eitaa logo
"پاتوق کتاب آسمان"
490 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
119 ویدیو
7 فایل
🔹معرفی‌و‌عرضه‌آثار‌برجسته‌ترین‌نویسندگان‌و‌متفکرین‌ایران‌و‌جهان 🔸تازه‌های‌نشر 🔹چاپارکتاب/ ارسال‌به‌سراسرایران https://zil.ink/asemanbook ادمین: @aseman_book آدرس: خ‌مسجد‌سید خ‌ظهیرالاسلام‌کوچه‌ش۳ بن‌بست‌اول سمت‌راست "سرای‌هنر‌و‌اندیشه" تلفن:09901183565
مشاهده در ایتا
دانلود
"پاتوق کتاب آسمان"
. انسان وقتی هدفش دنیا باشد، هدفش یک ماشین لوکس داشتن و یک وضع زندگی مرتب و یک خانه خوب داشتن باشد
. بعد، نگاه عمیقی به اطراف کرد و از زیر پیراهنش عکسی را درآورد. عکس را برابر چشمانم قرار داد: عکس یک مرد روحانی میانسال که عینک برچشم، مشغول مطالعه بود و زیر آن نوشته بود «آیت الله العظمی سیدروح الله خمینی». از من سؤال کرد: میخوای این عکس رو به تو بدم؟» به سرعت جواب دادم: «بله، می خوام.» حسن، دوست سیدجواد، گفت: «نباید این عکس رو کسی ببینه؛ وگرنه ساواک (که حالا دیگر برایم کاملا اسم آشنایی بود) تو رو دستگیر می کنه.» عکس را گرفتم و در زیر پیراهنم پنهان کردم. خداحافظی کردم - و از آنها جدا شدم. «شریعتی» و «خمینی» دو نام جدیدی بود که میشنیدم. وارد مسافرخانه شدم. عکس را از زیر پیراهنم بیرون آوردم. ساعتها در او نگریستم. دیگر باشگاه نرفتم. روز چهارم، رفتم ترمینال مسافربری و بليت کرمان گرفتم؛ درحالی که عکس سیاه وسفیدی که حالا به شدت به او علاقه مند شده بودم را در زیر پیراهن خود که چسبیده به قلبم بود، پنهان کرده بودم. احساس میکردم حامل یک شیء بسیار ارزشمندم. 📚از چیزی نمی‌ترسیدم زندگینامه خودنوشت @skybook 🔻
"پاتوق کتاب آسمان"
. بعد، نگاه عمیقی به اطراف کرد و از زیر پیراهنش عکسی را درآورد. عکس را برابر چشمانم قرار داد: عکس ی
🔻 ادامه به محض ورود به کرمان، به علی یزدان پناه نشان دادم. گفت: این عکس آقای خمینی است. با تعجب سؤال کرد: «از کجا آوردی؟! اگر تو رو با این عکس بگیرند، پدرت رو درمیارند یا میگشندت.» جرئت و شجاعت عجیبی در وجودم احساس می‌کردم. ساواک را حریف کاراته خودم فرض میکردم که به سرعت او را نقش زمین می‌کنم! آنقدر وجودم مملو از نشاط جوانی بود که ترسی از چیزی نداشتم. حالا من یک «انقلابی دوآتیشه» شدیدتر از علی یزدان پناه بودم و بدون ترس از احدی بی محابا حرف می‌زدم. 📚از چیزی نمی‌ترسیدم زندگینامه خودنوشت @skybook
. 📚 سیدارتها/ ترجمه: برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه ترجیح دادیم تا آشنایی مختصری از خود نویسنده پیدا کنیم. البته بخش‌های انتخاب شده کامل نیست و میتوانید به طور مفصل مقدمه‌ای که مترجم بزرگ آن نوشته را بخوانید. @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه ترجمه: #سروش_حبیبی #نشر_ماهی برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه
. او در زیستنامه‌ی کوتاهش می نویسد: «من فرزند پدر و مادری پارسا بودم و آنها را بسیار دوست می‌داشتم. البته بیشتر دوستشان می‌داشتم اگر به آن زودی مرا با فرمان‌های دهگانه‌ی کتاب مقدس آشنا نمی‌کردند. افسوس که این احکام، گرچه فرمان های پروردگارند، همیشه بر من اثری شوم داشته‌اند. من ذاتا آدمی سر به راهم و بَره وار نرم، به نرمی یک حباب صابون، اما دست کم در جوانی بر هر حکمی شوریده‌ام. همین که "باید" این احکام را می‌شنیدم، همه‌ی نرمی‌های سرشتم بدل به سنگ میشد. مسلم است که این صفت در سال‌های مدرسه بر اخلاق من اثری زیان‌بار داشت. معلمان درسی که به نام بامزه‌ی تاریخ نامیده می‌شود به ما می‌آموزند که همواره مردانی بر جهان حکم رانده‌اند و اسباب دگرگونی آن شده‌اند که سرکش بوده و سنت ها را زیر پا گذاشته‌اند. این آموزگاران در خاطر ما می‌نشانند که چنین مردانی سزاوار ستایشند. اما تمام اینها هیچ نیست جز دروغ. آری، دروغ است، مثل تمام آموزه‌های دیگر، زیرا هر گاه یکی از شاگردان (به نیتی نیک یا بد) جسارت می‌کرد و بر یکی از احکام معلمان گردن نمی‌نهاد یا حتی به رسمی نابخردانه اعتراض می‌کرد، نه تنها سزاوار احترام دانسته نمی‌شد و سرفرازانه سرمشق دیگران قرار نمی‌گرفت، بلکه گوشمال داده و در خاک مالیده می شد. اقتدار ننگین معلمان او را درهم می‌شکست.» (۱) @skybook
. درباره‌ی هسه می‌نویسد: «به مدد وقار ذاتی، بَر شور و شر خویش مهار میزد و به هاله‌ی اعتدال آراسته می‌گشت. به یاد می‌آورم نیک اندیشی شیطنت آمیز، نگاه عمیق و زیبای چشمانِ -ای دریغ!- بیمارگونش را که کبودی شان چهره‌ی تکیده و زاویه دارش را روشن می‌ساخت، چهره‌ای که به سیمای یک روستایی پیر شوابی می‌مانست... » فریاد توماس مان در پس عباراتش شنیده می شود: «...آه که چقدر به او رشک می‌بردم که بر خاکی آزاد پناه یافته بود. به حالش غبطه می‌خوردم که پیش از من به آزادمنشی روحی دست یافته بود. در حسرت احوالات او بودم، چرا که این حکمت را بر فراز اندیشه‌های همه‌ی سیاست بازان جای می‌داد» (۲) @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه ترجمه: #سروش_حبیبی #نشر_ماهی برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه
. بی شک در آثار هسه چیزی بود که نسل از پی نسل با دل جوانانِ سرکش حرف می‌زد و آنها را مجذوب می‌داشت. جای تعجب و تسلاست که آثار او در عین جاذبه‌ای که برای جوانان دارد، آثار ادبی یک فرهنگ درخشان نیز به شمار می‌رود. هرمان هسه حق داشت از تجدد بیزار و از پسند روز گریزان باشد. آثارش که از تمدنی کهن رنگ گرفته‌اند، آینده‌ای تابناک را بشارت میدهند. (۳) @skybook
. «هر که پیوندی با هنر داشته باشد، مخصوصا شاعر، رگه هایی از نا آرامی و بی قراری در وجودش دارد و او را، حتی در وطنش، با همین رگه‌ها می‌شناسید. هنرمند مهاجری است از ابديت؛ مهاجری که هرگز به بهشت خود باز نمی‌گردد.» 📚 آخرین اغواگری زمین/ پناه بردن به هنر، شعر و کلمه @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. «هر که پیوندی با هنر داشته باشد، مخصوصا شاعر، رگه هایی از نا آرامی و بی قراری در وجودش دارد و او
. تسوتایوا نه دل خوشی از حکومت شوروی داشت و نه می‌خواست به روسیه برگردد، چون می‌دانست آثارش آن جا منتشر نخواهند شد اما با وجود همه‌ی مشقت‌های زندگی و در فضای جامعه‌ای سیاست زده همچنان می‌نوشت و می‌سرود، شاید آن چه جستارهای این نویسنده را متمایز می‌کند همین یقین و باورش به ناگزیری هنر و پناه بردنش به کلمات باشد. 📚 آخرین اغواگری زمین/ پناه بردن به هنر، شعر و کلمه 🔹 "آخرین اغواگری زمین" را از طریق @aseman_book و یا شماره 03132290117 سفارش دهید. 🔹 برای اولین خوانندگان کتاب پانزده درصد تخفیف داریم. 🔹 ارسال به سراسر ایران @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه ترجمه: #سروش_حبیبی #نشر_ماهی برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه
. برهمنان همه‌چیز می‌دانستند و تمام رازها در کتاب‌های مقدس‌شان نهفته بود. به سوی همه چیز راه جسته بودند، بیش از همه از راز آفرینش و پدید آمدن کلام و خوراک و دَم و بازدم و نظام حواس و اعمال ایزدان... عرصه‌ی دانش اینان بی‌پایان بود. اما وقتی آدمی یک چیز را، یگانه چیز و مهم‌ترین چیز دانستنی را نمی‌دانست، دانستن اینها چه ارزشی داشت؟؟ 📚سیدارتها/ @skybook
. به گفته‌ی مولوی: عقل بند رهروان است ای پسر وان رها کن ره عیان است ای پسر می گوید آنچه عقل می‌گوید غلط نیست، صحيح است ولی کامل نیست. مشكل آن است که تاریخ تفکر ما، تاریخ استدلال شده است در حالی که تفکر، محدود به استدلال نیست. آیه‌ی ۴۴ سوره‌ی نحل را نگاه کنید. می‌فرماید: «وأنزلنا إليك الذكر» ای پیامبر این قرآن را که ذکر است بر تو نازل کردیم. «لِتُبَيِّن لناس ما نُزِّلَ إليهم» تا برای مردم روشن کنی آنچه را بر آنها نازل شده است. «ولعلهم يتفكرون» به این امید که فکر کنند. رابطه‌ی «ذكر» و «تفکر» در این آیه خیلی عجیب است که اگر مردم متوجه شوند چه مطالبی بر قلب آنها اشراق شده، متفکر می‌شوند. قانع شدن عقلی غیر از آن یقینی است که به کمک آن یقین، حقیقت را مقابل خود احساس می‌کنیم. در خبر آمده است که در محضر رسول خدا عرض شد: «أن عيسى ابن مريم كان يمشي على الماء، فقال لو زاد يقینه لمشى في الهواء» عیسی بن مریم بر روی آب راه می‌رفت، آن حضرت فرمودند: اگر یقین او بیشتر بود می‌توانست در هوا حرکت کند. 📚 گوش سپردن به ندای بی صدای انقلاب اسلامی/ @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه ترجمه: #سروش_حبیبی #نشر_ماهی برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه
. به دیدن این دردانه‌یِ حکمت جویِ زودآموزِ مشتاق، گل شادی در دل پدرش می‌شکفت. پدر می‌دید که فرزندش فرزانه‌ای بزرگ و دینیاری ارجمند و میان بِرَهمَنان شهریاری بزرگ خواهد شد. مادر به دیدن او و به دیدن خرامیدن و نشست و برخاستش، به دیدن سیدارتها که نیرومند بود و آب اندام و بر ساق‌های کشیده راه می‌رفت و خاضعانه به او درود می‌گفت، سینه‌ی خود را از شهد مهر مشحون می‌یافت... عشق در چشمه‌ی دل نورسیده‌ی دختران برهمن‌زاده می‌جوشید، هر بار که سیدارتها را می‌دیدند که با پیشانی تابناک و نگاه شاهوار و سرین باریک خود در کوچه‌های شهر می‌خرامد. (۱) 📚 سیدارتها/ ترجمه: @skybook
. اما بیش از همه کس گویندا او را دوست می‌داشت که رفیقش بود و او نیز برهمن زاده. او چشمان سیدارتها را دوست می‌داشت و صدای دلنشینش را و رفتار چون آبش را و وقار و کمال حركاتش را. او هر آنچه را سیدارتها میکرد یا میگفت دلنشین می‌یافت، اما بیش از همه هوش تیز و اندیشه‌های بلند و گدازان او را ستایش می‌کرد و اراده‌ی استوار آتشين و رسالت والایش را. می‌دانست که دوستش برهمنی همچون دیگر برهمنان نخواهد شد، نثار کننده‌ی تن پرور قربانی و فروشنده‌ى آزمند اوراد افسونی، یا سخن پردازی خودبین و تهی مغز یا موبدی شریر و مزوّر، و نیز نه ساده لوحی نیک پندار میان خیل بزرگِ دینیاران. نه، خود گویندا نیز سر آن نداشت که چنین باشد، برهمنی گمنام همچون هزارها برهمن دیگر. و اگر سیدارتها زمانی ایزدی می‌شد و در زمره‌ی تابندگان در می آمد، او می‌خواست در پی‌اش روان باشد، رفیق و مرید و خدمتگزار و جلودارش باشد و سایه وار همراهش. بدین سان، سیدارتها را همه دوست می‌داشتند. در جان همه شادی می آفرید و در دلها نشاط می‌انگیخت. (۲) 📚 سیدراتها/ ترجمه: @skybook