🌻دوستان او گفته اند:
احمدرضا اهل شب زنده داری بود
هنوز گریه های سوزناک او در جای جای سنگرها ، در ذهن و یاد شان باقی مانده
همه می دانستند که احمد رضا از ژرفای جان ،امام(ره) را دوست میدارد
پس از شرکت فعال در عملیات کربلای ۵ در شب دوازدهم اسفندماه سال ۶۵ همراه چند تن از همرزمان و به همراه مجید اکبری، به شهادت رسید
پس از ۱۵ روز که پیکرش مهمان آفتاب بود بازگردانیده و در آرامگاه عاشورای ملایر به خاک سپرده شد
یادش گرامی
روحش شاد
و راهش مستدام باد⚘
📚موضوع مرتبط:
#شهید_احمدرضا_احدی
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطرات
🗓مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#06_25
#martyr
#jihad
تا دو کتاب #خط_مقدم و #با_دست_های_خالی را نخوانیم، رمز اقتدار موشکی #ایران عزیز را در نخواهیم یافت.
امروز؛ هفدهم خرداد، سومین سالگرد حمله تروریستی #داعش به #مجلس_شورای_اسلامی و #حرم_امام (ره) و شهادت جمعی از هموطنانمان است که با پاسخ #موشکی قدرتمند کشورمان و تلفات سنگین این گروهک مواجه شد.
همه میدانیم که #قدرت_موشکی ایران امروز، مرهون تلاشهای #شهید_حسن_تهرانی_مقدم است؛ مرد بزرگی که #پدر_علم_موشکی ایران لقب گرفته است.
کتاب «خط مقدم» برشی #مستند از میانه خط زندگی حسن طهرانی مقدم است که به دور از تخیل و رویاپردازیهای نویسندگی به نگارش درآمده.
این اثر، مرداد سال ۶۳ تا دی سال ۶۵ را روایت میکند. مقطعی که اتفاقا پر از حادثه و موانع پیچیده است. پر از «نمیتوانی ها» و «دیگر نمیشود ها»، پر از جمله «اینجا دیگر آخر خط است.»
"با دستهای خالی" نیز #خاطرات خواندنی و نابی از این شهید والامقام را از زبان همرزمانش همچون #قالیباف، #رضایی و #رفیق_دوست، نقل کرده و تصاویری کمتر دیده شده از او را گرد آورده است.
#کانال_بسیجی_بمانیم
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@smmdjk
#خاطرات
✍ یكی از مشخصههای بارز احمد زیركی بود. حالا به معنای درست آن تدبیر بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگویند خط حد لشكرت چه میشود،همیشه وقتی درباه منطقه عملیاتی بحث میشد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه میكرد لذا موافقتهایش معنا داشت و مخالفتهایش هم معنا داشت. دوم اینكه وقتی میخواست خط حدی انتخاب كند مخالف یا موافقت او در كل عملیات برای نحوه عمل لشكر 8نجف تاثیر داشت.
مثلاً شما به همه خط حدهایی كه لشكر نجف گرفته نگاه كنید، احمد خط حدی را برایش اصرار میكرد كه پیروزی و شكستش كمتر به گردن كسی بیفتد....
📚شهید احمد کاظمی به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی🌷
#کانال_بسیجی_بمانیم
#قرارگاه_بسوی_ظهور
📙 کتابِ #عزیز_زیبای_من
روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی
✍ نویسنده: #زینب_مولایی
📜 ناشر: مکتب حاج قاسم
📑 تعداد صفحات: ۱۷۶
💠 تمام لحظات زیستن مردی از جنس خدا، مردی چون #حاج_قاسم_سلیمانی که عزیز شده ی دلهاست، خواندنی است و اما اینکه سه روز آخر زندگی این مرد بزرگ چگونه گذشته و چطور با نزدیکانش خداحافظی کرده و به سمت نور رفته است، ماجرای شنیدنیتری دارد.
🔅 کتاب «عزیز زیبای من» روایت مستندی از هفتاد و دو ساعت پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی و برگرفته از #خاطرات اعضای خانواده، چند تن از فرماندهان #جبهه_مقاومت و رفقای قدیمی ایشان است. این کتاب علاوهبر نگرانیها و دغدغههای اطرافیان سردار در روزهای میانی دیماه ۱۳۹۸، به شرح روحیات و منش #حاج_قاسم پیش از شهادت نیز میپردازد.
🎞 منبع اصلی این کتاب، مستند «پرواز ۱:۲۰» به کارگردانی مهدی نقویان هست و نکات تکمیلی از طریق مصاحبههای بیشتر جمعآوری و به متن کتاب اضافه شده است.
در انتهای کتاب تصاویر، شامل عکسهای خانوادگی، تصویری از دستنوشتهی شهید و نامهی ایشان به همسرشان آمده است.
4.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 سردارسلیمانی: جانِ من و همۀ شهیدان ارزش فداشدن در راه ملت را دارد.
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_سلامت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
با اینکه عاشقش بودم اما خیلی سعی کردم خودم رو بی تفاوت نشون بدم و احوالپرسی گرم نکنم "بیشتر از یک سال بود بعد از
خواهش های فراوان توام با گریه دستور
اعزام مجدد رو داده بود ولی کار پیش نمیرفت و اعزامی در کار نبود هرچقد بیشتر تلاش میکردم کمتر نتیجه میگرفتم
بار سومی بود که میدیدمش
گفت:وضو داری؟گفتم:بله حاج آقا
دستم رو گرفت و اومدیم صف اول
نماز جماعت، کنار خودش نشوند
بعد نماز جماعت دستشو گذاشت رو پامو
گفت خوبی مجاهد؟خیلی سرد گفتم الحمدلله ولی راستشو بخواید نه!
گفت:چرا جوون؟
گلایه کردم و مشکلمو گفتم
برگشت به شهید_پورجعفری گفت ظرف هفته آینده ایشون منطقه باشه،هروقتی هم که توانش رو داشت و درخواست اعزام کردمعطلش نکنیدبعد رو کرد سمت من گفتمن معذرت میخوام،باید سفارش میکردم ولی انقد مشغله دارم فراموش کردم بعد از سفارش، من کلی خوشحال شدم یخم باز شد
شروع کردم به خندوندنش
حاج حسین که همرام بود گفت اگه
اجازه بدید یه عکسی بگیریم، با شوخی
گفتم بشرطیکه حاج آقا تو عکس بخندن!!😊
راوی: جانباز حبیب عبداللهی
#خاطرات
#تصویر_دیده_نشده
#سردار_دلها
#جانفدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🥀🕊🌷━━━┓
@smmdjk
┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
کانال ســـرבار בلها
فیلم جوانی حاج قاسم
﷽
☠ ماجرای حمله شیمیایی حاجقاسم به عراق😨
👀 قضیه از این قرار بود؛ روز اول بعد
از اینکه نیروهای ایرانی تا پشت خط
عراق یعنی آن سوی نخلستان پیش رفته
و جاده البحار را تصرف کرده بودند،
صدام نیروهای گارد ریاست جمهوری را
برای باز پس گیری فاو به منطقه اعزام می کند.
💢غافل از اینکه نیروهای ايرانی آنقدر به
عمق نفوذ کرده اند که جاده پشتیبانی و
استراتژیک البحار را که بیشتر نقل و انتقالات
مهم ارتش عراق از آن صورت می گرفت،
تسخیر کرده بودند.
♻️ خبرهای خوشحال کننده ای به سنگر
فرماندهی می رسید. بچه های لشکر ،
اتوبوس های لشکر گارد را روی جاده،
یک به یک با آر پی چی و توپ ۱۰۶ میزدند.
و نیروهای گارد هندز به خط مقدم نرسیده،
میرفتند رو هوا.
💢عراق آتشی شدید، اما بی نظم روی خط
ایران می ریخت. این نحوه اجرای آتش
بی نظم عراق نشان از آن داشت که نیروهای
پشت خاکریز نظام دفاعی خود را از دست
داده اند و به شدت اعصابشان خرد شده است..
♻️نیروهای تشنه و گرسنه عراق که بوی تعفن
جنازه ها و ناله های همرزمان شان روحیه آنها
را به شدت داغان کرده بود، تنها به یک تلنگر
نیاز داشتند تا تسلیم شوند و خط را تحویل دهند.
💢اما این تلنگر فقط به فکر حاج قاسم رسید
و آن فکر چیزی نبود جز حمله شیمیایی به
خطوط دفاعی عراق..
♻️بعد از ظهر بود که حاج قاسم دستور حمله
شیمیایی را به واحد تدارکات لشکر داد. واحد
تدارکات چند نقطه را در پشت خاکریز ها در
نظر گرفت و شروع به ریختن بمب های
شیمیایی روی خط عراق کرد. بمب های
شیمیایی عراق بیشتر بوی قورمه سبزی
و موز میداد، اما بمب شیمیایی حاج قاسم
بوی کباب کوبیده می داد؛ بوی دنبه داغ...😳
♻️اما از حمله شیمیایی بگم.
حاج قاسم به واحد تدارکات لشکر دستور
داده بود که چند کیلو دنبه به خط ارسال
کنند. دنبه ها که به خط رسید، حاج قاسم
دستور داد آتش درست کنند و دنبه ها رو
داخل آتش ها بیندازند. دنبه ها شروع به
سوختن کرد و بوی کباب تمام خط را برداشت😋
💢روز اول و دوم حاج قاسم به تدارکات
دستور داده بود برای تقویت روحیه رزمنده ها
در خط مقدم، غذایی گرم و خوشمزه آماده کند.
آن روز غذای خط مقدم چلوکباب و نوشابه
با قوطی های خنک بود.
👈سال ۱۳۶۴، نوشابه با قوطی یک نوشیدنی
خیلی اعیانی بود که فقط مال از ما بهتران
بود؛ نوشابه ای ایرانی به نام #کوثر...👉
♻️ حاج قاسم به بچه های لشکر دستور داد
به جای اینکه روی خط دشمن آتش بریزند،
قوطی های نوشابه شان را مثل نارنجک
بیندازند پشت خاکریز عراقی ها.
باران قوطی های خالی از خط ما به پشت
خاکریز عراقی ها باریدن گرفت..😂💧
💢قوطی ها هم مثل نارنجک عمل کردند.
طوری که معده سرباز های عراقی گرسنه و
تشنه را دچار انفجار اسیدی کرده بودند.
بوی دنبه کباب شده و قوطی های خالی
نوشابه، زلزله ای در خط پدافندی عراق به
راه انداخته بود.😊😆
♻️هنوز چند دقیقه نگذشته بود که اولین
سرباز عراقی با زیر پیراهن سفید رکابی و
دست هایی بالا به نشانه تسلیم بین دو
خاکریز ظاهر شد...😓😂
♻️سرباز عراقی به دو آمد و خودش را
انداخت پشت خاکریز ما. بچهها اورا بردند
پیش حاج قاسم
💯حاج قاسم دستور داد یک پرس چلوکباب
با نوشابه خنک به او بدهند. غذای سرباز
عراقی که تمام شد، حاج قاسم دستور داد
که اورا آزاد کنند.🤨
💢سرباز اول باورش نمیشد که آزاد شده
است، اما بچه ها به او فهماندند که
می تواند برود.سرباز عراقی فکر میکرد که
او را آزاد کرده اند که حین راه رفتن با تیر
از پشت بزننش. برای همین هر چند قدم که
می رفت برمی گشت و پشت سرش را نگاه
می کرد تا اینکه رسید به خاکریز خودشان
و پشت خاکریز ناپدید شد.😌😅
♻️چند دقیقه بعد ستونی از سربازان عراقی
مانند ماری که بی رمق روی زمین می خزد،
از پشت خاکریز ظاهر شدند. آنها حدود
۲۰ نفر بودند.😎
💢خبر تسلیم شدن ۲۰ سرباز عراقی که به
حاج قاسم رسید به تدارکات لشکر دستور داد
که چند صد پرس چلو کباب گرم به خط
ارسال کنند.😝😋
💌نقشه حمله شیمیایی حاج قاسم درست
از آب درآمد و تیرش درست به هدف خورد.
در کمتر از یک ساعت تمام نیروهای آن
خاکریز، گروه گروه با صدای
الموت لصدام دخیل الخمینی،
تسلیم نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله شدند.
حاج قاسم بدون شلیک حتی یک تیر و
بدون خونریزی، خاکریز عراق را فتح کرد.🤣
🤏من تا چند روز بعداز شنیدن این ماجرا،
هر وقت به یاد حمله شیمیایی حاج قاسم
می افتادم، مثل آدم های شیرین عقل
بی اختیار میزدم زیر خنده. همین کارهای
حاج قاسم بود که اورا در چشم من خاص
و خواستنی کرده بود.😍😂
📚حاج قاسم سلام ص۲۵۱ تا ۲۵۳
#راوی: حمیدرضا فراهانی
#خاطرات