eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
1.2هزار دنبال‌کننده
153 عکس
30 ویدیو
7 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
مقصد از عید تماشاست به دیدن برسیم علیرضا قزوه مقصد از عید تماشاست، به دیدن برسیم مثل یک سیب، الهی به رسیدن برسیم مثل نوروز دمادم نفسی تازه کنیم دم به دم دل بدهیم و به دمیدن برسیم خانقاهی ست در این باغ و در این جامه دران کاش یک شب به تب جامه دریدن برسیم روز و شب این همه گفتیم و نگفتند چه گفت کاش در کوه حرایش به شنیدن برسیم عرفات است جهان، مشعر الغوث کجاست؟ شاید امشب به منای طلبیدن برسیم برگها آینه چیدند به پیش من و تو پیش از افتادن مان کاش به چیدن برسیم هر چه گفتند و شنیدیم ز فردوس بس است بارالها نظری تا به چشیدن برسیم شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 به نقل از : https://eitaa.com/ayateghamze
هدایت شده از قاف
پرنده بود به دنبال رنگ و بوی درخت نسیم و چشمه و باران، به جستجوی درخت پرنده، لذت پرواز را نشانش داد و بال‌بال زد و ماند روبروی درخت رسید شاعر و آبی به صورتش زد، گفت: چه سایه‌سار لطیفی است پای جوی درخت ببین خزان چه بلایی سرِ درخت آورد چه ناگوار و چه تلخ است خلق و خوی درخت برای اینکه نماز غزل به جا آرد وضو گرفت در آن جوی با وضوی درخت درخت خواست پر از نغمه‌ی حضور شود نسیم چرخ زد و خواند از گلوی درخت و ساقه‌ها همه در گوش هم غزل خواندند شکوفه سر زد و شد رنگِ های و هوی درخت چه دارکوب فضولی! چکار داشت مگر؟ سرک کشید نوکش در هزار توی درخت بهار از آمدن گل سرود و چشمه شنید به وجد آمد و غلطید سمت و سوی درخت همیشه توصیه‌ی مادرانه داشت به باد: نسیم باش، بزن شانه‌ای به موی درخت درخت بود و حیا بود و شرم عریانی بهار، چادری افکند سبز، روی درخت سلام داد به باران، نگاه کرد به ابر چکاوک آمد و لو رفت گفتگوی درخت چقدر خواست که یک جلوه از بهشت شود بهار آمد و گل کرد جستجوی درخت خوشا به رنگ تبسم دوباره روییدن خوشا به سیب، رسیدن به آرزوی درخت دهم اسفندماه١۴٠٣
هدایت شده از قاف
چه نقش‌ها ‌به روی برگ، از بهار کشیدی شبیه آینه‌ بر چهره، نقش یار کشیدی چقدر شعر شدی با نسیم، زمزمه کردی برای وا شدن غنچه، انتظار کشیدی برای اینکه نشان از جمال حسن تو باشد هزار گل به روی چادر بهار کشیدی کسی ندید یکی از هزار حسن تو را هم... اگرچه هر یک از آن را هزار بار کشیدی برای اینکه بگویی سقوط، فصل شروع است به چشم کوه و در و دشت، آبشار کشیدی به بوی اینکه پریشان زلف یار بمیرم به روی شاخه‌ی هر بید، زلف یار کشیدی برای اینکه بگویی که داغ، شرط وصال است چقدر لاله روی سنگ کوهسار کشیدی - «چگونه دست بشویم از این غبار دل خود؟» - به روی گونه‌ی من طرح جویبار کشیدی! شبیه این شفق رنگ و رو پریده‌ی مغرب بگو برای چه قلب مرا انار کشیدی؟ ششم‌اسفندماه١۴٠٣