🔸 مطلب مهمی که باید به آن توجه شود، شرایط فرهنگی و تاریخی است. زبانهای مردم چندان طالب کتاب نیستند و زمانی هست که کسانی و شاید بسیار در طلب آن باشند. آنکه جانش در جستوجوی کتاب است، آن را میطلبد و مییابد. اما چشمۀ این ذوق و طلب هم ممکن است گاهی کور شود.
🔹 مطلبی که گفتنش آسان نیست و پذیرفتنش دشوارتر، این است که مدرسههای ما بهجای برانگیختن ذوق کتابخواندن، چشمۀ ذوق کتابخواندن را کور میکنند. ما گمان میکنیم هر چه بیشتر به بچههایمان بیاموزیم، بهتر میآموزند و بدتر اینکه میپنداریم با این آموختن بیشتر میتوانیم فکر و روح آنان را هم هر طور که میخواهیم سروسامان بدهیم. البته کتاب جان ما را پرورش میدهد اما کتاب را باید با رغبت و بر اثر احساس نیاز درونی خواند. این توهم، بهجای اینکه مردم را کتابخوان بار آورد و به آنچه میآموزند علاقهمند کند، شاید آنها را لااقل در ناخودآگاهشان از کتاب و از آموزش بیزار کند. این همه درس که در مدرسه میدهند و نود درصد دانشآموزان آنها را فرا نمیگیرند یا اندکی از آن را فرامیگیرند، چه فایده دارد؟ بهجای سعی در تعلیم هزار صفحه که بیست صفحهاش را یاد نمیگیرند بیاییم دویست صفحه بیاموزیم که صد صفحهاش را یاد بگیرند.
📖 از مقالۀ کتاب و کتابخوانی
#هفته_کتاب_و_کتابخوانی
@skybook
🔸 کتاب درسی معضل بزرگی است. هر سال، مبالغی گزاف و هنگفت صرف تأليف و چاپ و توزیع کتابهای درسی میشود. کتاب درسی را دانشآموز میخرد و در آخر سال آن را دور میاندازد و این یعنی کتاب چیز بیقابلیتی است و در بهترین صورت در عداد اشیاء مصرفی است که آن را بهاکراه مصرف میکنیم و دور میاندازیم. من زمانی که در دبیرستان بودم، پس از امتحان آخر سال بسیاری از کتابهایم را پاره میکردم یا میسوزاندم. حالا پی بردهام که آن کتابها لااقل کتابهای تاریخ و جغرافیا و تعلیمات اجتماعی و دینی و صرف و نحو عربی از کتابهای درسی امروز خیلی بهتر بود و پشیمانم که چرا مثلاً کتاب تاریخ نوشته عباس اقبال و صرف و نحو عربی تألیف استادان فاضل تونی و جلال همایی را میسوزاندم کاش همۀ آن کتابها را نگاه داشته بودم حتی اگر ناگزیر میشدم که آنها را به حبس کارتون بفرستم.
🔹 چنانکه به درستی گفتهاید اهمیت ندارد که بدانم اولین کتابهایی که اشخاص خواندهاند کدامهاست اما تجربۀ کتابخوانی و ماجراهایی که میان کتاب و خوانندهاش پیش میآید مهم است. این ماجراها را کموبیش میتوان وصف کرد؛ اما توجیه اینها همیشه میسر نیست. من هنگام خواندن کتاب اخلاق نیکوماک ارسطو نسبت به آن تحسینی داشتهام که نسبت به هیچ کتاب دیگری نداشتهام. اگر چرایی آن را بپرسید پاسخی ندارم، از وضع و حال کتابخوانیام میتوانم حکایت کنم؛ اما نمیتوانم بگویم چرا فلان کتاب تحسین را برانگیخت یا کتاب دیگر آشفته و پریشانم کرد.
کتابها را میتوان در نسبتی که با خواننده دارند به سه قسم تقسیم کرد. آثار هنری که به هیچکس اطلاعات و معلومات مفید برای رفع نیازمندیهای هر روزی نمیدهند اما اگر نباشند آدمیت آدمیان به خطر میافتد. کتابهایی که بر معلومات و اطلاعات اشخاص میافزاید و بهاصطلاح به
دردبخور هستند و بالأخره کتابهایی که ما را به تفکر میخوانند. این سه قسم معمولاً با هم اشتباه نمیشوند اما در هر زمان و تاریخی یکی از این اقسام ممکن است اهمیت بیشتر پیدا کند و به دو قسم دیگر بیاعتنایی شود. وقتی در برداشتن اطلاعات و معلومات مفید قابل فهم، ملاک خوبی و برتری کتاب باشد متوسطبودن حس میشود.
📖 از مقالۀ کتاب و کتابخوانی
#هفته_کتاب_و_کتابخوانی
@skybook
🔸 نکتۀ آخر این است که ما هنوز در عالم نقد وارد نشده و نقد کتاب نداریم.
🔹 ما
هنوز کتابها را یکسان با موازین مشهور میسنجیم و وقتی مثلاً میخواهیم کتابهای ممتاز را برگزینیم، راهنمایمان ملاکهایی مثل شهرتداشتن، فهرست بزرگ مراجع و منابع بهصورت ظاهر، و بالأخره متوسطبودن کتاب است. گویی
بهترین کتاب باید متضمن اطلاعات و معلوماتی باشد که به درد خواننده میخورد و گروه کثیری از خوانندگان میتوانند مطالبش را بفهمند. البته کتاب را میخوانیم که مطالبش را بفهمیم و از آن فایده ببریم اما علم پیش از آنکه مشهور شود و بتوان از آن فایده برد با طلب و تفکری نسبت داشته است که آن نبود علم آموزشی نبود و قهراً فایده هم منتفی میشد. درباره کتابهای هنر و فلسفه و علم
و به طور کلی پژوهشها با ملاک کتابهای پژوهشی نباید حکم کرد؛ ولی وقتی علم را به پژوهش تحویل میکنیم ضرورتاً ملاک حکم دربارۀ شعر و فلسفه و سیاست هم تابع روشها و ملاکهای پژوهش میشود.
🔸 این تلقی اگر
عمومیت
نداشته باشد بد نیست؛ اما وقتی عمومیت پیدا میکند معنیاش بیمقدارشدن تفکر و هنر است و هیچ دوران و جامعهای بدون تفکر و هنر نمیتواند نظم
و ثبات داشته باشد.
📖 از مقالۀ «کتاب و کتابخوانی»
#هفته_کتاب_و_کتابخوانی
@skybook