eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
987 دنبال‌کننده
129 عکس
28 ویدیو
7 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته دوم: مرور اشعاری با محوریت مرثیه امام جواد(ع) مهدی رحیمی وقتی که اُمِّ رذل تأسّی به جعده کرد در فکر او علاقه به سم می شود زیاد حالا مسیر روضه به جایی رسیده که؛ پیش امام چار قدم می شود زیاد @hosenih گودال نیست حجره اش اما به پیکرش از ضرب تیر و نیزه وَرَم می شود زیاد ای حامل امام به قدش نظاره کن پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن @hosenih تا بام، قبلِ هر قدمی احتیاط کن در بین راه پله کمی احتیاط کن دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام او را رها کن و برو از روی پشت بام @hosenih تا بام می شود سر سالم تری رسید با شرط این که این لبه در امان دهد اسباب رقص و شادی زن ها شدی چرا صورت به پیش همسر خود بر زمین مکش شکر خدا که نیست تماشا کند رضا گوید دو دیده ی تر خود بر زمین مکش در کربلا پدر به پسر التماس کرد برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش @hosenih بس کن حسین آبروی خویش را مبر زانو کنار اکبر خود بر زمین مکش از پا گرفته و بدنش می کشند...وای تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش خون گریه می کند لبه یِ تخته سنگ ها از بَس که خورد بر لبه یِ پله ها سرش دوباره زهرِ جفا نذرِ سفرۀ افطار و باز هلهله و دست و پا زدن، تنها چه فرق میکند، انگار حُجره شد گودال چه فرق میکند اصلاً، مدینه با اینجا نبود نیزه ولی خندۀ تمسخُر بود هجومِ کوفه نَه، رقصِ کنیزکان اما… کنیزکانِ جفا جویِ هرزۀ بدگوی که بَدترند ز أنبوهِ لشگرِ اعدا سری نشد ز تن اینجا جدا ولیکن شد… سرِ امامِ جواد از بدن به پلّه رها ز پلّه تا سرِ بامش به احترام آمد؟ و یا تنَش به لگدمال، میرود بالا؟ ای یاکریم بال و پَرَت را زمین مزن آه ای جوانِ خانه سرت را زمین مزن .... بُردند نیمه جان بدنت را به پُشت‌ِبام از پا کشانده‌اند تنت را به پشت‌ِبام می‌رفت پیکرت به روی پله‌های تیز می‌خورد هِی سَرَت به روی پله‌های تیز از سنگها برای تو اَبرو نماده است آقا چرا برای تو پهلو نمانده است مثل امام مجتبی چیزی نگفتم پاره جگر این زهر را تفسیر کرده سر روی پای خواهری باشد چه خوب است خواهر ندارم تا بگویم دیر کرده من آبرودارم دراین خانه نرقصید این سوت و کِل خیلی مرا تحقیر کرده فریاد من شد العطش، با خنده هایش فریاد من را سخت بی تأثیر کرده می کشد جسم تو را تا بام خانه، پیکرت... ... می خورد بر کنج پله، بی هوا از یک طرف @hosenih ز صدرِ زین نه، ولی بر زمین بصورت خورد بروی چهره ی او مثل پنجه، جا افتاد همینکه زهر اثر کرد زانویش خم شد میان حجره ی دربسته بی صدا افتاد بروی بام، تنش را کشان کشان بردند و بارها سرش از ‌پِلّه، بی هوا افتاد رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد @hosenih پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد قلب هر سنگی از آهت آب شد با این وجود گوش این سنگین دلان سنگین تر از هر سنگ شد کاسه آبی چند گامی آن طرف دشمن گذاشت هر قدر خود را کشیدی فاصله فرسنگ شد عاقبت وقتی رسیدی ریخت دشمن آب را تشنه کشتن اینچنین از کربلا فرهنگ شد @hosenih دست و پا از بس زدی گودال گویا کنده ای چون حسین بن علی در مقتلت جا تنگ شد