﷽
📌غش وسط مباحثه!!!
🔹«در اصفهان به سال مجاعه که یکی از آن «قحط سالهای دمشقی» بود و مردم، پیر و جوان و زن و مرد، از گرسنگی، خیل خیل می مردند، من و شماری اندک از طلاب مدرسه نیماوَرْد (یا مدرسه ای دیگر که استاد همایی نامش را یاد کرد و من اکنون به یاد ندارم) با گرسنگی و قحطی همچنان دست و پنجه نرم می کردیم، و نستوه در کار تحصیل علم کوشا بودیم.
🔸چنان مستغرق در جمال معنی و لذات حاصل از کسب معرفت بودیم که گویی در پیرامون ما هیچ اتفاقی نیفتاده است.
🔹گذران ایام تحصیل را با کمترین سد جوعی به شیوه اصحاب صُفّه، شبی را به روز می آوردیم و روزی را به شب…
🔸یک روز در ضمن مباحثه با رفیق همدرسم که طلبه برجسته ای از اهل قزوین بود(شیخ هاشم قزوینی)متوجه شدم که ناگهان حالش دگرگون شد و تشنجی به او دست داد و بی هوش افتاده و به حالت غش درآمد، می دانستم که هیچ بیماری و دردی ندارد، در کمال سلامت و نشاط جوانی است، دردش از گرسنگی است که آن را از من نیز پنهان می کند...
🔹به ناچار با شتاب از جای برخاستم. هر چه در گوشه و کنار طاق و رواق مدرسه و ذهن و ضمیرم بود گشتم که وجهی حاصل کنم و از آن راه لقمه نانی برای او فراهم آورم، به هیچ روی حاصل نشد، که همه در کمال فقر و قناعت می زیستیم و هر کس هر چه داشت، از کتابهای غیر درسی گرفته تا لوازم زندگی، در روزهای گذشته، همه را فروخته بود. دیگر چیزی در بساط باقی نبود...
🔸به ناگزیر خود را به خیابانی که در نزدیکی آن مدرسه بود رساندم، به تعبیر بیهقی، همچون متحیری و غمناکی می گشتم و چشمم به هیچ چیز نمی افتاد که بتوان سدّ جوع کرد...
🔹از پس جست و جوی بسیار و نومیدی، ناگهان در گوشه خیابان چشمم به چند برگ کاهوی گل آلود افتاد، که از قضای روزگار در آنجا افتاده بود. گویی هنوز کسی از خیل گرسنگان شهر آن را ندیده بود...
🔸آن چند برگ کاهوی گل آلود را همچون مائده ای بهشتی که از آسمان فرود آمده باشد، از زمین برداشتم، آن را در جوی آب شستم، خود را به کنار آن دوست رساندم، همچنان بی هوش افتاده بود.
🔹دیدم رنگ رخساره اش از فرط گرسنگی زرد شده است. از آثار حیات نفسی هنوز باقی است که به دشواری صدای آمد و رفتنش را می توان شنید...
🔸اندکی از آن برگهای کاهو در دهانش نهادم، بی رمق، با چشمان بسته، به زحمت به جویدن پرداخت. با هر برگی که می جوید و فرو می برد، چنان بود که گویی پاره ای از حیات رفته باز می گردد.
🔹هنوز آن چند برگ کاهو به پایان نرسیده بود که اندک اندک چشمانش باز شد و با لبخندی که در آن شکرها بود و نه شکایتی، برخاست و نشست و بی درنگ روی به من کرد و انگشت روی خط نهاد و گفت:«در کجای بحث بودیم؟» و دیگر از آن گرسنگی و بی هوشی و پیچ و تابهای حاصل از آن هیچ سخنی نگفت. چنان بود که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
🔸من نیز که از به سامان رسیدن سعی خویش، در رمق بخشیدن به او، رضایتی در خود احساس می کردم، روا نداشتم که آن مایه اشتیاق و جویندگی او را در راه دانش، که تا بدین پایه بود، به سخنانی دیگر گونه بیالایم و از گرسنگی او و حالاتی که در آن میان بر من و او رفته بود سخن بگویم، یا چیزی بپرسم؛ دنباله بحث را یادآور شدم...
📚استاد جلال الدین همایی
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#داستان_علما
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
لبیک یا حسین
🇮🇷 @skeled_b
﷽
📌خواب نشسته !!!
🔹مرحوم الهیان به زیارت حضرت علیبن موسی مشرف گردید، و به منزل من وارد شد، موقع خواب برایش رختخواب گذاشتم و از اتاق خارج شدم، پس از چند ساعت جهت انجام کاری بدان اتاق رفتم، دیدم مرحوم الهیان نشسته و زانو را در بغل گرفته است...
🔸گفتم: آقادایی! فرش گذاشتم، چرا نمیخوابید؟ فرمود: پا را که برای خواب دراز کردم، متوجه شدم به طرف حضرت است به این طرف برگرداندم دیدم به سوی عکس آقای بروجردی است، که یک مرتبه شمایلش در مقابلم مجسم شد، لذا به احترام حضرت رضا و آقای بروجردی که سید جلیلالقدری است این طور استراحت میکنم. من فوری جای او را تغییر دادم...
📚علامه لاهیجانی از قول شیخ هاشم قزوینی
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#داستان_علما
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#هفته_دفاع_مقدس
@skeled_b
﷽
📌جواب نمی دهم!!
🔹فرستاده پهلوی: حضرت آقا اعلی حضرت قصد داردند به مناسبت در گذشت آقای حكيم برای شما پيام تسليت بفرستند البته به شرط آنكه ...
🔸آیت الله خویی: به شرط چی؟
🔹فرستاده پهلوی: به شرط آنكه حضرت عالی هم لطف كنيد و پاسخی در خور به آن بدهيد...
❌آیت الله خویی:
«نيازی به پيام نيست؛ ارسال هم شود جوابی نخواهم داد!!»
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#داستان_علما
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@skeled_b
﷽
📌تحت سایه شما !!
🔹در دیدار با آیت الله سیستانی یکی از حاضران که استاد دانشگاه بود اين تعبير را به كار برد كه انشاءلله تحت سايه شما بتوانيم خدمت كنيم. تا لفظ سايه شما را به كار برد، آيتالله سخن او را قطع كردند و فرمودند:
🔸اين نحوه سخن نگوييد، ما سايهای نداريم كه كسی ذيل آن باشد. شما میگوييد استاد دانشگاه هستيد. مراقبت كنيد اين گونه تعابير را اصلا ياد نگيريد و به كار نبريد. ممكن است خود ما هم باور كنيم!!!
📚سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#داستان_علما
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 🇮🇷#وعده_صادق
#سید_حسن_نصرالله
@skeled_b
﷽
📌تحت سایه شما !!
🔹در دیدار با آیت الله سیستانی یکی از حاضران که استاد دانشگاه بود اين تعبير را به كار برد كه انشاءلله تحت سايه شما بتوانيم خدمت كنيم. تا لفظ سايه شما را به كار برد، آيتالله سخن او را قطع كردند و فرمودند:
🔸اين نحوه سخن نگوييد، ما سايهای نداريم كه كسی ذيل آن باشد. شما میگوييد استاد دانشگاه هستيد. مراقبت كنيد اين گونه تعابير را اصلا ياد نگيريد و به كار نبريد. ممكن است خود ما هم باور كنيم!!!
📚سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#داستان_علما
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠@skeled_b