#شعر_منتخب
#شهدای_حرم_شاهچراغ
کمکار شدم؛ به عشق وادارم کن
خودخواه شدم؛ پیش خودم خوارم کن
ای چادر خونرنگ، اذان میگذرد
از خواب عمیق مرگ، بیدارم کن
دکتر_حامد_اهور
هدایت شده از ..: برای ایران :..
#شعر_منتخب
#شهدای_حرم_شاهچراغ
بینِ پرافشانی هزار کبوتر
شد قلمِ این قصیده، قامت یک پر
دفتر شعر من است بال فرشته
جوهر شعر من است خون کبوتر
دست بریده گرفت دست مرا هم
تا بنویسم شکست، پشت برادر...
تا بنویسم حرم پناه ندارد
تا بنویسم امان ز غصه معجر
غربت آل نبی، ز غفلت مردم،
حرمله را راه داد غفلت دیگر...
فتنه فصل خزان و فتنه طوفان
آینههای حرم شکست مکرر
آن همه سنگ سیاه هرچه شکستند
آینهها بیشتر شدند منور
خون شهیدان چراغ و شاهچراغ است
آیه نور است بیت آل پیامبر
غرق شود بین خون این همه عاشق
فتنه تکفیری و منافق و کافر
فتنه به دشمن چراغ سبز نشان داد
تا مگر آتش زنند باز بر این در....
حضرت خیرالنسا گریست برایِ
سرخی چادرنماز مشکی مادر
اشک رباب و رقیه، اشک سکینه است
قطره خونی که ریخت از رخ خواهر
آن پسر هفتسالهای که به خون خفت
عاشق و همنام توست یا علیاصغر
حرمله در کف گرفت تیر و کمان را
آه دوباره هدف، سپیدی حنجر...
#حاج_سعید_حدادیان
#شعر_منتخب
#شهدای_حرم_شاهچراغ
بیخبر، بیپناه، کشته شدند
به کدامین گناه کشته شدند؟
همه پروانههای شاهچراغ
دور آن شعله، آه! کشته شدند
حرم امن است، امن، امّا آه
زائران را نگاه! کشته شدند
عاشقان نماز شام حرم
غرق در نور ماه کشته شدند
لحظۀ گفتن تشهّد بود
وسط «لا اله...» کشته شدند
زیر چادرنمازهای سفید
گیسوان سیاه کشته شدند
کودکان و عروسکان آنجا
به کدامین گناه کشته شدند؟
#بهجت_فروغی_مقدم
#معرفی_جلسات_اینجانب
#حلقه_شعر_ولایی_فرات
دویستمین جلسه
با حضور شاعران ولایی سرا
دوشنبه نهم آبان ١۴٠١
ساعت ١٨ الی ٢٠
تهران
خیابان شهید مصطفی خمینی
کوچه شهید صیرفیݒور
مؤسسه سرچشمه
یادآوری
جلسه دویستم فرات،
فردا از کانال #عقیق_شعر در پیامرسان #روبیک
ا به صورت زنده پخش خواهد شد
@aghighpoem
#شعر_منتخب
موجیم و پرخروش و روان ایستاده ایم
باغیم و روبه روی خزان ایستاده ایم
یک عمر در مقابل طوفان فتنه ها
چون کوه با تمام توان ایستاده ایم
غافل نمی شویم دمی از دسیسه ها
ما مثل تیر پشتِ کمان ایستاده ایم
بار نهال و نخل کهنسال ما یکی است
با ریشه ایم و پیر و جوان ایستاده ایم
در ما شکوه نعره ی الله اکبر است
مثل مناره های اذان ایستاده ایم
همواره زنده ایم و دمادم تپنده ایم
باور مکن که از ضربان ایستاده ایم
گفتند با گذشت زمان خسته می شوید
ماروی شانه های زمان ایستاده ایم
دشمن به نیش و دوست به زخم زبان زند
با هر چه نیش و زخم زبان ، ایستاده ایم
دشمن خیال خواری ما را به گور برد
تا مرگ پای عزتمان ایستاده ایم
گاهی همین گذشتن ما ایستادگی است
وقتی گذشته ایم ز جان ایستاده ایم
گاهی خروش و گاه سکوت است رزم ما
یعنی که آشکار و نهان ایستاده ایم
ما عاقبت به چشمه ی خورشید می رسیم
هر لحظه هر کجای جهان ایستاده ایم
#هادی_ملک_پور
#شعر_منتخب
من از خودم به نیم دیگرم پناه می برم
به کوره راه در برابرم پناه می برم
به گریه ای که روح پرور است و مرد آفرین
از این جمود رقت آورم پناه می برم
و از محاق بی تحمل دقیقه های عمر
به رنج لحظه های آخرم پناه می برم
جهان برادری شد و مرا به درهمین فروخت
به چاه مکر نابرادرم پناه می برم
از این جهان سایه ها از این جهان فتنه ها
به حوض لاجوردی حرم پناه می برم
اگر چه موی من سپید شد شبیه کودکی
به چادر سیاه مادرم پناه می برم
#حسین_عباسپور
#رباعی_پیوسته
گفتی که در این فتنه بگو حق با کیست؟
این هشتگ زن، زندگی، آزادی چیست؟
یاد جمل و زبیریان افتادم!
ای دوست! ببین کجای این قصه علی است؟...
جنگ جمل است و طمع آل زبیر
جهل من و ما... کوکب اقبال زبیر
تفسیر بلند آیه «واعتصموا»ست:
دنبال علی باش نه دنبال زبیر
از غصه بیش و کم، زبیری شدهای؟
یا در طمع درم، زبیری شدهای؟
شمشیر تو- شعر تو- دم از حق میزد
ای عشق علی! تو هم زبیری شدهای؟
ای ذره به خود بیا که پستت نکنند
در برج فریب، داربستت نکنند
هشدار! که این سقیفهبازان یهود
گوساله سامریپرستت نکنند!
هان! چیست که با مغیرهها میپلِکی؟
با غیر علی و غیرهها میپلِکی
دجّال تو را نیز خبرساز نمود...
با نسل ابوهریرهها میپلِکی؟
از زخم شقایق و دل لاله بپرس
از راز سکوت ماهِ در هاله بپرس
ما زخمی تیغ ارتدادیم هنوز
از زخم هزار و چارصدساله بپرس...
دلبسته ویترین ایمان خودیم
دوریم از اسلام و مسلمان خودیم
این قصه استخوان لای زخم است
عمریست اسیر کفر پنهان خودیم
از مکر معاویهست قرآن مظلوم
از طعن منافق است ایمان مظلوم
ما کوفه مرامهای این عصر شدیم
جمهوری اسلامی ایران، مظلوم
آن امت صبر و زخم، خونین جگران
بغضند و سکوتِ کوه اما نگران
از قصه زخم خود نگفتند... تو هم
افسوس شنیدی از زبان دگران...
#جهاد_تبیین
پیشکش به:
خاک پای زائران بارگاه کریمه اهل بیت
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ چهارده معصومی
یافاطمه اشفعی لنا فیالدنیا
یافاطمه اشفعی لنا فیالعقبا
یافاطمه اشفعی لنا فیالجنه
(یعنی داری هوای ما را همهجا...)
خوشبخت کسی که با تو الفت دارد
پیمان محبت و کرامت دارد
روحی عاشق، شوق زیارت، دل خوش
یعنی، دعوتنامه«لیاقت» دارد
دائم دل من شوق زیارت بوده
یا زائر یا خادم«حضرت» بوده
بعد از صدبار آمدن فهمیدم
آنی که نداشتم«لیاقت» بوده...
ای دختر «عصمت» و «ولیالحسنات»
بانوی کریمه، گنج لطف و برکات
یا ایتهاالفاطمةالمعصومه
تقدیم به محضرت هزاران صلوات...
من عبد رضا شدم، شوم«عبدالله»
سرباز ولایت شوم و «جندالله»
مولاتی یا فاطمةالمعصومه
مولاتی! اشفعی لنا عندالله
#شعر_منتخب
عطر شهادت
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
در مطلع ماه، آسمان رنگ عزا داشت
آن شب هلال ماه پنهان گریه میکرد
بر گنبد شاهِ چراغ آن پرچم سبز
یکپارچه با کل ایران گریه میکرد
در هجر زوّاری که دیگر برنگشتند
بیش از همه دروازهقرآن گریه میکرد
عطر شهادت با اذان در شهر پیچید
گلدسته همدم با شهیدان گریه میکرد
بر مشهدِ شاهِ چراغ آتش گشودند
شیراز با شاه خراسان گریه میکرد
تا حرمت موسیبنجعفر را شکستند
معصومه در قم دلپریشان گریه میکرد
در آن شب پاییز، ایرانِ غمانگیز
یکریز چون ابر بهاران گریه میکرد
حب الوطن ایمان ایران را نشان داد
آنسان که حتی هفتِ آبان گریه میکرد
... از این جنایت حزب شیطان خنده میزد
جن و ملک بر حال انسان گریه میکرد
مادر کنار کودک بیجانش افتاد
تا پای جان بر پارۀ جان گریه میکرد
طفل یتیمی بیامان در صحن میگشت
از دیدن آن صحنه حیران گریه میکرد
آن شب ضریح از قلب سوزان زار میزد
هر زائری کنج شبستان گریه میکرد
هنگامۀ پرواز، پر از دستش افتاد
خادم زمین افتاد و دربان گریه میکرد
آیینههای دلشکسته غرق خون شد
هر آینه، هر خشت ایوان گریه میکرد
آن شب زیارتها مفاتیح الجنان شد
با هر زیارتنامه، قرآن گریه میکرد
... یک نوجوان همراه عبدالله و قاسم
از شوق جانان با دل و جان گریه میکرد
... باید که مقتل خواند اما با اشاره
خاتم به انگشت سلیمان گریه میکرد..
::
آن شب دمید از خون طفل و پیر، لاله
از هفت ساله بود تا هفتاد ساله
وقتی گلوها با گلوله لالهگون شد
ذکر حرم «انا الیه راجعون» شد
حتی در اوج گریه نستوه ایستادیم
ابری ولی محکمتر از کوه ایستادیم
ما با شهادت افضلالاعمال داریم
تا مطلعالفجر فرج چشمانتظاریم
✍🏻 #سیدمحمدرضا_یعقوبیآل
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab