eitaa logo
🌏سیاست مهدوی🌎
1.3هزار دنبال‌کننده
102هزار عکس
81.1هزار ویدیو
562 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
  📌 همسایه... 🏠 در کارهای آپارتمان با همسایه‌ها همکاری نمی‌کرد. حق شارژ را با تأخیر پرداخت می‌کرد. در راهرو با صدای بلند حرف می‌زد و در را محکم به هم می‌کوبید، حتی صبح جمعه که به دعای ندبه می‌رفت. با این حال همیشه همسایه‌ها را به سبک زندگی مهدوی توصیه می‌کرد. 👤 او هم خودش را می‌دانست!
  📌 پزشک... 🔸 پزشک متخصص گفت: مریضتون باید زودتر عمل بشه. زن مستأصل پاسخ داد: پول عمل رو نداریم. اگه می‌شه عملش کنین تا پولش رو جور کنیم. پزشک بی‌حوصله گفت: ببرینش یه بیمارستان دولتی. اینجا یه بیمارستان خصوصیه. اول پول، بعد عمل! بفرمایید. نفر بعدی بیاد تو... پزشک، شب موقع نماز، دعای فرج می‌خواند. 👤 او هم خودش را می‌دانست! عج الله تعالی فرجه الشریف در نامه ای به شیخ مفید می فرمایند: سعی کنید اعمال شما (شیعیان) طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.
  📌 مسجد... 🕌 چند‌دقیقه‌ای را در مسجد به نماز ایستاده بود. پیرمرد زیر لب ذکر می‌گفت و با نگاهی غضب‌آلود به بچه‌هایی نگاه می‌کرد که در انتهای مسجد با خوشحالی مشغول بازی بودند. تحملش تمام شد. داد زد: پاشین برین بیرون! اینجا که کودکستان نیست، مسجده، اینجا شلوغ‌کردن کراهت داره... بچه‌ها با ترس به بیرون دویدند. پیرمرد با لبخند مشغول ذکر‌ گفتن‌ شد!! 👤 او هم خودش را می‌دانست!
🖼   📌 رئیس شرکت... 💴 رئیس شرکت بود. هر ماه بخشی از درآمدش را برای کمک به موسسات و فعالیت‌های مهدوی هزینه می‌کرد. احترام سرلوحه کارش بود. جلوی پای هرکس که وارد اتاقش می‌شد، می‌ایستاد جز خدمه دفترش. از همه تشکر می‌کرد اما زبانش به تشکر از آبدارچی شرکت نمی‌چرخید. 👤 او هم خودش را می‌دانست!
  📌 مسافرت... 💰 وقتی می‌خواست با خانواده‌اش به مسافرت برود، مبلغ زیادی صدقه می‌داد. اما هر وقت می‌خواست برای امام زمانش صدقه بدهد، کلی ته جیبش را بالا و پایین می‌کرد تا شاید یک اسکناس هزار تومانی بی‌گوشه پیدا کند که توی صندوق بیندازد! دست آخر هم می‌گفت: آقاجون! خواستم بندازم، خرده نداشتم! مهم نیته که من همیشه به یادتون هستم! 👤 او هم خودش را می‌دانست!
🖼  📌 سفرهٔ عقد... 👶 با جمله: «توکل به خدا و با اجازه امام زمان» بلهٔ عقدش را گفته بود، اما سال‌ها بود که برای مادر شدن بهانه می‌آورد. گاهی درس خواندن را بهانه می‌کرد و گاهی شاغل بودن و گاهی وضع بد اقتصادی را... خودش را سرباز امام زمان می‌دانست اما علاقه‌ای به آوردن فرزندی که می‌توانست سرباز امام و آینده‌ساز شیعه‌خانه امام زمان باشد، نداشت. 👤 او هم خودش را می‌دانست!
  📌 موسیقی... 🚘 پشت چراغ قرمز ترمز کرد. نوشتهٔ پشت شیشه ماشینش، نظرم را جلب کرد: فدایی امام زمان... اما صدای موسیقی داخل ماشینش، چیز دیگری می‌گفت! 👤 او هم خودش را می‌دانست!
  📌 مجلس... 🔹 مجلس حسابی گرفته بود. وقتی مداح، از ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین علیه‌السلام سخن گفت، صدای ضجّه از همه بلند شد. اما هر لحظه که امام زمان، ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر می‌دهد، ضجّه از کسی بلند نمی‌شود! 👤 او هم خودش را می‌دانست!
  📌 شهادت‌... 🌷 هر‌وقت اخبار اعلام می‌کرد از سوریه شهید آوردند یا باز هم در راه امنیت کشور شهید داده‌ایم، بغض می‌کرد و می‌گفت: «اللهم ارزقنی شهادة فی سبیلک»… اما هیچ‌وقت تو برنامه‌هاش خبری از کار جهادی و دلسوزانه و انقلابی نبود. گرمی صندلی ریاست، دل و دماغ کارهای جهادی را از او گرفته بود. 👤 او هم خودش را می‌دانست!
  📌 مراقبت از مادر... 🏨 مادرش را به بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان منتقل کردند. اما به بهانه زیارت، راهی سفر شد. زحمت مراقبت از مادر به گردن بقیه افتاد. مدام عکس از حرم می‌گذاشت و از راه دور با خیال راحت برای شفای مادر، دعا می‌کرد. وقتی از مسافرت برگشت، مادر دیگر نبود. 👤 او هم خودش را می‌دانست!
  📌 همسایه... 🏠 در کارهای آپارتمان با همسایه‌ها همکاری نمی‌کرد. حق شارژ را با تأخیر پرداخت می‌کرد. در راهرو با صدای بلند حرف می‌زد و در را محکم به هم می‌کوبید، حتی صبح جمعه که به دعای ندبه می‌رفت. با این حال همیشه همسایه‌ها را به سبک زندگی مهدوی توصیه می‌کرد. 👤 او هم خودش را می‌دانست!
  📌 همسایه... 🏠 در کارهای آپارتمان با همسایه‌ها همکاری نمی‌کرد. حق شارژ را با تأخیر پرداخت می‌کرد. در راهرو با صدای بلند حرف می‌زد و در را محکم به هم می‌کوبید، حتی صبح جمعه که به دعای ندبه می‌رفت. با این حال همیشه همسایه‌ها را به سبک زندگی مهدوی توصیه می‌کرد. 👤 او هم خودش را می‌دانست!