#شهید_محسن_حججی
😍😍😍😍😍😍😍
💟جلسه #خواستگاری و #عقد شهید حججی💟
از زبان همسر شهید
توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد
و معنادار گفت:
"ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه #دل_خوشیم تو این دنیاست. میخواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔
گفتم: "چه مسیری? "
گفت: "اول #سعادت بعد هم #شهادت."😇
جا خوردم. چند لحظه #سکوت کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد.
ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟"
سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."
گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊
💢#شهید #شهادت #کشته_شدن_در_راه_خدا💢 اینها حرفهای ما بود حرفهای شب خواستگاری مان!
سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊
آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن?
امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "
اما او دست بردار نبود.
آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد.
همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا #شهادت نصیبش بکند! 🌹🌷
روز #خرید_عقد مان #روزه بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟"
گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍
چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار #دوستت_دارم هم پیشم بهتر بود. 🤩
یک روز پس از عقد مان من را برد #گلزارشهدای نجفآباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان.
.
سر قبر شهدایی که باهاشان #رفیق بود
من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوممن. ما تازه عقد کرده ایم و... "
شروع میکرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها #زنده باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد.
روز #عروسی ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍
ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند.
عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت:
"زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟"
گفتم: "گناه دارن محسن. "😅
گفت: "بابا بیخیال. "
یکدفعه پیچید توی یک فرعی.
چندتا از ماشینها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃
توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، #محسن راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت.
همانها را هم قال گذاشت. 😁
#خوشحال_بود قاه داشت میخندید.
دیگر نزدیکیهای غروب بود داشتن #اذان_مغرب می گفتند.
محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. 😊
حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل #خوشحال_نبود و #نمی_خندید.
رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای #دعا کردن بیا برای هم دعا کنیم. "
.
بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. "
دلم هری ریخت پایین.
اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود.
من تازه عروس باید #شب_عروسی هم برای #شهادت شوهرم دعا میکردم‼️
اشک هایم بیشتر بارید.
نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. "
خودم را جمع و جور کردم.
دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم،
گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی.
فقط یک شرط داره.
اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"😊
سرش را تکان داد و گفت: " قبول. "
گفتم: "یه شرط دیگه هم دارم. اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم. " گفت: "باز هم قبول. "😊
نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش میزند! 😔
😢😢😢😢
#همسرداری
#آقایان_بخوانند
🔵 آقای محترم! از غیر #همسرت چشم بپوش.
مردی که به #سعادت و خوشبختی خویش علاقه دارد، باید پس از #ازدواج دست از افکار کودکانه #سابق و چشمچرانیهای #خانمانسوز بردارد و مسیر #زندگی خویش را تغییر دهد.
👈🏻 برای مردی که #شریک زندگیاش را انتخاب کرده، معنا ندارد که با زنان #بیگانه گرم بگیرد، شوخی کند و یا نسبت به آنان اظهار علاقه نماید.
🔵 آقای محترم!…
همان گونه که یک مرد اگر ببیند #همسرش با مرد بیگانهای #شوخی میکند و میخندد، جداً #ناراحت میشود و #عکس_العمل شدید نشان میدهد، باید بداند که همسرش نیز عیناً مانند اوست. او نیز جداً ناراحت میشود و این عمل را نوعی #خیانت میشمارد.
👈🏻 وقتی ببیند شوهرش با زنان #بیگانه گرم میگیرد، #شوخی میکند و میخندد، حس #غیرت و حسدش تحریک میشود و در صدد انتقام برمیآید
⚠️ #محبتش نسبت به شوهر کممیشود. به خانه و زندگی بیعلاقه میشود. به امور خانه خوب #رسیدگی نمیکند. حتی ممکن است برای انتقام، مقابله به مثل کند و یا در صدد #طلاق گرفتن برآید.
@skeled_b
﷽؛
💎 نخستین اذان گوی حق تعالی
#فاطمه_بنت_اسد سه روز در کعبه ماند ، در آغاز روز چهارم #فاطمه آماده بیرون آمدن از کعبه شد . او فرزند خود را در آغوش گرفت و برخاست تا خارج شود ، ندایی را شنید که چنین می گوید :
« #ای_فاطمه ! نام این مولود را علی بگذار ؛ چرا که من خدای علیّ اعلی هستم . من نام او را از نام خود گرفته ام و او را به ادب خود آموخته ام و امر خود را به او سپرده ام و او را بر رازهای علم خود آگاهی داده ام . او را در خانهٔ من به دنیا آمده است . او اول کسی است که بر فراز خانهٔ من اذا ن می گوید و بت ها را می شکند و آنها را از بالای کعبه به پایین می اندازد .
اوست که مرا به عظمت یاد می کند و مرا تقدیس و تمجید می کند و به یگانگی یاد می نماید . اوست امام بعد از حبیب من .»
" #میسر نگردد به کس این #سعادت
به #کعبه ولادت به #مسجد شهادت "
✍ سیره عبادی امام علی علیه السلام ، صفحه70
@skeled_b