زبان حال،
سخنی است که تاریخ نقل نکرده است اما می توان حدس زد چنین سخنی را معصوم(ع) فرموده باشد.
به عبارت دیگر
سخنی است که با زبان قال نباید تفاوتی داشته باشد؛ چون به معصوم(ع) نسبت داده می شود.
نکته مهم:
وقتی شاعر، زبان حالی را به حضرات معصومین(ع) و اولیای الهی نسبت می دهد،
در حقیقت، دو نکته را بروز می دهد:
الف) تصویری خودساخته از حضرات معصومین(ع) و اولیای الهی که یا درست و قابل دفاع است؛ یا نادرست و غیر قابل دفاع.
ب) میزان معرفت خود نسبت به حضرات معصومین(ع) و اولیای الهی.
به همین جهت بزرگان توصیه کرده اند در ارائه «زبان حال» باید دقت و وسواس فراوانی داشته باشیم؛ تا تصویر نادرستی از اهل بیت(ع) در شعر ترسیم نکنیم.
جمع بندی
با این توضیحات شما اکنون می توانید بخوبی قضاوت کنید که چند بیت از ابیات این شعر، تصویر درستی ازگفتار و رفتار حضرت زینب(س) در برابر پدر بزرگوارشان امام علی (ع) ارائه می کند؟
لطفا خالی از تعصب بخوانید قضاوت کنید...
بابا خوش آمدی چه عجب مال من شدی
شبهای قبل وقف حسین و حسن شدی
چیزی بمن نگفتی از این راز سر به مُهر
اصلاً چه شد که سر زده مهمان من شدی
از ابتدای ماه نگاهم به این در است
لاغر شدی نهیف(نحیف) شدی دل شکن شدی
با من سکوتِ محض نمی کردی ای دریغ
ای ناطق خدا چقدر کم سخن شدی
بابا بجان تو دل من شور می زند
با بانوی بهشت مگر هم سخن شدی
این حالَتَت شبیه به حالات مادر است
حالا چه شد که این همه فکر کفن شدی
اینقدر ذکر آیة ((انّا اِلَیه)) چیست؟
گویا که حاملِ خبرِ پَر زدن شدی
افطار تا سحر سخن از وصل می کنی
آمادة ارادة کشته شدن شدی
مرغان خانه هم دم از این داغ می زنند
انگار خویش باعث این خواستن شدی
بابا نگفتم از حرمِ زینبت مرو؟
رفتی ز پیش زینب و خونین بدن شدی
گفتی بمن که زینبِ ام المصائبم
باید کنم نظاره که چه خونین دهن شدی
ضربت به فرق شاه ولایت روا نبود
آیا همین مقدمه کربلا نبود
#دو_رباعی
(1)
عمری ست همه بندگی ام تکراری ست
در توبه، سرافکندگی ام تکراری ست
باید بخدا آدم دیگر بشوم...
بی تو همه زندگی ام تکراری ست!
(2)
ای جسم! دمی به جان نظر داشته باش
ای کاه! به کهکشان نظر داشته باش
تا چند میان خاکها می لولی
یک چند به آسمان نظر داشته باش...
#سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
به نام خدا
#پریشان_گویی_در_شعر_امروز
شعری که امروزه در برخی هیئت ها ارایه می شود با پریشانی و ناهنجاری های فنی و محتوایی بسیاری مواجه است.
این پریشانی ریشه در نگرش سرایندگان دارد؛
زیرا از یک سو شعر را تا سطح نیاز عوامانه مداح پایین می آورند و با این کار سلیقه ای خاص را به جلسات تحمیل کنند.
از سوی دیگر اثر را از نشانه های شعری و وسواس شاعرانه تهی میسازند.
این پریشانی در ابعاد مختلف براحتی مشهود است؛ هم در "زبان" هم در "بیان" هم در "محتوا و مضامین" دیده میشود.
کشف آن هم به سواد و تجربه ادبی خاصی نیاز نیست! کافی است کمی انصاف داشته باشیم و از سلیقه تحمیل شده بر هیئت فاصله بگیریم...
مقصر بروز این مشکلات در درجه اول خود سراینده است که هویت شعری خود را فدای سلیقه دیگران می کند؛
و دوم برخی مداحان که این روزها بیش از همیشه غیرقابل دفاعند...
افسوس که برخی از اینان نه قدر هنر قدسی شان را می دانند نه به وظایف اصلی شان در مدح و مرثیه آشنایند..
مشکل بزرگ برخی شاعران امروز،" فقر نگرش شاعرانه" است....عده ای از آنها با نگاه خودشان به پدیده ها نمینگرند بلکه به سراغ مضامین تجربه شده ای میروند تا مورد استقبال مداح و مخاطب عوام قرار گیرد!
المرءمخبوء تحت لسانه...
چه شاعر یپذیرد یا نپذیرد شعر او معلوم می کند:
میزان شناخت او از موازین محتوایی شعر تا چه حد است؟
آیا تعریف درستی از مدح و مرثیه میداند؟
آیا تعاریف را درست به کار می برد؟
آیا میان زبان و شیوه بیان اثر و مقام ممدوح تناسبی ایجاد کرده؟
به عبارت دیگر با هر شعر، مشت شاعر براحتی پیش روی مخاطب وا می شود...
ببینیم شاعر این شعر، به سوالات فوق چه پاسخی داده است؟
یا علی چشم تو نازم که بهشت دگر است
گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است
تو که جای خودت ای شیر خدا در مردی
قنبرت از همه دهر به والله سر است
بیشتر شک به خدایی تو مولا بکند
هرکه از شان حقیقی شما با خبر است
لشگری دید تو را و سپر انداخت زمین
صف مژگان تو لشگر شکنی بس قَدَر است
تیغ ابرو که چنین آخته ای یعنی که
جان عشاق علی در همه جا در خطر است
روسپید است اگر دُر نجف در حرمت
هر عقیقی ز غم دوری تو خونجگر است
«پله پله به ملاقات خدا می آید»
قدمی که طرف شهر نجف در سفر است
بس که ازعشق به تو دل شده سرریز ببین
صدف دیده چطور از غم تو پر گوهر است
هر زمین خورده علی گفت و علی بالش داد
دستگیری که خودش خسته و بی بال و پر است
داغ سنگین چه کس آه شکسته است تو را
سالها دست تو از بار غمت بر کمر است
**
رفتی و از لحدت می رسد آه تو هنوز
یاد آن آتش و هیزم کفنت شعله ور است
این ملجم زد و اما همه می دانستند
قاتل اصلی تو ضربه ی دیوار در است
گیرافتاد عزیز تو میان آتش
پر پروانه و آتش به خدا دردسر است
گرچه می سوخت ولی باز مقاوم استاد
گفت جانم به خدا بهر امام سپر است
تا در خانه شکست و نفسش بند آمد
همه گفتند دگر فاطمه عمرش به سر است
ناگهان ناله ای از پشت در آمد ای وای
شام عمر پسرم فضه بیا بی سحر است
هر که در آل علی آینه فاطمه شد
بیشتر از همه کس چشم ترش خون جگر است
مثل آن دختر ویرانه که بر پیکر او
یادگاراز سر هر بام و سر هر گذر است
بس که در راه زمینش زده شلاق ستم
بند بند تن او زخمی از این همسفر است
سر بابا که در آغوش گرفت او، گفتند
این سه ساله چقدر از پدرش پیرتر است
خواست تا خستگی اش همره جان در بشود
همه دیدند لبش روی لبان پدر است
مرور ابیات آغازین این شعر، با محوریت بررسی نگرش شاعرانه، ما را با ابعاد وسیعی از مشکلات شعر هیئت آشنا می کند.
پیش از طرح موضوع، ضمن ادای احترام به مقام معنوی همه شاعران و ذاکران اهل بیت بی آن که به نام سراینده یا مداحی که شعر را خوانده، کاری داشته باشیم بر این سخن تاکید داریم که:
غرض از طرح بحث آشناشدن با وضعیت شعر امروز در هیئت است
مرور این شعر، با محوریت بررسی نگرش شاعرانه، ما را با ابعاد وسیعی از مشکلات شعر هیئت آشنا می کند.
یا علی چشم تو نازم که بهشت دگر است
گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است
تو که جای خودت ای شیر خدا در مردی
قنبرت از همه دهر به والله سر است!
سوال:
1. درباره شجاعت و مردانگی قنبر چه نشانه هایی در تاریخ داریم؟
ای کاش شاعر به جای کلی گویی به مورد خاصی اشاره می کرد.
اقتضای بلاغت کلام این است که شاعر در برابر مجهولات اطلاعات دقیقی ارائه کند تا مضمون یا ادعای او پذیرفتنی گردد.
2. "قنبرت از همه دهر به والله سر است"
عبارت،حاوی ادعای بزرگی نیست؟
"قنبر حتی از امامان و اولیا(همه دهر) سر است!"
من به پیام شعر کار دارم نه مقصود شاعر که ممکن است خوب بیان نشده باشد....
بیشتر شک به خدایی تو مولا بکند
هرکه از شان حقیقی شما با خبر است
سوال:
آیا اوج شناخت در باره علی رسیدن به شک درباره الوهیت ایشان است؟
مطمئنم شاعر مفهومی جز این را اراده کرده و حتما بیان او نارساست!
نکته:
ابیات بالا به عنوان مدح مولا ارائه شده است
اما سوال مهم ابن است که مدح ها چه بعدی از شخصیت مولا را به مخاطب معرفی کرد؟
بعد الهی ایشان؟
بعد معنوی یا الگوهای رفتاری؟
آیا طرح این نوع مضامین اسطوره سازی به جای اسوه سازی نیست؟
به نام خدا
#پریشان_گویی_در_شعر_امروز
بخش دوم
در بخش نخست گفتیم،
شعری که امروزه در برخی هیئت ها ارایه می شود با پریشانی و ناهنجاری های فنی و محتوایی بسیاری مواجه است.
این پریشانی ریشه در نگرش سرایندگان دارد؛
زیرا از یک سو شعر را تا سطح نیاز عوامانه مداح پایین می آورند و با این کار سلیقه ای خاص را به جلسات تحمیل کنند.
از سوی دیگر اثر را از نشانه های شعری و وسواس شاعرانه تهی میسازند
***
ضمن ادای احترام به مقام معنوی همه شاعران و ذاکران اهل بیت بی آن که به نام سراینده یا مداحی که شعر را خوانده، کاری داشته باشیم بر این سخن تاکید داریم که:
غرض از طرح بحث آشناشدن با وضعیت شعر امروز در هیئت است.
پیش از ادامه بحث، ذکر دو نکته ضروری است:
1. در این نوشته در پی نقد یک اثر هستیم و بس! قرار نیست در باره شاعر شعر به قضاوت بپردازیم
هرچند تاکید داریم محتوای شعر، بیانگر نوع نگاه و میزان عمق نگرش شاعر است.
اگر کسی بخواهد درباره سبک و میزان موفقیت شاعر سخن بگوید شرط انصاف در نقد این است که حداقل 4شعر دیگر از همین شاعر را بررسی کند تا در باره میزان موفقیت او در عرصه ولایی به جمع بندی واقعی برسد.
2. این شعر، مشت نمونه خروار از وضعیت شعر مورد توجه و اجرا در برخی ازهیئات است و نمیتوان در برابر ضعف ها و قوتهای آثار مورد اجرا در هیئت بی تفاوت بود.
بی توجهی اهل فن به جریانات نادرست در شعر امروز باعث بروز انحراف بیشتری در شعر خواهد شد و به قولی"علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد"...
***
مرور دیگر ابیات شعر مورد بحث:
لشگری دید تو را و سپر انداخت زمین
صف مژگان تو لشگر شکنی بس قَدَر است
تیغ ابرو که چنین آخته ای یعنی که
جان عشاق علی در همه جا در خطر است
این ابیات هم در حکم مدح مولاست همچنین ابیات بعدی.
اما بر خی سوالات ما را رها نمی کند...
سوال:
صف مژگان مولا؟
لشگرشکن است؟ درست خواندیم؟
شعر عاشقانه است؟
مگر وصف ظواهر مولا مدح ایشان است؟ و آیا این نوع مدح شناخت و معرفتی ایجاد می کند؟
واقعا درمدح مولاست؟
سوال بعد:
لشگری در برابر مژگان، سپر انداخت؟
پس آن همه رزم مولا و دهها زخم بر بدن ایشان و ... را نادیده بگیریم و باور کنیم همه در میدان مثل عمروعاص با دیدن مولا فرار کرده اند؟
این مدح کاملی از مولاست؟
به نظر شما این نوع نگاه، اسطوره سازی کاذب و ترسیم چهره ای دوردست و افسانه ای ازحقیقت مولا نیست؟
سوال سوم
در بیت
تیغ ابرو که چنین آخته ای یعنی که
جان عشاق علی در همه جا در خطر است
مدح مولاست؟
کمی خالی از تعصب نگاه کنیم:
جان همه از ابروی مولا در خطرست...
بیت کمی رعب برانگیز نیست؟
با بیت قبل اندکی تناقض ندارد؟
ادامه ابیات:
روسپید است اگر دُر نجف در حرمت
هر عقیقی ز غم دوری تو خونجگر است
بیت قابل تحسینی است همراه با حسن تعلیلی جذاب...
این ابیات نیز _با اغماض نسبت به برخی مشکلات زبانی و بیانی_ قابل توجه و دلچسب است:
«پله پله به ملاقات خدا می آید»
قدمی که طرف شهر نجف در سفر است
بس که ازعشق به تو دل شده سرریز ببین
صدف دیده چطور از غم تو پر گوهر است
گرچه می سوخت ولی باز مقاوم استاد
گفت جانم به خدا بهر امام سپر است.
خواست تا خستگی اش همره جان در بشود
همه دیدند لبش روی لبان پدر است
جمع بندی:
غفلت از اصل #نگرش_شاعرانه در شعر، اثر را به چند آفت بزرگ دچار می کند:
1. پریشان گویی:
الف
#تناقض در محتوا
ب
سفارشی سرایی و اشاره به چند موضوع غیرمرتبط در شعر
ج
عدم #وسواس هنری در انتخاب کلمه یا کلام
د
مشکل #انسجام ابیات و مضامین
ابیات آغازین وپایانی شعر را با هم بسنجید.
چه ارتباط محتوایی با هم دارند؟
ابیات نشان می دهند طبق یک قانون نانوشته اما مرسوم، شاعران موظفند در پایان هر اثر _مثل سنت مداحی_ از مدح به مرثیه گریز بزنند.
این روش ممکن است کار مداح را ساده و هموار کند، امابه#محور_عمودی_شعر خدشه وارد میکند.
یکی از ابعاد "پریشان گویی" در برخی اشعار مورد اجرا در هیئت، همین چسباندن قطعات تاریخی آن هم با معیارهای ذوقی است.
مثلا نقطه مورد اتکای شاعر برای گریز به مرثیه در این شعر ، این بیتهاست:
رفتی و از لحدت می رسد آه تو هنوز
یاد آن آتش و هیزم کفنت شعله ور است(؟)
این ملجم زد و اما همه می دانستند
قاتل اصلی تو ضربه ی دیوار در است
ابیات بعدی کلا مرثیه حضرت زهراست و ربطی به اصل شعر ندارد و از نظر فنی کاملا قابل حذف است....
اما به اقتضای کار مداح و یا جلسه سروده شده است. این خود نشانه پریشان گویی و عدم انسجام است.
و:
هر که در آل علی آینه فاطمه شد
بیشتر از همه کس چشم ترش خون جگر است
مثل آن دختر ویرانه که بر پیکر او
یادگاراز سر هر بام و سر هر گذر است
درباره این ابیات هم می توان همان قضاوت بالا را داشت....
کافی است آن را با ابیات آغازین شعر مقایسه کنیم....
2. بحران#هویت
(نادیده گرفتن وظیفه اصلی در شاعری)
الف
بروز #خطاهای_فکری
ب
#اسطوره_سازی به جای مدح
ج
ارائه حرفها و استنباطهای تکراری:
رفتی و از لحدت می رسد آه تو هنوز
یاد آن آتش و هیزم، کفنت شعله ور است!
یا سطحی:
سر بابا که در آغوش گرفت او، گفتند
این سه ساله چقدر از پدرش پیرتر است!
3. افول #زبان و بروز خطاهای زبانی
این اثر نیز خالی از مشکلات زبانی نیست و به جهت پرهیز از اطاله کلام به آن نپرداختیم.
نمونه
گیرافتاد عزیز تو میان آتش
پر پروانه و آتش به خدا دردسر است(؟)
این ملجم زد و(حشو) اما همه می دانستند
قاتل اصلی تو ضربه ی دیوار در است
4. #ضعفهای_تکنیکی
( خالی شدن شعر از شگردهای بیانی)
مثلا این بیت میتوانست #لف_و_نشر مناسبی داشته باشد:
یا علی چشم تو نازم که بهشت دگر است
گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است.