.
پرسیدم از هلال ماه چرا قامتت خم است؟
آهی کشید و گفت: که ماه محرم است 🥀
50118136112935.mp3
3.64M
- #مداحی -
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ִֶָ
‹@slave_of_love›
#اسلامعلیکیاحسینع💔
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت : تمام اشعارحافظ را خوانده و فهمیدهام اما معنای این بیت را نفهمیدهام که درغزلی گفته است :
🍃بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
🥀و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا نالههای زار داشته؟!
شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هرکس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچیک شاه را راضی نکرد.
بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی بدست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلماتست میکند وغزلی برهمان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد، چرا که بلبلی به ابجد میشود 74، برگ 222، گلی 60، جمع اینها: 356 همچنین: علی هم به ابجد110، حسن117، حسین128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانیکه شیعه درخفا بوده این حقیقت را بیان کند.
لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را بزبان شعر به اینصورت بیان میکند :
🍃صاحبا درحالتی کین بنده را غم یار داشت.
🥀یادم آمد کز سؤالی آن جناب اظهار داشت
🍃درخصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
🥀بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
🍃فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد
🥀چونکه شعرش درمیان، راز نهان بسیار داشت
🍃نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی
🥀تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت
🍃بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش
🥀باعلی و باحسین و باحسن معیار داشت
🍃بلبلی باشد علی کزحسرت زین برگ و گل
🥀دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت
🍃برگ گل سبز است دارد آن نشانی ازحسن
🥀چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
🍃رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین
🥀چونکه هنگام شهادت عارضی گلنار داشت
🍃روز عاشورا حسین بن علی در کربلا
🥀اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت
🍃🥀السلام علیک یا اباعبدالله الحسین یا قتیل العبرات
¹³⁵♡¹¹⁰ |محبِ علے
دلتنگ حرم هستم حسین!) 💔
گریه میکنم تا نبریم به کربلا 🚶🏻♂💔
-🖤
نذر کردم دور تسبیحی بخوانم اِهدَنا
تا صِراطَم اربعین افتد،به سوی کربلا
گر به جرم گنهم داخل در نار شدم
زائری پشت حرم بر سر زانو میگفت
باورم نیست که ک من لایق دیدار شدم
هر سوالی ک بپرسند به پاسخ گویم
من سگ شاه نجف حیدر کرار شدم
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود: بیاای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود: بیا، دیر میشود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود
یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود