق خارج شد رو کرد به فاطمه و گفت: میتونید برید تو.
فاطمه از جاش بلند شد و چند تقه کوچیک به در زد و بدون اینکه منتظر دریافت جواب بشه وارد شد. مرد میانسال
الغری رو دید که با کت و شلوار شیکی پشت میز بزرگش نشسته بود و با ورود فاطمه از جاش بلند شد و لبخندی
زد:
-سالم. بفرمایید بنشینید.
-سالم. ممنون.
-خیلی از مالقاتتون خوش بختم، منتظرتون بودم.
فاطمه نفسی کشید و گفت: میتونم بپرسم این مسخره بازی ها چیه؟ کی به شما اجازه داده همچین نامه هایی برای
من بفرستید؟
-اجازه بدید خانم، براتون توضیح میدم.
فاطمه برگشت و مستقیم و جدی زل زد توی چشمهای آقای نامی، نامی ادامه داد:
-بنده موکلی دارم که ازم خواستند این کار رو انجام بدم، البته من تمام اسناد و مدارک مربوط به کارهای خالف قانون
همسرتون رو دیدم و با حصول یقین از این موضوع که شوهر شما فرد راست و درستی نیست تصمیم گرفتم کمکتون
کنم
خون خون فاطمه رو میخورد اما ترجیح داد اجازه بده صحبتش تموم بشه، نامی ادامه داد: البته من درک میکنم که
شما بترسید، اما بهتون اطمینان میدم تا وقتی پشتتون به من گرم باشه، هیچ مشکلی براتون پیش نمیاد.
فاطمه نفسی کشید و گفت: با عرض معذرت اما شما و موکلید اشتباه کردید که به جای من تصمیم گرفتید، من اصال و
ابدا نمی خوام از همسرم جدا بشم و دلیلش هم ترس یا هر چیز دیگه ای که شما فکر میکنید نیست، در ضمن به اون
موکل بی نام و نشونتون هم بگید این جور در زندگی دیگران سنگ نندازند.
بعد هم از جاش بلند شد که بره، اما برگشت و گفت: یک بار دیگه اگر از این جور دعوت نامه ها به دست من برسه
مطمئن باشید حاضرم هر چقدر که پول بخوان به رقیباتون بدم تا متهمتون کنم
#وظايف_شخصی_منتظران؛ (2)
✳️ حفظ کرامت
وظایف شخصی منتظران در بنان و بیان آیت الله العظمی جوادی آملی:
🔰2. انسانی كه در انتظار كریم ترین انسانهای عصرش به سر می برد، بایسته است كه از خداوند كریم اعطا و ازدیاد و حفظ كرامت خود را در اسباب كرامت طلب كند و خویش هم در تحقق آن خواسته از پای ننشیند.
🔷أ.درخواست هدایت تكوینی خاص:
آنچه مایه كرامت جان آدمی است، هدایت یافتن به نور دین الهی و حفظ تقوا است. آنان كه به مسیر اطاعت او هدایت نشوند، در سیاهی جهالتها و انحرافها سرگردان و از كرامت الهی انسان محروم خواهند شد. بر انسان منتظر است كه با تلاش علمی و جهد عملی، زمینه افاضه هدایت تكوین را در خویش هر لحظه پرورش دهد: واكرمنا بالهُدی.
🔷ب. درخواست استقامت در مسیر هدایت:
بسا كسانی كه از هدایت الهی بهره مندند؛ امّا پس از اندك زمانی با غفلت از حق و روی آوردن به اهوا و امیال خویش از جاده هدایت به بیراهه ضلالت افتادند و نور هدایتشان را در شب دیجور گمراهی خاموش كردند، پس بر منتظران راستین بایسته است كه در مسیر هدایتی كه خدای سبحان آنها را به آن رهنمون شده است استقامت ورزند و با تمسّك به علم و ایمان از هر اعوجاجی دوری جویند تا مشمول هدایتهای برتر كه محصول استقامت در مسیر هدایت است باشند: والاستقامة.
📚کتاب امام مهدی، موجود موعود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥« عدالت، گمشدهی آخرالزمان »
🔺 قبل ظهور دنیا زشت میشه...
👤استاد #رائفی_پور
♦️♦️♦️ برای دفع عذاب های وحشتناکی از جمله گرانی و سیل و زلزله و مرگهای سرخ و سفید و ... که در پیش رو داریم؛
✅ که فقط و فقط با ظهور آخرین مُنجی و حُجت خداوند دفع خواهد شد؛👇👇👇
✅ تمام مردم، بعد از هر نماز 👇
💎 ۳ مرتبه 《یا صاحب الزمان》 بگوییم
💎 و ۱۴ مرتبه 《اللهم عجل لولیک الفرج》
(البته با حالتِ اضطرار و قسم دادن خداوند به حق حضرت زینب سلام الله علیها باشد)
♦️پخش کنید تا به همه ی مردم برسد👆
✨﷽✨
✅یکی از علتهای نزول بلا
✍امام سجاد(ع)، به اهل و عیال خود سفارش می کردند:
«هیچ سائلی از مقابل خانه من نمی گذرد مگر اینکه اطعامش کنیم» گاهی به ایشان اعتراض می کردند: «ولی هر سائلی که واقعا محتاج نیست!»
امام سجاد(ع)پاسخ می دادند:
«بیم آن دارم که بعضی از آنها مستحق باشند و ما نیز با رد کردن مستحق، به بلایی که بر حضرت یعقوب نازل شد مبتلا شویم. حضرت یوسف، آن خواب معروف را همان شبی دید، که یعقوب، سائل مستحقی را اطعام نکرد.
آن شب یعقوب و خانواده اش سیر خوابیدند ولی سائل، گرسنه بود. به همین دلیل خداوند فرمود: «ای یعقوب ! چرا به بنده ام رحم نکردی؟! به عزتم سوگند تو را به مصیبت پسرانت مبتلا خواهم کرد.»
📚علل الشرایع ج ۱ ص۶۱
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #113رمان سجاده صبر فاطمه عصبانی روی مبل نشست و مشغول ذکر خوندن شد: رب اشرح لی صدری، و یسرلی امر
قسمت #114رمان سجاده صبر
بدون خداحافظی از دفتر وکالت خارج شد.
آقای نامی که مشخص بود ناراضیه گوشی رو برداشت و بعد از چند تا بوق گفت: آقای خانی، بنده خدمتتون عرض
کردم کارمون اشتباهه، اما شما اصرار داشتید ادامه پیدا کنه، بنده از همین االن از این کار خارج میشم و دیگه تعهدی
نسبت بهش ندارم. در ضمن خانم شاه حسینی گفتند بهتون سالم برسونم و بگم توی زندگی دیگران موش ندوونید.
محسن بعد از شنیدن حرفهای وکیلش گوشی رو گذاشت، نفسی کشید و با خودش گفت: یعنی اون مرد بی همه چیز
این همه ارزش حمایت رو داره؟! ...
+++
-بله؟
-سالم، خانی هستم
-سالم، خوبید؟ بفرمایید
-ممنون، اگر براتون ممکنه تشریف بیارید کارگاه
-اما امروز من کالس ندارم
-میدونم، میخوام باهاتون صحبت کنم
فاطمه فکری کرد و گفت: باشه تا نیم ساعت دیگه اونجام
و خداحافظی کرد و گوشی رو گذاشت، سهیل که کنار فاطمه نشسته بود گفت: کی بود؟
-خانی بود
-چی میگفت؟
-گفت باهام کار داره، باید برم کارگاه
-چرا امروز؟ نمیشد یه روزی که کالس داشتی بری؟
فاطمه گفت: نمیدونم...
خودش هم نمیدونست چرا امروز باید بره
✨﷽✨
🌼 کرامت مومن در هنگام مرگ 🌼
✍رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هنگامی که خداوند از بنده اش راضی شد، به عزرائیل می فرماید: از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور تا آنچه که از اعمال انجام داده کافی است، من او را امتحان نمودم، او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است یافتم.
عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخه های گل و دسته های ریشه دار گل زعفران است، از بارگاه الهی به زمین نزول می کنند و نزد آن بنده صالح. می آیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت می دهند که دیگری به چیز دیگر بشارت می دهد. در آن هنگام فرشتگان با شاخه های گل و دسته های زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی می ایستند (تا جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند).
هنگامی که ابلیس که رئیس شیطان ها است، آن منظره را می بیند، دو دستش را بر سر نهاده و فریاد و نعره می کشد!. پیروان او وقتی او را این گونه وحشتزده می نگرند، می پرسند: ای بزرگ ما! مگر چه حادثه ای رخ داده است؟ که چنان بر افروخته شده ای؟. ابلیس می گوید: مگر نمی بینی که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه کردن او کجا بودید؟ آنها می گویند: «جهدنا به فلم یطعنا»: ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد.
📚 جامع الاخبار، مطابق بحار، ج۶، ص۱۶۱
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #114رمان سجاده صبر بدون خداحافظی از دفتر وکالت خارج شد. آقای نامی که مشخص بود ناراضیه گوشی رو
قسمت #115رمان سجاده صبر
سهیل ساکت شد و چیزی نگفت، دلش گواهی بدی میداد، اما به روی خودش نیاورد
فاطمه که از ماشین پیاده شد نمی دونست سهیل یک ضبط صوت کوچیک توی کیفش جاسازی کرده تا بتونه
حرفهای محسن و فاطمه رو بشنوه، با فرض اینکه حرفهای محسن در مورد کاره، وارد دفتر مدیریت شد و بعد از
سالم کردن روی مبل نشست، محسن هم از پشت میزش بیرون اومد و رو به روی فاطمه نشست. فاطمه استرس بدی
توی وجودش احساس میکرد، خودش هم نمیدونست چرا، اما وقتی محسن شروع کرد به صحبت فهمید حس
شیشمش بهش دروغ نگفته.
-خانم شاه حسینی، میخوام یک حقیقتی رو بهتون بگم
فاطمه متعجب گفت: بفرمایید
-من از آقای نامی خواسته بودم وکالت شما رو بر عهده بگیرند
تمام تن فاطمه یخ کرد، بی روح گفت: و حتما نامه ای که توش بود رو هم شما نوشته بودید؟
-بله، البته میخواستم اعتمادتون رو جلب کنم ... که ... نشد.
فاطمه از جاش بلند شد که محسن سریع گفت: اجازه بدید حرفم رو بزنم، من در مورد شوهر شما همه چیز رو
میدونم.
فاطمه نگاه غضبناکی بهش انداخت و گفت: زندگی من به شما ربطی نداره، شوهر من هر چیزی که باشه شوهرمه.
بعد هم به سمت در اتاق حرکت کرد که محسن فورا جلوی در ایستاد و نذاشت فاطمه بیرون بره و گفت: صبر کن ...
من عاشقت بودم و به خاطر تو و عشقت حاضر بودم از همه چیزم بگذرم، اما بهم جواب رد دادی و حاال داری با
مردی زندگی میکنی که حتی به خودت هم وفادار نیست...
فاطمه داد زد: به تو مربوط نیست، برو کنار ...
محسن هم صداش رو باال برد و گفت: به من مربوطه چون من عاشق بودم فاطمه ... من عاشقت بودم.
کشیده ای که توی گوش محسن خورده بود ساکتش کرد، دستش رو روی لبش فشار داد، فاطمه تهدید کنان دستش
رو باال آورد و گفت: از سر راه من برو کنار و دیگه به من و زندگیم کاری نداشته باش.
محسن برگشت و نگاه آزرده ای به فاطمه انداخت و آروم گفت: اون مرد ارزش این همه فداکاری تو رو نداره، اون
مرد حتی لیاقت تو رو نداره ....
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #115رمان سجاده صبر سهیل ساکت شد و چیزی نگفت، دلش گواهی بدی میداد، اما به روی خودش نیاورد فاط
قسمت #116رمان سجاده صبر
بعد از سر راهش کنار رفت، فاطمه عصبانی در رو باز کرد و بیرون رفت، محسن هم بیرون اومد و گفت: من حاضرم
همه زندگیمو به خاطر تو بدم ... حاضرم نجاتت بدم ... فاطمه ...
اما فاطمه بدون اینکه حتی لحظه ای برگرده به سمت ماشینش میدوید، اشکهاش امانش رو بریده بودند، شروع کرد
به خوندن : اعوذ باهلل من الشیطان الرجیم ... اعوذ باهلل من الشیطان الرجیم.... اعوذ باهلل من الشیطان الرجیم
+++
-کامران، آدرس یک آدمی رو میخواستم، محسن خانی
-خانی؟ رئیس سها؟
-آره
-چرا؟
-کاری نداشته باش، آدرسش رو میخوام
-باشه، ببینم چیکار میتونم بکنم
خداحافظی که کرد دوباره ضبط رو روشن کرد و از اول تا آخر گوش داد، " به من مربوطه چون من عاشق بودم
فاطمه ... من عاشقت بودم."، "اون مرد ارزش این همه فداکاری تو رو نداره ..." ، " من حاضرم همه زندگیمو به خاطر
تو بدم "
ضبط رو خاموش کرد و نگاهی به عکس عروسیشون که روی دیوار اتاق نصب کرده بودند انداخت، هردوشون جوون
ترو شادتر بودند ... اما االن ... چقدر احساس بدبختی میکرد، نه کاری داشت، نه در آمدی، هر لحظه تهدید میشد، از
خونه نمیتونست بره بیرون، زندگیش داشت از هم میپاشید... شاید فاطمش هم داشت از دست میرفت... و ... هیچ
کاری نمیتونست بکنه... منتظر بود دوستش پیام که توی یکی از شهرهای شمالی زندگی میکرد بهش خبر بده که
میتونه براش کاری دست و پا کنه، اگر میتونست دست فاطمه و بچه ها رو میگرفت و از این شهر کثافت دور میشد،
از این شهر که توش به عنوان یک جانی روانی شناخته شده بود، از این شهر پر از تهدید و اضطراب، ... همش تقصیر
خودش بود، خودش هم میدونست، میدونست داره تقاص چی رو پس میده... تقاص یک عمر بی تعهدی، تقاص
هرزگی هاش ...
توی رخت خواب غلطی زد و با خودش گفت: اگر با شیدا ازدواج کرده بودم هم این همه بدبختی داشتم؟ ... نه ... اما
بدبختی های بدتری داشتم ... کابوس روانی بازی های شیدا ... هر لحظه چشم گفتن به اون ... برده حلقه به گوشش
بودن ... کابوس شکست از یک زن ... احساس کرد چقدر از زنها بدش میاد ... فاطمه هم یکی مثل همه اونهاتنها
هدایت شده از خبر آنلاین 📢
⭕️فراخوان #دعوت_به_همکاری
✅مرکز نیکوکاری امام رضا علیه السلام به منظور تکمیل کادر نیروی افتخاری ، در هر استان یک نیرو (به عنوان نماینده مرکز نیکوکاری) میپذیرد.
📌مرکز نیکوکاری امام رضا علیه السلام قصد دارد افرادی را در استان های کشور به عنوان نماینده آن استان انتخاب کند تا در امور مختلف همکاری لازم صورت گیرد.🌺
🔹جهت ثبت نام مشخصات زیر
نام و نام خانوادگی ، تاریخ تولد ، شغل ، مدرک تحصیلی ، آدرس سکونت و تلفن تماس را به آیدی زیر ارسال نمایید.👇
@mahdisadgi4
#نشر_دهید
http://eitaa.com/joinchat/1966014474Cffd9d8e440
1_64803550.mp3
6.43M
🎧پادكست هاي صوتی0⃣1⃣
🌼امام مهدي عج در قرآن🌼
🎤 #استاد_اباذری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
﷽
فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُم
مراياد کنید تا من نیز شما را یاد کنم.
📖 #قران کریم| بقره|۱۵۲