.
.
#معرفی_کتاب
#یوسفعلی_میرشکاک میگوید:
🔷️اولین بار است قزوه را به صورت ششدانگ قبول میکنم نه به عنوان شاعر بلکه به عنوان فردی که باری را از دوش من برداشته است. من میخواستم خودم دست به قلم بشوم و درباره فضای پیش از انقلاب رمان بنویسم که دیدم #کاظم_مزینانی دست به قلم برد و خیالم راحت شد، پس از آن دغدغه داشتم اگر از بسیجی و انقلابی هویت سرزمیناش گرفته شود و مثلا آمریکاییزه شود چه میکند، دیدم #رضا_امیرخانی بیوطن را نوشت، اما همیشه میخواستم یکی درباره بعد از انقلاب و حال و هوای امروز و انسان حال بنویسد که دیدم #قزوه دست به کار شد و به جد یکی از بهترین رمانهای بعد از انقلاب را خلق کرد.
🔷️ برادر انگلستان از زمره کتابهایی نیست که انسان آن را پشت پنجره بگذارد تا رهگذری آن را بردار و یا جایش در کنار پیاده رو باشد،این اثر را باید دم چنگ گذاشت تا هر از چندگاهی آن را برداشت و از نو خواند.
.
.
@skybook
.
این استارتی که امیرخانی برای شروع این کتاب زده، گرت بیل تو رئال نمیتونست بزنه...
🔺#تازه_ها
الرفيق ثم الطريق، مال همهی دنیاست به جز کره شمالی! اینجا فقط الطريق مهم است با رفیق باشد یا با غريق باشد یا با حریق یا با هر بیق دیگری هم قافیه باشد، تفاوتی ندارد!
📚 نیم دانگ پیونگ یانگ/ #رضا_امیرخانی
@skybook
پول یعنی مراوده. حتا بدون دانستن زبان مشترک هم میشود مراوده داشت، اما در یک کشور غريب بدون پول هرگز نمیتوان مراودهی معنادار داشت.
تمام تلاشم این بوده است که در شروع سفر پیش داوری نداشته باشم، اما این یکی پیش داوری نیست.
واقعا وون کرهی شمالی ندارم و واقعا نمی توانم در خیابان قدم بزنم!
📚 نیم دانگ پیونگ یانگ.../ #رضا_امیرخانی
@skybook
.
بیبیهای ما پای دار قالی حرفهایی میزدند... میگفتند تاروپودی که زن آبستن و زائو ابزار زده باشد، شل و وارفته است. فرشی که پیرزن بافته باشد، گرم است و به درد خواب زمستان میخورد... فرش دختر مجرد، تیز رنگ است و تند چشم را می زند... اما همانها میگفتند که امان از قالی نوعروس و دختر عاشق.. نقشش هزار راه میبرد آدم را... نقشش غلط است؛ مرغش سر میکند توی گل و گلش می رود زیر بالوپر مرغ، اما عوضش تا بخواهی جان دارد...
قیدار/ #رضا_امیرخانی
@skybook
.
تمنا میکنم مشخصات پاسپورت را وارد کنید...
گذرنامه ها را از همان پاکت کثیر الذکر! در میآورم. خودکاری هم از او میگیرم. مثلِ همه بارهایی که در گوشه گوشهی این عالم، خارج از ایران، گذرنامه برداشتهام تا فرمِ پذیرش هتلی را پر کنم، به خط لاتین مینویسم رضا...آر ...ئی...زی...اِی...
مدیر هتل که بالا سر من و مسئول پذیرش ایستاده است و در همین مدت دستور داده است تا برای ما چای سبز بیاورند، خودکار را از دستِ من میگیرد.
انگلیسی چرا؟! شما به زبانِ خودمان بنویسید... زبانِ دری، خطِ فارسی...
خیلی دل نازک نیستم اما اشک توی چشمهام جمع میشود. اینجا تنها جای عالم، خارجِ ایران است که میتوانی برگِ پذیرشِ هتل را به خط و زبانِ فارسی پر کنی.
به این می گویند یک افتتاحیه خوب!
📚 جانستان کابلستان
#رضا_امیرخانی
@skybook
سیدِگلپا چه گفت؟
فرمود:خوش نامی قدم اول است...از خوش نامی به بدنامی رسیدن قدم بعدی بود...قدم آخر گمنامی است...
طوبا للغربا...
قیدار زیر لب میگوید:
گنده نامی...
گند نامی...
گم نامی...
خوشا گمنامان....خوشا گمنامان...
📚قیدار/ #رضا_امیرخانی
@skybook
.
حالا میفهمم که مردم چرا محبت کسی را در دل جای میدهند. مردم نه فریفتهٔ قدرت میشوند و نه گرفتار هیبت. محبت از دروازههای بزرگ قدرت، دل را فتح نمیکند؛ بل از پنجرههایِ کوچکِ ضریحِ خدمتِ متواضعانه گذر میکند؛ مانند هُرم گرما که سیاه زمستان از زیر کرسی مادربزرگ بیرون میزند. در حافظهٔ تاریخی مردم، کمک یک جوان لاغراندامِ تبعیدی به سیلزدهها بیشتر ماندنی است تا آمدن حتی یک رهبر مملکت... امیرالمؤمنین«ع» در اوصاف مؤمن در خطبهٔ همام میفرماید: «یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل».
📚 داستان سیستان/ ده روز با رهبر، یادداشتهای شخصی
#رضا_امیرخانی
#نشر_قدیانی
@skybook