eitaa logo
🌏سیاست مهدوی🌎
1.3هزار دنبال‌کننده
93هزار عکس
70هزار ویدیو
526 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 جذب به روش ابراهیم ⭕️خواهر شهید ابراهیم هادی می‌گفت: 💠 یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزل‌مان دزدیدند، عده‌ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، نگاهی به چهره وحشت زده‌اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی‌اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. 💠 طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه به شهادت رسید. 👤 آنتی صهیون: اونهایی که از جذب و و جذب قشر خاکستری می گویند! جذب اینگونه می شود که از یک دزد، نماز شب خوان و شهید بسازی نه اینکه دین و ارزشها و اخلاق و احکام شریعت را به سطح یک دزد و بی حجاب و نماز نخوان تنزل بدهی و بگویی تو فقط اسماً با ما باش ولی هم نداشتی مهم نیست و نماز هم نخواندی مهم نیست و... مقصود برخی جریانات از تکرار کلیدواژه جذب، نابودی دین و احکام شریعت است نه واقعا جذب افراد غیر همسو وگرنه برای جذب باید بسیار تلاش کرد و شخص را بالا کشید نه اینکه دین را پایین بیاوریم! @madare0120
💔 ابراهیم میگفت : مطمئن باش هرکس با امام حسین (علیه السلام) رفیق شود تغییر میکند. 📚 سلام بر ابراهیم؛جلد ۱
✍بارها می‌دیدم ابراهیم، با بچه‌هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می‌شد. آن‌ها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هیئت می‌کشاند. یکی از آن‌ها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می‌گفت! اصلا چیزی از دین نمی‌دانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. حتی می‌گفت: تا حالا هیچ جلسه‌ی مذهبی یا هیئت نرفته‌ام. دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه‌ی کارهای اشتباهش را کنار گذاشت. او یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد. ابراهیم یکی یکی بچه‌ها را جذب ورزش می‌کرد، بعد هم آن‌ها را به مسجد و هیئت می‌کشاند و به قول خودش می‌انداخت تو دامن امام حسین علیه سلام بـــرادر شــهــیـــدم ..🌷🕊
💔 ابراهیم میگفت : مطمئن باش هرکس با امام حسین (علیه السلام) رفیق شود تغییر میکند. 📚 سلام بر ابراهیم؛جلد ۱
سال ۱۳۵۹ بود. برنامه‌ی بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح، کار بچه‌ها تمام شد. ابراهیم بچه‌ها را جمع کرد. از خاطرات کردستان تعریف می‌کرد. خاطراتش، هم جالب بود هم خنده دار. بچه‌ها را تا اذان بیدار نگه داشت. بچه‌ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه‌هایشان رفتند. ابراهیم به مسئول بسیج گفت: اگر این بچه‌ها، همان ساعت می‌رفتند، معلوم نبود برای نماز بیدار می‌شدند یا نه، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه‌ها را تا اذان صبح نگه دارید که نمازشان قضا نشود. 🕊🌹 🌤 🆔 @mah_davit313
❤️ 🔹محور همه فعالیت هایش « » بود. در سخت‌ترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد. 🔹یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست! بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه. گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد. بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم.