eitaa logo
کلید بهشت
977 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
66 فایل
این کانال باهدف راههای ورود به بهشت ایجاد شده است امیدوارم بتوانم در راه دین قدمی بردارم ارتباط بامدیر کانال👇 @Yasin_aye👈
مشاهده در ایتا
دانلود
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت نهم اتفاقاتی که در کوفه افتاد ➖رویارویی حضرت زینب سلام الله علیها با عبید الله بن زیاد لعنه الله 🛑 قُدِمَ بِهِم [أيِ الأَسرى] عَلى عُبَيدِ اللّه ِ بنِ زِيادٍ، فَقالَ عُبَيدُ اللّه ِ: مَن هذِهِ؟ فَقالوا: زَينَبُ بِنتُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ! فَقالَ: فَكَيفَ رَأَيتَ اللّه َ صَنَعَ بِأَهلِ بَيتِكَ؟ قالَت: كُتِبَ عَلَيهِمُ القَتلُ فَبَرَزوا إلى مَضاجِعِهِم، وسَيَجمَعُ اللّه ُ بَينَنا وبَينَكَ وبَينَهُم. قالَ: الحَمدُ للّه ِِ الَّذي قَتَلَكُم وأكذَبَ حَديثَكُم. قالَت: الحَمدُ للّه ِِ الَّذي أكرَمَنا بِمُحَمَّدٍ وطَهَّرَنا تَطهيرا. 🔰 اسيران را نزد عبيد اللّه بن زياد آوردند و عبيد اللّه گفت: اين زن كيست؟ گفتند: زينب، دختر على بن ابى طالب است. ابن زياد گفت: ديدى خدا با خاندانت چه كرد؟ زينب عليهاالسلام گفت: «شهادت، برايشان مقدّر شده بود و آنان به سوى شهادتگاهشان شتافتند، و خدا به زودى، ما و تو و ايشان را گِرد مى آورد». ابن زياد گفت: ستايش، خدايى را كه شما را كُشت و سخنتان را دروغ كرد! زينب عليهاالسلام گفت: «ستايش، خدايى را كه ما را به محمّد، گرامى داشت و پاك و پاكيزه كرد! » 📚الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ۱ ص ۴۸۱ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت دهم از کوفه تا شام ➖سختی های سفر شام 🛑 الإقبال عن كتاب المصابيح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبيه مُحَمَّد بن عليّ [الباقر] عليهماالسلام: سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اُكُفٍ، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعونِ 🔰 الإقبال به نقل از كتاب المصابيح، به سندش از امام صادق، از پدرش امام باقر عليهما السلام: از پدرم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در باره بردن او به سوى يزيد پرسيدم. فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين عليه السلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانى بدون پالان، سوار بودند. كسانى كه ما را مى بردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مى دادند. اگر اشكى از ديده يكى از ما فرو مى چكيد، با نيزه به سرش مى كوبيدند، تا آن كه وارد شام شديم. جارچى جار زد: اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ملعون اند». 📚الإقبال: ج ۳ ص ۸۹ ۴۸۱ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت یازدهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖تبریک پیروزی به یزید توسط یکی از یارانش که در کربلا حضور داشت 🛑 مثير الأحزان عن العذري بن ربيعة بن عمرو الجرشي: أنَا عِندَ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ، إذ أقبَلَ زَحرُ بنُ قَيسٍ المَذحِجِيُّ عَلى يَزيدَ، فَقالَ: وَيلَكَ ما وَراءَكَ؟ قالَ: أبشِر بِفَتحِ اللّه ِ ونَصرِهِ... فَهاتيكَ أجسادُهُم مُجَرَّدَةً، ووُجوهُهُم مُعَفَّرَةً، وثِيابُهُم بِالدِّماءِ مُرَمَّلَةً، تَصهَرُهُمُ الشَّمسُ وتَسفي عَلَيهِمُ الرّيحُ، زُوّارُهُمُ العِقبانُ وَالرَّخَمُ ، بِقاعٍ قَرقَرٍ سَبسَبٍ، لا مُكَفَّنينَ ولا مُوَسَّدينَ. 🔰 مثير الأحزان به نقل از عُذَرى بن ربيعة بن عمرو جُرَشى: من نزد يزيد بن معاويه بودم كه زَحْر بن قيس مَذحِجى به سوى يزيد آمد. يزيد به او گفت: واى بر تو! چه در پشتِ سر دارى؟ گفت: به پيروزى و يارى خدا، بشارتت باد!... اين، پيكرهاى برهنه آنان و صورت هاى خاك آلودشان و لباس هاى خونينشان است. خورشيد، آنها را مى گُدازد و باد بر آنها مى وزد. زائران آنها، عُقاب‌ها و لاشخورهاى بيابان هاى هموار و يك دست اند. نه كفن دارند و نه نازْبالشى! 📚مثير الأحزان: ص ۹۸ ؛ الأخبار الطوال: ص ۲۶۱ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت دوازدهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ واکنش یزید زمانی که سر امام حسین علیه السلام را برای او آوردند 🛑 مقاتل الطالبيّين عن هانئ بن ثبيت القايضي: لَمّا اُدخِلوا [أيِ الأَسرى ]عَلى يَزيدَ لَعَنَهُ اللّه ُ، أقبَلَ قاتِلُ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ: أوقِر رِكابي فِضَّةً أو ذَهَبافَقَد قَتَلتُ المَلِكَ المُحَجَّبا قَتَلتُ خَيرَ النّاسِ اُمّا وأباوخَيرَهُم إذ يُنسَبونَ نَسبا ووَضَعَ الرَّأسَ بَينَ يَدَي يَزيدَ لَعَنهُ اللّه ُ في طَستٍ، فَجَعَلَ يَنكُتُهُ عَلى ثَناياهُ بِالقَضيبِ، وهُوَ يَقولُ: نُفَلِّقُ هاما مِن رِجالٍ أعِزَّةٍعَلَينا وهُم كانوا أَعَقّ وأظلَما 🔰 مقاتل الطالبيّين به نقل از هانى بن ثُبَيت قايضى: هنگامى كه اسيران را بر يزيد كه خدا لعنتش كند در آوردند، قاتل حسين بن على عليه السلام جلو آمد و گفت: ركابم را پُر از سيم و زر كن كه من، پادشاهِ باحشمت را كشته ام. كسى را كشته‌ام كه بهترين پدر و مادر را داشتو كسى كه بهترين تبار را داشت. آن گاه، سر را پيش روى يزيد كه خدا لعنتش كند در تَشتى نهاد. يزيد با چوب دستى اش بر دندان هاى پيشِ آن مى زد و مى گفت: سرهاى مردانى را شكافتند كه نزد ما عزيز بودند؛ولى آنان نافرمان ترين و ستمكارترين بودند.. 📚. مقاتل الطالبيّين: ص ۱۱۹ وراجع: تذكرة الخواصّ: ص ۲۶۲ ومقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج ۲ ص ۶۱ والخرائج والجرائح: ج ۲ ص ۵۸۰ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت سیزدهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ درخواست مردی شامی برای به کنیزی گرفتن فاطمه بنت الحسین علیه السلام 🛑 الإرشاد عن فاطمة بنت الحُسَينِ: لَمّا جَلَسنا بَينَ يَدَي يَزيدَ رَقَّ لَنا، فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ أحمَرُ، فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، هَب لي هذِهِ الجارِيَةَ يَعنيني وكُنتُ جارِيَةً وَضيئَةً، فَاُرعِدتُ وظَنَنتُ أنَّ ذلِكَ جائِزٌ لَهُم، فَأَخَذتُ بِثِيابِ عَمَّتي زَينَبَ، وكانَت تَعلَمُ أنَّ ذلِكَ لا يَكونُ. فَقالَت عَمَّتي لِلشّامِيِّ: كَذَبتَ وَاللّه ِ ولَؤُمتَ، وَاللّه ِ ما ذلِكَ لَكَ ولا لَهُ. فَغَضِبَ يَزيدُ وقالَ: كَذَبتِ، إنَّ ذلِكِ لي، ولَو شِئتُ أن أفعَلَ لَفَعَلتُ. 🔰 الإرشاد به نقل از فاطمه دختر امام حسين عليه السلام: هنگامى كه پيشِ روى يزيد نشستيم، دلش به حال ما سوخت. مردى سرخ رو از شاميان برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! اين دختر را (منظورش من بودم كه دخترى زيبا بودم) به من ببخش. بر خود لرزيدم و گمان كردم كه اين، برايشان رَواست. لباس عمّه‌ام زينب عليهاالسلام را گرفتم و او مى دانست كه اين، نمى شود. عمّه‌ام به آن مرد شامى گفت: به خدا سوگند، خطا كردى و پَستى نشان دادى. به خدا سوگند، اين، نه حقّ توست و نه حقّ يزيد. يزيد، خشمگين شد و گفت: تو خطا كردى. اين، حقّ من است و اگر بخواهم چنين كنم، مى كنم. ادامه دارد... 📚.الإرشاد: ج ۲ ص ۱۲۱، الأمالي للصدوق: ص ۲۳۱ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت چهاردهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ درخواست مردی شامی برای به کنیزی گرفتن فاطمه بنت الحسین علیه السلام ۲ 🛑... قالَت: كَلّا وَاللّه ِ، ما جَعَلَ اللّه ُ لَكَ ذلِكَ، إلّا أن تَخرُجَ مِن مِلَّتِنا وتَدينَ بِغَيرِها. فَاستَطارَ يَزيدُ غَضَبا، وقالَ: إيّايَ تَستَقبِلينَ بِهذا؟! إنَّما خَرَجَ مِنَ الدّينِ أبوكِ وأخوكِ. قالَت زَينَبُ: بِدينِ اللّه ِ ودينِ أبي ودينِ أخِي اهتَدَيتَ أنتَ وجَدُّكَ وأبوكَ إن كُنتَ مُسلِما. قالَ: كَذَبتِ يا عَدُوَّةَ اللّه ِ. قالَت لَهُ: أنتَ أميرٌ تَشتُمُ ظالِما وتَقهَرُ بِسُلطانِكَ. فَكَأَنَّهُ استَحيا وسَكَتَ. فَعادَ الشّامِيُّ فَقالَ: هَب لي هذِهِ الجارِيَةَ! فَقالَ لَهُ يَزيدُ: اُغرُب، وَهَبَ اللّه ُ لَكَ حَتفا قاضِيا. 🔰 ادامه: زينب عليهاالسلام گفت: به خدا سوگند، هرگز! خداوند، اين حق را براى تو ننهاده است، مگر آن كه از دين ما خارج شوى و به دين ديگرى بگروى. يزيد، از خشم، عقل از سرش پريد و گفت: با اين گونه سخن، با من رويارو مى شوى؟! آنانى كه از دينْ خارج شده اند، پدر و برادرت هستند. زينب عليهاالسلام گفت: تو و جدّ و پدرت، اگر مسلمان باشيد، به دين خدا و دين پدرم و دين برادرم، هدايت شده ايد. يزيد گفت: اى دشمن خدا! دروغ گفتى. زينب عليهاالسلام به او گفت: تو اميرى و به ستم، ناسزا مى گويى و به قدرتت، [نه بُرهانت، ] چيره اى. يزيد، گويى خجالت كشيد و ساكت شد. آن شامى، دوباره گفت: اين دختر را به من ببخش. يزيد به او گفت: دور شو! خداوند، به تو مرگى دهد كه زندگى ات به پايان رسد!. 📚.الإرشاد: ج ۲ ص ۱۲۱، الأمالي للصدوق: ص ۲۳۱ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت پانزدهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ زندانی کردن اسیران اهل بیت در خرابه شام 🛑 الخرائج والجرائح عن عمران بن عليّ الحلبي عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام: لَمّا اُتِيَ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ومَن مَعَهُ إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ عَلَيهِمَا لَعائِنُ اللّه ِ جَعَلوهُم في بَيتٍ خَرابٍ واهِي الحيطانِ. فَقالَ بَعضُهُم: إنَّما جُعِلنا في هذَا البَيتِ لِيَقَعَ عَلَينا. فَقالَ المُوَكَّلونَ بِهِم مِنَ الحَرَسِ بِالقِبطِيَّةِ [۴]: اُنظُروا إلى هؤُلاءِ يَخافونَ أن يَقَعَ عَلَيهِم هذَا البَيتُ، وهُوَ أصلَحُ لَهُم مِن أن يَخرُجوا غَدا، فَتُضرَبَ أعناقُهُم واحِدا بَعدَ واحِدٍ صَبرا. فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام بِالقِبطِيَّةِ: لا يَكونانِ جَميعا بِإِذنِ اللّه ِ. فَقالَ: وكانَ كَذلِكَ. 🔰 الخرائج و الجرائح به نقل از عمران بن على حلبى، از امام صادق عليه السلام: هنگامى كه على بن الحسين عليه السلام و همراهانش را نزد يزيد بن معاويه كه لعنت هاى خدا بر هر دوشان باد آوردند، آنان را در خانه اى مخروبه با ديوارهايى سست، جاى دادند. يكى از اسيران گفت: ما را در اين خانه، جاى داده اند تا بر ما فرو ريزد. نگهبانانِ گمارده بر ايشان هم كه از قِبطيان مصر بودند، گفتند: به اينان بنگريد كه مى ترسند اين خانه بر آنان فرو ريزد، در حالى كه برايشان بهتر از آن است كه فردا، بيرونشان ببرند و نگاهشان بدارند و گردن هايشان را يكى پس از ديگرى بزنند. على بن الحسين عليه السلام به زبان قِبطى فرمود: «به اذن خدا، هيچ يك از اين دو نخواهد شد» و همين گونه نيز شد.. 📚الخرائج والجرائح: ج ۲ ص ۷۵۳ ح ۷۱، دلائل الإمامة: ص ۲۰۴ ح ۱۲۵ عن يحيى بن عمران الحلبي، بصائر الدرجات: ص ۳۳۸ 👈 نکته: زبان قبطی یکی‌ از زبان های کهنی است که الان به طور کلی از بین رفته. این زبان در حوالی مصر متداول بوده. علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت شانزدهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ توصیف مکانی که اسرای اهل بیت در آن حبس بودند 🛑 إنَّ يَزيدَ لَعَنَهُ اللّه ُ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَينِ عليه السلام فَحُبِسنَ مَعَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام في مَحبِسٍ، لا يَكُنُّهُم مِن حَرٍّ ولا قَرٍّ، حَتّى تَقَشَّرَت وُجوهُهُم. 🔰 الأمالى، صدوق به نقل از فاطمه دختر على عليه السلام: يزيد كه خدا لعنتش كند فرمان داد زنان حسين عليه السلام را نيز با على بن الحسين عليه السلام در زندان، حبس كنند ؛ زندانى كه نه آنان را از گرما نگاه مى داشت و نه از سرما، تا جايى كه صورت هايشان پوست انداخت. 📚الأمالي للصدوق: ص ۲۳۱ ح ۲۴۳، الملهوف: ص ۲۱۹ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت هفدهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ پشیمانی یزید نسبت به رفتاری که در قبال اهل بیت داشت 🛑أقسَمتُ بِاللّه ِ، لَو أنَّ بَينَ ابنِ زِيادٍ وبَينَ حُسَينٍ قَرابَةٌ ما أقدَمَ عَلَيهِ... وقالَ: قَد كُنتُ أرضى مِن طاعَةِ أهلِ العِراقِ بِدونِ قَتلِ الحُسَينِ، فَرَحِمَ اللّه ُ أبا عَبدِ اللّه ِ، عَجَّلَ عَلَيهِ ابنُ زِيادٍ، أما وَاللّه ِ لَو كُنتُ صاحِبَهُ ثُمَّ لَم أقدِر عَلى دَفعِ القَتلِ عَنهُ إلّا بِنَقصِ بَعضِ عُمُري، لَأَحبَبتُ أن أدفَعَهُ عَنهُ، ولَوَدِدتُ أنّي اُتيتُ بِهِ سالِما. 🔰يزيد گفت: به خدا سوگند، اگر ميان ابن زياد و حسين، خويشاوندى بود، به چنين كارى دست نمى زد... نيز گفت: من از اطاعت عراقيان، بدون كُشتن حسين هم راضى بودم. خداوند، ابا عبد اللّه را رحمت كند! ابن زياد، در رويارويى با او عجله كرد. هان! به خدا سوگند، اگر من طرفِ او بودم و سپس، جز با كم كردن از عمرم نمى توانستم مرگ را از او برانم، دوست مى داشتم كه مرگ را از او برانم. دوست مى داشتم كه او را سالم به نزد من بياورند. 📚الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ۱ ص ۴۸۸ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت هجدهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ عزاداری همسران یزید برای سید الشهداء 🛑أمَرَ [يَزيدُ] بِالنِّساءِ فَاُدخِلنَ عَلى نِسائِهِ، وأمَرَ نِساءَ آلِ أبي سُفيانَ فَأَقَمنَ المَأتَمَ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام ثَلاثَةَ أيّامٍ، فَما بَقِيَت مِنهُنَّ امرَأَةٌ إلّا تَلَقَّتنا تَبكي وتَنتَحِبُ، ونُحنَ عَلى حُسَينٍ ثَلاثا. وبَكَت اُمُّ كُلثومٍ بِنتُ عَبدِ اللّه ِ بنِ عامِرِ بنِ كُرَيزٍ عَلى حُسَينٍ عليه السلام، وهِيَ يَومَئِذٍ عِندَ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ، فَقالَ يَزيدُ: حُقَّ لَها أن تُعوِلَ عَلى كَبيرِ قُرَيشٍ وسَيِّدِها. 🔰يزيد، فرمان داد تا زنان اسير را بر زنان خود، وارد كنند و به زنان خاندان ابو سفيان فرمان داد كه سه روز براى حسين عليه السلام عزادارى كنند. هيچ زنى از آنان نمانْد، مگر آن كه او را در حال گريه و فغان كردن مى ديدى. آنان، سه روز بر حسين عليه السلام، نوحه سرايى كردند. امّ كلثوم، دختر عبد اللّه بن عامر بن كُرَيز كه آن زمان، همسر يزيد بن معاويه بود نيز بر حسين عليه السلام گريست و يزيد گفت: سزامندِ اوست كه بر بزرگ قريش و سَرور آنان، بلند بگِريد. 📚الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ۱ ص ۴۸۹ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت نوزدهم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ چه کسی زنان بنی هاشم را در مسیر مدینه همراهی میکرد؟ 🛑رَوَت ثِقاتُ الرُّواةِ أنَّهُ لَمّا اُدخِلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ زَينُ العابِدينَ عليه السلام في جُملَةِ مَن حُمِلَ إلَى الشّامِ سَبايا مِن أولادِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام وأهاليهِ عَلى يَزيدَ لَعَنَهُ اللّه ُ... قالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: يا يَزيدُ بَلَغَني أنَّكَ تُريدُ قَتلي، فَإِن كُنتَ لابُدَّ قاتِلي، فَوَجِّه مَعَ هؤُلاءِ النِّسوَةِ مَن يَرُدُّهُنَّ إلى حَرَمِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله. 🔰وقعة صِفّين (به نقل از عبد اللّه بن شريك) الاحتجاج: راويان موثّق، روايت كرده اند: هنگامى كه على بن الحسين، زين العابدين عليه السلام را در زمره فرزندان اسير حسين بن على عليه السلام و خاندانش به شام بردند و نزد يزيد كه خدا، لعنتش كند آوردند...، على بن الحسين عليه السلام به او فرمود: «اى يزيد! به من خبر رسيده كه مى خواهى مرا بكُشى. اگر حتما مرا مى كُشى، كسى را با اين زنان، همراه كن تا آنان را به حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله (مدينه) باز گردانَد». يزيد كه خدا، لعنتش كند به ايشان گفت: كسى جز تو، آنها را باز نمى گردانَد. 📚الاحتجاج: ج ۲ ص ۱۳۲ ۱۳۵ ح ۱۷۵ علیه السلام 🖤@skeled_b
حوادثی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام رقم خورد: قسمت بیستم اتفاقاتی که در شام افتاد ➖ بازگشت کاروان اسرای اهل بیت به مدینه 🛑لَمّا أرادوا أن يَخرُجوا، دَعا يَزيدُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام، ثُمَّ قالَ: لَعَنَ اللّه ُ ابنَ مَرجانَةَ، أما وَاللّه ِ لَو أنّي صاحِبُهُ ما سَأَلَني خَصلَةً أبَدا إلّا أعطَيتُها إيّاهُ، ولَدَفَعتُ الحَتفَ عَنهُ بِكُلِّ ما استَطَعتُ ولَو بِهَلاكِ بَعضِ وُلدي، ولكِنَّ اللّه َ قَضى ما رَأَيتَ. كاتِبني وأنهِ كُلَّ حاجَةٍ تَكونُ لَكَ. قالَ: وكَساهُم وأوصى بِهِم ذلِكَ الرَّسولَ. قالَ: فَخَرَجَ بِهِمُ [الرَّسولُ]، وكانَ يُسايِرُهُم بِاللَّيلِ فَيَكونونَ أمامَهُ حَيثُ لا يَفوتونَ طَرفَهُ، فَإِذا نَزَلوا تَنَحّى عَنهُم وتَفَرَّقَ هُوَ وأصحابُهُ حَولَهُم كَهَيئَةِ الحَرَسِ لَهُم، ويَنزِلُ مِنهُم بِحَيثُ إذا أرادَ إنسانٌ مِنهُم وُضوءا أو قَضاءَ حاجَةٍ لَم يَحتَشِم. فَلَم يَزَل يُنازِلُهُم فِي الطَّريقِ هكَذا ويَسأَلُهُم عَن حَوائِجِهِم ويُلَطِّفُهُم، حَتّى دَخَلُوا المَدينَةَ. 🔰هنگامى كه خواستند بيرون بروند، يزيد، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را فرا خواند و سپس گفت: خداوند، ابن مرجانه را لعنت كند! هان! به خدا سوگند، اگر طرفِ حسين، من بودم، هرگز چيزى از من نمى خواست، جز آن كه به او مى دادم و با هر چه مى توانستم، حتّى با هلاكت فرزندانم، مرگ را از او مى راندم ؛ امّا خدا، آنچه را ديدى، تقدير كرده بود. به من نامه بنويس و هر درخواستى داشتى، به من برسان. يزيد، آنان را پوشانْد و سفارش آنان را به فرستاده اش نمود. آن فرستاده، با آنان به راه افتاد و شب با آنان مى رفت و پيشاپيشِ آنان بود ؛ امّا نه آن قدر كه ايشان را گم كند، و چون فرود مى آمدند، از آنان فاصله مى گرفت و خود و يارانش مانند نگهبانان، گرداگرد آنها پخش مى شدند و در فاصله اى با آنان فرود مى آمد كه هر گاه كسى از آنان مى خواست وضويى بگيرد يا براى قضاى حاجت برود، خجالت نمى كشيد. همواره همراه آنان در راه، فرود مى آمد و از خواسته هايشان جويا مى شد و با آنها مهربانى مى كرد تا به مدينه وارد شدند. 📚الاحتجاج: ج ۲ ص ۱۳۲ ۱۳۵ ح ۱۷۵ علیه السلام 🖤@skeled_b