#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین
عَن عَبدِاللهِ بنِ میمون عن الصادقِ جعفرِ بنِ محمدٍ علیهماالسلام عن ابیهِ عن آبائِهِ علیهمُالسلام قالْ قالَ رسولُ الله صلیاللهعلیهوآله مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اَللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَى اَلْجَنَّةِ (۱)
هر کس راهی را بپیماید برای اینکه علمی را فرا بگیرد، خدای متعال او را در راهی قرار میدهد به سوی بهشت.
وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ اَلْعِلْمِ رِضًا بِهِ
از بس [ملائک] از او خشنودند، بالهایشان را در زیر او فرش میکنند
وَ إِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ اَلْعِلْمِ مَنْ فِی اَلسَّمَاءِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ حَتَّى اَلْحُوتِ فِی اَلْبَحْرِ
[براى طالب علم هر که در آسمان و در زمین است آمرزش خواهد تا برسد به ماهیان دریا] که حالا اینها را بایستی بیشتر دقت کرد. خیلی نکات گاهی در این هست که حالا حوت در بحر، ماهی دریا چه خصوصیتی دارد که دعا کند. اینها یک دقتهایی یک ظرافتهایی درش هست که حالا ما بعضیها را ما ملتفت نمیشویم. انسان با برخورد با معارف دنیایی گاهی به یک نکتهای برخورد میکند که میفهمد اینی که اینجا مثلاً کلمهی حوت را آوردهاند این به خاطر این نکته است؛ که حالا فعلاً دست ما خالی است.
وَ فَضْلُ اَلْعَالِمِ عَلَى اَلْعَابِدِ کَفَضْلِ اَلْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ اَلنُّجُومِ لَیْلَةَ اَلْبَدْرِ
آن شبی که ماه با ستاره فرق دارد -که ستاره کمکی نمیکند و نوری نمیدهد اما ماه نور میدهد- آن کی است؟ آن شبهای بدر است؛ شبهای ماه تمام است. فضل عالِم بر عابد اینجور است؛ [یعنی عالم] مثل ماه تمام در شبهای بدر [است] که نور میدهد و به دیگران کمک میکند و راه را روشن میکند. عالم اینجوری است. ببینید تشبیه، تشبیه روشنِ زیبایی است.
وَ إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ إِنَّ اَلْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لاَ دِرْهَماً
[علما] پول و ملک و زمین و سرمایه برای ورّاث خودشان نگذاشتهاند
وَ لَکِنْ وَرَّثُوا اَلْعِلْمَ
[بلکه] علم [به ارث] گذاشتهاند
این همان قرینهای است که نشان میدهد مراد از علم، معارف الهی است
فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ
[و هر که از آن برگرفت بهرهی فراوانى برد]
۱) الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۱۱۶
🦋 مسجد امام هادی علیهالسلام 🦋
#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین
فی الکافی عن الباقر علیهالسلام حَضَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهِ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ کَانَتْ لَهُ حالٌ حسنةٌ عندَ رسولِ الله صلیاللهعلیهوآله (۱)
مردی بود که مورد توجه و عنایت حضرت بود و حال خوبی پیش آن بزرگوار داشت.
فَحَضَرَهُ عِنْدَ موْتِهِ
در هنگام مرگ، حضرت بالای سر او حاضر شدند.
فَنَظَرَ إِلَى مَلَکِ الْمَوْتِ عِنْدَ رَأْسِهِ
حضرت دیدند که ملک الموت آنجا حاضر است و روح این بندهی مؤمن را میخواهد قبض کند.
فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله اَرْفِقْ بِصَاحِبِی
[حضرت به ملک الموت فرمودند] ملاحظهی رفیق ما را بکن.
عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ (۲) این است. یعنی حضرت برای اینکه جان دادن او آسان بشود نگران بودند و به ملک الموت فرمودند که ملاحظهاش را بکن؛ قبض روح او را آسان بکن.
فَقَالَ لَهُ مَلَکُ الْموْتِ یَا مُحَمَّدُ طِبْ نَفْساً وَ قِرَّ عَیْناً
[ملک الموت به ایشان عرض کرد که ای محمد!] راحت باش، چشمت روشن باشد، دلت آرام باشد
فَإِنِّی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ رَفِیقٌ شَفِیقٌ
این آن مژدهای است که برای مؤمنین خیلی مهم است. عرض کرد به پیغمبر که من با مؤمنین رفیقم، یعنی رفق و مدارا میکنم با آنها؛ شفیقم، یعنی مهربانم و شفقت دارم با آنها و نمیگذارم که خیلی ناراحت بشوند.
۱) الشافی، صفحهی ۸۸۷
۲) بخشی از آیهی ۱۲۸ سورهی توبه
«لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»
همانا شما را پیامبرى از خودتان آمد که رنج و زیان شما بر او گران است، به [هدایت] شما اصرار دارد و به مؤمنان دلسوز و مهربان است.
🖤مسجد امام هادی علیهالسلام🖤
#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
🌹بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین
عَن الصادقِ جعفرِ بنِ محمدٍ عن اَبیهِ عَن آبائِهِ عَن علیِّ بنِ ابیطالبٍ علیهمُالسلام قالْ قالَ رسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةُ حُقُوقٍ وَاجِبَةٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ (۱)
[پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند که هر مؤمن بر برادر مؤمنش هفت حق دارد که از طرف خدا ادای این حقوق بر او واجب شده است.] خب وجوب این حقوق را بایستی جدی گرفت.
الْإِجْلَالُ لَهُ فِی عَیْنِهِ
یکی [از این حقوق] این [است]. معنایش این است که برای این برادر مؤمن جلالتی در دل خود در نظر بگیر که طبعاً در چشم تو جلالت پیدا میکند.
جلالت از چه جهت؟ از جهت ایمانش؛ یعنی لازمهی این بیان، لزوم تکریم برادران مؤمن از یکدیگر است؛ نگاه تجلیلآمیز به برادر مؤمن. یعنی با نگاه سبک به برادر مؤمن نگاه نکند. این [حق] اول.
وَ الْوُدُّ لَهُ فِی صَدْرِهِ
دوم اینکه محبت او را در دل خودت داشته باشی.
وَ الْمُوَاسَاةُ لَهُ فِی مَالِهِ
با او در مال خود همراهی کنی. یکوقت شما داری، او در نهایت احتیاج است، باید به او کمک کنی.
وَ أَنْ یُحَرِّمَ غِیبَتَهُ
پشت سر او بدگویی را ممنوع کنی؛ نه خودت [غیبت او را] بکنی نه بگذاری دیگران بکنند.
وَ أَنْ یَعُودَهُ فِی مَرَضِهِ
وقتی مریض شد از او عیادت کنی.
وَ أَنْ یُشَیِّعَ جَنَازَتَهُ
بعد از مرگ هم دست از او برنداریم. اگر برادر مؤمنمان از دنیا رفت جنازهی او را هم تشییع کنیم. یعنی با او تا بعد از مرگ باشیم.
وَ أَنْ لَا یَقُولَ فِیهِ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا خَیْراً
بعد از مرگش هم نیکی او را بگوییم. حتی اگر چنانچه بدیای هم دارد آن را نگوییم. که در روایت دارد که اُذْکُروُا مَحاسِنَ مَوتاکُم (۲). آنهایی که مردند و رفتهاند و قدرت دفاع از خودشان را ندارند، خوبیهایشان را بگو. بالاخره هر کس یک خوبیای دارد.
....................
۱) الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۸۵
۲) روایتی از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله: «اُذکُروُا مَحاسِنَ مَوتاکُم وَ کُفّوا عَن مَساویهِم»
نیکىهاى مردگان خود را یاد کنید و از بدیهایشان چشم بپوشید.
نهجالفصاحه
🖤مسجد امام هادی علیهالسلام🖤
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین
عَن الصادقِ جعفرِ بنِ محمدٍ عن اَبیهِ عَن آبائِهِ علیهمُالسلام اَنَّ امیرالمؤمنین علیهالسلام قالْ جُمِعَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ثَلَاثِ خِصَالٍ (۱)
این سه چیز را اگر بتوان تأمین کرد، همهی خیرات، مستقیم و غیرمستقیم در اینها وارد و داخل هستند.
النَّظَرِ وَ السُّکُوتِ وَ الْکَلَامِ
یکی نظر و نگریستن، دوم سکوت و سوم کلام
فَکُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فِیهِ اعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ
فرمود هر نگاهکردنی که در آن عبرتگرفتن نباشد، اعتبار نباشد، این سهو است؛ هیچ فایدهای ندارد.
وَ کُلُّ سُکُوتٍ لَیْسَ فِیهِ فِکْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ
سکوت هم جزو کارهای متعارف و رفتار انسان است؛ [میفرماید] هر سکوتی که در آن فکری نیست این غفلت است.
وَ کُلُّ کَلَامٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرٌ فهُوَ لَغْوٌ
میفرماید هر کلامی که در آن ذکر نیست، یاد نیست، توجه نیست -حالا یا به طور مطلق یا توجه الی الله- این کلام لغو است.
فَطُوبَى لِمَنْ کَانَ نَظَرُهُ عِبَراً وَ سُکُوتُهُ فِکْراً وَ کَلَامُهُ ذِکْراً
[پس خوشا به حال کسى که نگاهش مایهی عبرت است، و سکوتش مایهی اندیشه، و سخنگفتنش یادآورى و ذکر است]
آن وقت انسانی که این سه خصوصیت را دارد؛
وَ بَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ
بر گناهان و خطاهای خود بگرید؛
یعنی این [گریهکردن] نتیجهی همین توجهات است. هنگامی که ما وقتی ساکتیم فکر میکنیم، وقتی حرف میزنیم تذکر در آن است، وقتی نگاه میکنیم با سنجش [همراه است]، آنوقت یکی از چیزهایی که مورد نگاه ما است، خود ما و رفتارهای خودمان است، خطاهای خودمان را پیدا میکنیم. مشکل ماها این است که اشتباهات و خطاهای خودمان را نمیفهمیم و نمیبینیم. وقتی فهمیدیم آنوقت عظمت کار را مشاهده میکنیم و اگر اهل دل باشیم بر خطاهای خودمان گریه میکنیم.
وَ أَمِنَ النَّاسُ شَرَّه
[و مردم از شرّ او در امان باشند]
۱) الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۸۰
🌹مسجد امام هادی علیهالسلام🌹
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
📍شرح دو حدیث از حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام توسط حضرت آیتالله العظمی خامنهای در ابتدای جلسه درس خارج فقه ِ بیست و هفتم دیماه ۸۹ (دوازدهم صفر ۱۴۳۲).
روایت اول: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعالی لَیَحْفَظُ مَنْ یَحْفَظُ صَدِیقَه»
روایت دوم: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تُفَتِّشِ النَّاسَ فَتَبْقَی بِلَا صَدِیق»
شافی، صفحهی ۶۵۲
دو روایت کوتاه:
فی الکافی، عن الصّادق (علیهالسّلام)، قال: «انّ اللَّه تعالی لیحفظ من یحفظ صدیقه»؛ [حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند:] خدای متعال حفظ میکند آن کسی را که رفیق خود را حفظ کند. [البته] مراد، حفظ جسمانی نیست فقط - حالا آن هم یکی از مصادیقش ممکن است باشد - یعنی آبروی او را حفظ کند، شخصیت او را حفظ کند، جهات او را حفظ کند [و] مراعات کند. خدا یک چنین کسی را حفظ میکند. این پیوندهای برادری و رفاقت و انس و اخوت، در اسلام اینقدر اهمیت دارد. شما ملاحظهی رفیقتان را میکنید، او را حفظ میکنید، خدای متعال در پاداش این عمل، شما را حفظ میکند. البته حفظ کردن رفیق معناش این نیست که انسان از گناه او، از خطای او دفاع کند؛ کما اینکه در این کارهای حزبی و جناحی و خطی و این چیزها معمول است که اگر خطائی هم از کسی سر بزند، چون با آنها همجبهه است، همخط است، همحزب است، همگروه است، باید بایستند پایش دفاع کنند؛ نه، این مراد نیست؛ این حفظ او نیست؛ این در واقع مخذول کردن او، بدبخت کردن اوست و خود؛ بلکه مراد، حفظ آبروی مؤمنی است که برادری ایمانی با انسان دارد. جامع، برادری ایمانی است. این یک روایت.
یک روایت دیگر هم باز از کافی است، از امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام)؛ میفرماید که: «لا تفتّش النّاس فتبقی بلا صدیق»؛ در کارهای مردم ریز نشو، تفتیش نکن، جزئیات را دنبال نکن. دنبال پیدا کردن عیوب ریز و درشت افراد نباش. اگر اینجور باشد، بدون رفیق خواهی ماند. یعنی هر کسی بالاخره یک عیبی دارد دیگر. اگر بخواهی همینطور ریز بشوی، تفتیش کنی، دنبال کنی، کسی برایت باقی نمیماند.
🦋 مسجد امام هادی علیهالسلام 🦋
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
«قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْکَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه»
📚شافی، صفحهی ۶۵۲
فی الفقیه، عن الصّادق (علیهالسّلام) [حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند]: «من لم یکن له واعظ من قلبه و زاجر من نفسه و لم یکن له قرین مرشد استمکن عدوّه من عنقه». اولین چیزی که موجب میشود که انسان بتواند در مقابل دشمنش - که مراد، شیطان است - ایستادگی کند و مانع بشود از تصرف دشمن و تسلط دشمن، [این است که:] «واعظ من قلبه»؛ از قلب خود واعظی برای خود داشته باشد. قلب متذکر بیدار، انسان را نصیحت میکند، موعظه میکند. یکی از بهترین وسائلِ اینکه انسان قلب را وادار کند به موعظهی خود و فعال کند در موعظهی خود، همین دعاهاست، دعاهای مأثور - صحیفهی سجادیه و سایر دعاها - و سحرخیزی؛ اینها دل انسان را به عنوان یک ناصح برای انسان قرار میدهد. اول این است: «واعظ من قلبه».
[دوم اینکه:] «و زاجر من نفسه»؛ از درونِ خود یک زجرکنندهای، منعکنندهای، هشداردهندهای داشته باشد. اگر این دو تا نبود، «و لم یکن له قرین مرشد»، یک دوستی، همراهی که او را ارشاد کند، به او کمک کند، راهنمائی کند، این را هم نداشته باشد - که این، سومی است - که اگر چنانچه از درون، انسان نتوانست خودش را هدایت کند و مهار نفسِ خودش را در دست بگیرد، [باید] دوستی داشته باشد، همراهی داشته باشد، همینی که فرمودند: «من یذکّرکم اللَّه رؤیته»، که دیدار او شما را به یاد خدا بیندازد؛ اگر این هم نبود، «استمکن عدوّه من عنقه»؛ خود را در مقابل دشمنِ خود مطیع کرده است؛ دشمنِ خود را مسلط کرده است بر خود و بر گردن خود، که سوار بشود. که [منظور از] دشمن، همان شیطان است. اینها لازم است. از درون خود، انسان، خود را نصیحت کند. بهترین نصحیت کنندهی انسان، خود انسان است؛ چون از خودش انسان گلهمند نمیشود. هر کسی انسان را نصیحت کند، اگر قدری لحن او تند باشد، انسان از او گلهمند میشود؛ اما خود انسان، خودش را نصیحت کند؛ دشنام بدهد به خودش، ملامت کند، سرزنش کند خودش را؛ اینها خیلی مؤثر است. موعظه کند، زجر کند. در کنار اینها، یا به جای اینها اگر نبود، آن وقت دوست، رفیق، که دستگیری کند انسان را.
🦋مسجد امام هادی علیهالسلام🦋
#درس_اخلاق_مکتوب
📍 وسیلهٔ آزمایش
✍ مقام معظم رهبری
«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اخْتَبِرُوا إِخْوَانَکُمْ بِخَصْلَتَیْنِ فَإِنْ کَانَتَا فِیهِمْ وَ إِلَّا فَاعْزُبْ ثُمَّ اعْزُبْ ثُمَّ اعْزُبْ مُحَافَظَةٍ عَلَی الصَّلَوَاتِ فِی مَوَاقِیتِهَا وَ الْبِرِّ بِالْإِخْوَانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْر»
📚شافی، صفحهی ۶۵۲
فی الکافی، عن الصّادق (علیهالسّلام): «اختبروا اخوانکم بخصلتین». اخوان، منظور مطلق معاشرین، علیالظاهر نیست. یعنی آن کسانی که میخواهید به عنوان برادران خود و افرادی که با آنها صداقت دارید، افراد نزدیک، کسانی را که به این عنوان میخواهید انتخاب کنید، این دو صفت را در آنها حتماً ملاحظه کنید. «فان کانتا فیهم»؛ اگر این دو صفت در آنها بود، چه بهتر؛ «و الّا فاعزب ثم اعزب ثم اعزب». عَزَبَ یعنی فاصله گرفتن، از آنها رو پوشاندن. [مثل] «لایعزب عنه مثقال ذرّة»(۱) که در قرآن کریم هست. دوری کنید از آنها. از آنها رو بپوشانید و دوری کنید.
این دو صفت چیست؟ «محافظة علی الصّلوات فی مواقیتها». یکی این [که محافظ نماز باشند]. در مواقیت، لابد مراد مواقیت فضیلت است؛ و الّا مطلق مواقیت اگر مورد نظر باشد، ولو آخر وقت، اینکه خب، اگر کسی نکند این کار را، فاسق است. میخواهند بفرمایند که اهل نماز در وقت خود باشد، یعنی وقت فضیلت. مرحوم آقای بهجت (رضوان اللَّه علیه) -[که] مکرر این را از ایشان ما شنیدیم، هم خودمان شنیدیم، هم بالواسطه دیگران هم نقل کردند- میگفتند استادشان - علیالظّاهر مرحوم آقای قاضی مثلاً - به ایشان گفتند که اگر کسی نماز اول وقت را مراقبت بکند، من ضامنم برای نجات او، یا برای مثلاً رسیدن او به درجات بالا؛ یک همچین تعبیری. بنده یک وقت از ایشان پرسیدم که لابد نماز خوب دیگر؟ گفتند: خب، بله؛ نماز درست و حسابیِ با توجه، در اول وقت. اگر این را کسی مراعات بکند، این خودش یک عاملی است که انسان را عروج میدهد و به مراتب بالای توحیدی میرساند. یکی این.
«و البرّ فی الاخوان فی العسر و الیسر». صفت دوم هم یک صفت اجتماعی است. اوّلی صفت فردی بود، بینه و بین اللَّه بود؛ این دومی بینه و بین النّاس است. کسی باشد که صفتش این باشد، که به برادرانش نیکی میکند؛ هم در عسر، هم در یسر. حالا این عسر و یسر، چه عسر و یسر خود انسان، ولو در عسر هم باشد، سختی هم باشد، بالاخره کمک میکند؛ حالا تنگدستی دارد، مالی ندارد که کمک بکند، اما میتواند تسلا بدهد، با زبان کمک کند، با آبرو کمک کند؛ هم ممکن است مراد عسر و یسر خود این کمک کننده باشد، هم عسر و یسر آن کمک شونده باشد؛ چون بعضیها هستند، به انسان حاضرند کمک کنند، وقتی که حال انسان خوب است؛ وقتی اقبال به سمت کسی هست، حاضرند به او کمک کنند؛ محبت میکنند، کمک میکنند؛ به مجرد اینکه اقبال از او رو برگرداند، اینها هم رو برمیگردانند. بله، وقتی که اقبال از او ادبار کرد، اینها هم ادبار میکنند. نه، اینجور نباشد؛ در همهی حالاتِ برادرش به او کمک کند و نیکی کند.
.................
۱) سبأ: ۳
🦋مسجد امام هادی علیهالسلام🦋
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
📍مرزهای رفاقت
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَکُونُ الصَّدَاقَةُ إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ هَذِهِ الْحُدُودُ أَوْ شَیْءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَی الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْءٌ مِنْهَا فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَی شَیْءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ فَأَوَّلُهَا أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتُهُ وَ عَلَانِیَتُهُ لَکَ وَاحِدَةً وَ الثَّانِی أَنْ یَرَی زَیْنَکَ زَیْنَهُ وَ شَیْنَکَ شَیْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا تُغَیِّرَهُ عَلَیْکَ وِلَایَةٌ وَ لَا مَالٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا یَمْنَعَکَ شَیْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ أَنْ لَا یُسْلِمَکَ عِنْدَ النَّکَبَات»
شافی، ص ۶۵۱
فی الکافی، عن الصّادق (علیهالسّلام): «لا تکون الصّداقة الاّ بحدودها». صداقت(۱) مرزهائی دارد که اگر این خطوط اصلی و این مرزها وجود داشت، صداقتی که آثار فراوان شرعی و برادری شرعی بر آن مترتب است، مترتب خواهد شد؛ والاّ نه. «فمن کانت فیه هذه الحدود او شیء منها فانسبه الی الصّداقة». حالا اگر همهی حدود هم نبود، بعضی از این خطوط و مرزها باید باشد تا صداقت صدق کند.
«و من لم یکن فیه شیء منها فلا تنسبه الی شیء من الصّداقة فأوّلها ان تکون سریرته و علانیته لک واحدة». اول این است که ظاهر و باطنش با تو یکسان باشد. اینجور نباشد که در ظاهر اظهار دوستی کند، [اما] در باطن با تو دشمن باشد؛ یا اینکه دوست نباشد حداقل خیر تو را نخواهد. این اولین شرط صداقت است.
«و الثّانیة ان یری زینک زینه و شینک شینه»؛ [دوم اینکه] آنچه را که زینت توست، زینت خود بداند؛ آنچه عیب توست، عیب خود بداند. اگر شما به مقام علمی دست پیدا میکنید، یا یک کار برجستهای میکنید که زینت برای شماست، این را برای خودش زینت بداند. اگر خدای نکرده چیزی در شما هست، صفتی، کاری، عملی که موجب عیب شماست، این را عیب خودش بداند؛ که طبعاً آثاری بر این مترتب است: سعی میکند برطرف کند، سعی میکند آن را پنهان کند. اینجور نباشد که منتظر بماند تا شما یک لغزشی پیدا کنید، خوشحال بشود از این لغزش. صداقت این نیست.
«و الثّالثة ان لاتغیّره علیک ولایة و لا مال»؛ [سوم اینکه] اگر به یک قدرتی، حکومتی، ریاستی دست پیدا کرد، یا به یک مالی دست پیدا کرد، ثروتمند شد، وضعش با تو عوض نشود، تغییر نکند. بعضیها اینجوریاند دیگر؛ با آدم رفیقند، به مجرد اینکه به یک مال و منالی، پولی، زندگیای، چیزی میرسند، آدم میبیند اصلا نمیشناسند آدم را. اصلا نمیشناسد، کانّه نمیشناسد آدم را؛ از این قبیل هم دیدهایم آدمهایی را. اینجور نباشد. داشتن مال و مقام او را عوض نکند، وضعش را با تو [عوض نکند].
«و الرّابعة ان لا یمنعک شیئا تناله مقدرته»؛ [چهارم اینکه] هر کار از دستش برمیآید، از تو دریغ نکند. خدمتی میتواند بکند، کمکی، وساطتی، توصیهای، هر کار میتواند برای تو بکند و خیری به تو برساند؛ از این امتناع نکند.
«و الخامسة و هی تجمع هذه الخصال ان لا یسلمک عند النّکبات»؛ [پنجم اینکه] در نکبتها و رویگردانیهای دنیا تو را رها نکند. [اگر] به یک مشکلی دچار شدی، [به یک] بیماریای دچار شدی، سختیای پیدا کردی؛ انواع و اقسام سختیها دیگر - حالا در زمان ما ملاحظه میکنید؛ سختیهای سیاسی و سختیهای اقتصادی و حیثیتی و همه چی هست دیگر؛ انواعش را داریم میبینیم، که در گذشته در دورانهائی اینها را نمیدیدیم، لیکن حالا جلوی چشم ماست؛ امتحانها فراوان است - [در] اینطور موارد تو را رها نکند؛ کمک کند.
......................
۱) صداقت در این روایت، به معنای دوستی است.
🦋مسجد امام هادی علیهالسلام🦋
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
«عَنْ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا صَالِحُ اتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ نَاصِحٌ وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِکُکَ وَ هُوَ لَکَ غَاشٌّ وَ سَتَرِدُونَ عَلَی اللَّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُون»
📚کافی، ج ۲، ص ۶۸۳
فی الکافی و التّهذیب، عن الباقر (علیهالسّلام): [حضرت امام محمدباقر علیهالسلام فرمودند:] «اتّبع من یبکیک و هو لک ناصح»؛ [از] آن کسی که حرفهائی به تو میزند که آنقدر تلخ است که تو را به گریه میآورد، اما خیرخواه توست؛ حرف او را قبول کن. «اتّبع» یعنی حرف او را گوش کن، بپذیر؛ [اگرچه] تلخ است، لیکن به نفع توست.
«و لا تتّبع من یضحکک و هو لک غاش»؛ ولی گوش نکن، پیروی نکن از حرف آن کسی که حرفهای شیرینی میزند که خوشت میآید و لبهای تو را به تبسم باز میکند، اما «و هو لک غاش»؛ فریبگر است، غش میکند با تو، خیرخواهی ندارد، از روی بددلی و بدخواهی است، [ولی] حرفی میزند که تو خوشت بیاید؛ از این شخص پرهیز کن. «و ستردّون الی اللَّه جمیعا فتعلمون»؛ وقتی پیش خدای متعال رفتید، آنگاه حقایق دلهای یکدیگر را آنجا خواهید فهمید
🦋مسجد امام هادی علیهالسلام🦋
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#درس_اخلاق_مکتوب
✍ مقام معظم رهبری
🌹صفای شیعیان
«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَی أَخِیهِ فَیُدْخِلُ یَدَهُ فِی کِیسِهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَدْفَعُهُ فَقُلْتُ مَا أَعْرِفُ ذَلِکَ فِینَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَا شَیْءَ إِذاً قُلْتُ فَالْهَلَاکُ إِذاً فَقَالَ إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یُعْطَوْا أَحْلَامَهُمْ بَعْد».
📚کافی، ج ۲، ص ۱۷۴
فی الکافی، عن الباقر (علیهالسّلام)؛ «أ یجیء احدکم الی اخیه فیدخل یده فی کیسه فیأخذ حاجته فلا یدفعه». حضرت امام محمد باقر (علیهالسّلام) از یکی از اصحابشان سؤال میکنند - که این مقدمه دیگر ذکر نشده که آن صحابی که بود و چه سؤال کرده بود و از کجا آمده بود؛ اینها دیگر توی این روایت نیست - که آیا در آنجائی که شما هستید، وضعیت اینجوری است که یکی از شماها بیاید دستش را توی جیب برادر دینیاش بکند و هر چه که لازم دارد، از توی جیب او بردارد، او هم ناراحت نشود؟ به این حد رسیدهاید که جیبتان برای همدیگر رایگان باشد؟
مرحوم حرزالدین نقل میکند که شیخ خضر در زمان مرحوم کاشفالغطاء از علمای بزرگ بود و خیلی مورد توجه مردم قرار داشت. میگوید در روز عید، مردم نجف و عشایر و اینها که به شیخ خضر علاقه داشتند، منزل او آمدند و هدایا آوردند - پول آوردند، طلا آوردند - و همین طور جلوی ایشان میگذاشتند و ایشان هم آن پولها و طلاها را جلوی دستش گذاشته بود و همان طور روی هم کوت شده بود. بعد شیخ جعفر کاشفالغطاء آمد. معلوم میشود آن وقتها هنوز شیخ جعفر به مقام ریاست نرسیده بود. ایشان آمد و نشست و چشمش به این پولها و طلاها افتاد. بعد یواشیواش نزدیک ظهر شد و مردم رفتند. شیخ جعفر بلند شد گوشهی عبایش را پهن کرد و این طلاها و پولها را گوشهی عبایش ریخت و گفت خداحافظ شما، و رفت! شیخ خضر هم نگاهی کرد و چیزی نگفت؛ کأن لم یکن شیئاً مذکورا!
حالا این قصهای که نقل کردم، دنباله هم دارد، که دنبالههایش باز از این جالبتر هم هست. به هر حال حضرت سؤال میکنند که در اموال شخصی، شما اینجور هستید که مثلاً قبایتان را آنجا آویزان کردهاید، رفیقتان میآید دست میکند توی جیب قبای شما و یک مقدار پولی که لازم دارد، برمیدارد و بقیهاش را آنجا میگذارد و بعد راه میافتد میرود، به شما هم اصلاً برنخورد و ناراحت نشوید؟ چنین وضعی بین شما هست؟ «فقیل ما اعرف ذلک فینا». آن راوی گفت که در بین خودمان اینجور وضعی نیست. «فقال فلا شیء اذاً»؛ فرمود: پس هنوز خبری نیست، هنوز چیزی نیست.
من اینجا این حاشیه را اضافه کنم که این مالِ زمان امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) است. در آن زمان، شیعه تدریجاً داشت شکل میگرفت. بعد از حادثهی عاشورا، در ظرف این ۳۳ سال، ۳۴ سالی که دوران امام سجاد (علیه الصّلاة و السّلام) بود، تدریجاً و یواشیواش مردم جمع میشدند؛ چون بعد از حادثهی عاشورا، آن شدت عملی که به خرج داده شده بود، شیعه را متفرق کرد؛ بعضیها برگشتند، بعضیها منصرف شدند، بعضیها از ولایت اهل بیت پشیمان شدند؛ هر کسی به یک طرفی رفت. در این ۳۴ سال، یواشیواش مردم جمع شدند. در زمان امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) مردم بیشتر جمع شدند. مردم تدریجاً در شهرها، در نقاط مختلف، نزدیک و دور، جمع میشدند. این مال آن وقت است که حضرت میخواهند بگویند این کانونهای تشیع را باید در سرتاسر دنیای اسلام اینجوری تشکیل دهید، اینجور با هم باصفا باشید.
حضرت وقتی فرمودند «فلا شیء» - هنوز هیچ خبری نیست؛ آنی که باید بشود، نشده است - آن طرف ترسید؛ «قیل فالهلاک اذاً؟». «هلاک» در اینجا و در خیلی جاهای دیگر به معنای مردن نیست؛ به معنای بدبخت شدن است: یعنی پس دیگر بدبخت شدیم آقا؟ دیگر هیچی نیست؟ «فقال انّ القوم لمیعطوا احلامهم بعد». «احلام» در اینجا جمع «حلم» است. مادهی «حَلُمَ یَحلُمُ» به معنای حلم ورزیدن است؛ با «حَلَمَ یَحلُمُ» که به معنای رؤیا و اضغاث احلامی که در قرآن هست، تفاوت دارد؛ آن از باب نَصَرَ یَنصُرُ است، حَلَمَ یَحلُمُ است؛ این از باب شَرُفَ یَشرُفُ است؛ حَلُمَ یَحلُمُ. اینجا احلام جمع حلم است. پس هنوز به آن بردباری و آن ظرفیت لازم نرسیدهاید. بنابراین به معنای هلاک نیست که بگوئیم نابود شدید، عذاب خدا گریبان شما را گرفت؛ نه، به معنای این است که هنوز آن ظرفیت لازم را پیدا نکردهاید.
🦋مسجد امام هادی علیهالسلام🦋
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#درس_اخلاق_مکتوب
✍مقام معظم رهبری
📍توجه به حقوق مؤمنین
«عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ کُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَعَرَضَ لِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا کَانَ سَأَلَنِی الذَّهَابَ مَعَهُ فِی حَاجَةٍ فَأَشَارَ إِلَیَّ فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَذْهَبَ إِلَیْهِ فَبَیْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَیَّ أَیْضاً فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ یَا أَبَانُ إِیَّاکَ یُرِیدُ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ هُوَ عَلَی مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَاذْهَبْ إِلَیْهِ قُلْتُ فَأَقْطَعُ الطَّوَافَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ إِنْ کَانَ طَوَافَ الْفَرِیضَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ بَعْدُ فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِی عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ فَقَالَ یَا أَبَانُ دَعْهُ لَا تَرِدْهُ قُلْتُ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ...»
📚شافی، جلد ۱، حدیث ۱۵۰۶
فی الکافی، عن ابان بن تغلب، قال: «کنت اطوف مع ابیعبدالله(علیه السلام) فعرض لی رجل من اصحابنا کان سالنی الذهاب معه فی حاجه». ابان بن تغلب میگوید: یکی از اصحابمان -از برادران شیعه- از من خواسته بود که برای انجام یک حاجتی با او بروم و یک کاری را برایش انجام دهم.
حالا ابان بن تغلب با حضرت ابیعبدالله [امام صادق] (علیه السلام) در حال طواف گرد خانهی خداست. «فاشار الیّ». آن برادری که از من درخواست کرده بود با او بروم و کاری برایش انجام دهم، در اثنای طواف به من اینجوری اشاره کرد که بیا. «فکرهت ان ادع اباعبدالله(علیه السلام) و اذهب الیه؛ دلم نخواست که در حال طواف، حضرت را رها کنم و سراغ او بروم. خب، واقعاً هم چه اقبال بزرگی است که انسان با امام معصوم گرد خانهی خدا طواف کند.
«فبینا انا اطوف اذ اشار الیّ ایضا». در اثنای طواف، باز رسیدیم به آنجایی که آن مرد از دور ایستاده بود و باز دوباره به من اشاره کرد. «فراه ابوعبدالله (علیه السلام)»؛ این دفعه، حضرت چشمشان افتاد و او را دیدند. «فقال یا ابان ایاک یرید هذا؟»؛ [فرمودند:] این شخص با تو کار دارد؟ «قلت نعم.قال فمن هو؟»؛ او کیست؟ «فقلت رجل من اصحابنا»؛ از خود ماست، از برادران شیعهی ماست. «قال هو علی مثل ما انت علیه؟»؛ [فرمودند:] آیا همان عقایدی را که تو در باب امامت داری او هم بر همان عقاید است؟ «قلت نعم. قال فاذهب الیه». [گفتم: آری،] فرمود: پس برو ببین چه میگوید. «قلت فاقطع الطواف؟»؛ [عرض کردم] من در حال عبادتم و دارم طواف میکنم، طواف را قطع کنم؟ «قال نعم» [فرمودند: بلی]. حالا اینجا این فقیه را ببینید – ابان فقیه است- او میخواهد از فرصت استفاده کند و یک مسئله شرعی را یاد بگیرد. «قلت و ان کان طواف الفریضه؟»؛ [پرسیدم:] حتی اگر طوافِ فریضه هم بود، باز قطع کنم و بروم؟ «قال نعم»؛ حضرت فرمودند: بله، حتی در وسط طواف فریضه وقتی برادر تو با تو کاری دارد، از تو درخواستی میکند، باید طواف را قطع کنی و بروی. «قال فذهبت معه»؛ خوب، اطاعت کردم و جدا شدم، با آن شخص رفتم.
«ثمّ دخلت علیه بعد»؛ بعد آمدم خدمت حضرت، «فسألته فقلت اخبرنی عن حقّ المؤمن علی المؤمن»؛ [و پرسیدم:] این چه حقی است که اینجور ایجاب میکند انسان طواف واجب را هم قطع کند؟ حق مؤمن را سؤال کردم. حضرت میفرمایند که [فقال: یا ابان] «دعه لاتردَّه»؛ رها کن دیگر، سؤال نکن. لاترده یعنی این سؤال را تکرار نکن. «قلت بلی جعلت فداک»؛ [عرض کردم:] چرا، سؤال میکنم. اصرار کردم و بعد حضرت شروع کردند حقوق مؤمن را گفتن. علت این هم که میفرمودند سؤال نکن، این است که وقتی دانستی، گیر میافتی و مجبوری عمل کنی. اینجا دیگر روایت مفصل است که ما نمیخوانیم. شبیه این، روایت دیگری هم بود از معلّیبنخنیس که از حضرت سؤال میکند حق مؤمن چیست.
حالا دربارهی جزئیات روایتی عرض کردم و لوازمی که آن روایت دارد، بحثهای فراوانی وجود دارد. غرض، این تکهاش برای ما این اهمیت را دارد که به حقوق مؤمنین توجه کنیم.
🦋مسجد امام هادی علیهالسلام🦋
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#درس_اخلاق_مکتوب
✍مقام معظم رهبری
📍خدمتکار مومنین
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قُیل وَ کَیْفَ یَکُونُونَ خَدَماً بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قَالَ یُفِیدُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً...»
📚کافی، ج ۲، ص ۱۶۷
فی الکافی، عن الصّادق (علیهالسّلام): «المؤمنون خدم بعضهم لبعض»؛ حضرت امام صادق علیهالسلام فرمودند: مؤمنین، خدمتگاران یکدیگرند. خدم، جمع خادم است؛ یعنی خدمتگاران. در فارسی، ما برای کلمهی خدم میگوئیم خدمتگار؛ که محترمانهاش کلمهی «خدمتگار» است، و غیرمحترمانهاش کلمهی «نوکر» است، نه خدمتگزار. تعبیر خدمتگزار، یک تعبیر دیگری است و در فارسی یک معنای عرفیِ دیگری دارد، که متفاوت است با معنای خدمتگار. خدم، جمع خادم است. خادم به همان معنای خدمتگار است. میگوید: مؤمنین خدمتگارهای همدیگرند. [خب مستمعین]، تعجب کردند: چطور؟ همه خدمتگار همدیگر هستند؟ یا به تعبیر عرفیتر، همه نوکر همند؟ «قیل و کیف یکونون خدما بعضهم لبعض»؛ چه جور میشود که بعضی، بعضی دیگر را خدمتگار باشند؟ یعنی مثلاً بروند خانههای همدیگر، خدمتگاری کنند؟ فرمود: «یفید بعضهم بعضا»؛ [یعنی] به هم فایده برسانند. پس فایده رساندن مؤمنین به یکدیگر، خدمتگاری به آنهاست؛ [و در آن] منّتی وجود ندارد؛ نکته این است.
اگر چنانچه ما به هم خدمتی کردیم و به یکدیگر فایدهای رساندیم، چه در عرضِ هم باشیم - مثل ما مردم معمولی کوچه و بازار که به حسب شأن اجتماعی، در عرض یکدیگر قرار داریم - چه آن کسی که به حسب موقعیت اجتماعی، شأن بالاتری دارد؛ مثلاً رئیس یک تشکیلاتی است، دیگر نباید سر یکدیگر منّتی داشته باشیم. به نظر ما نکتهی این حدیث، تنها این نیست که افراد باید به هم نفع برسانند؛ بلکه این هم هست که این نفع رساندن موجب منّت نباشد، تا این خدمتی را که میکنند، با منّت گذاشتن باطل نکنند.
🦋مسجد امام هادی علیهالسلام🦋