بعد از شهادت شروع کردم به تقریبا
هرشب دست نوشته هاتو خوندن
بابا !
هر خط، دریایی بیکران از عرفان و عشق و معرفت
تقریبا سه هفته مونده بود به شهادت بابا
یهو یاد پوشه ی سبزم که وقت ازدواج اولین چیزی که با خودم آوردم اون بود، افتادم
در پوشه رو باز کردم توی این پوشه تمام دستنوشته های قدیمت برام و شعرهایی که گفته بودی، بود
دستم به دکمه ی پوشه که رفت تا باز شد دیدم لابه لای این همه کاغذ یک کاغذ ۳ صفحه ای روش بود، چشمم همونو گرفت
بازش کردم اولش رو خوندم همینجور ورق زدم و خوندم
صفحه ی سوم جلوی چشمانم باز شد
من مات و مبهوت عشق نحوه ی شهادت
کلمه به کلمه ، ۱:۲۰ دقیقه شب ۱۳ دی ماه رو جلوی چشمانم آورد
اشک ریختم و خوندم به تاریخش که رسیدم خدایا باور نکردنی بود
ناگهان:
پدر غریبت
۸۷/۱۰/۱۷
۱۱ سال پیش نحوه ی شهادت و روز تشییع و ماهش رو برام نوشته بودی
چرا باید نزدیک سالگردت این رو بهم نشون می دادی...
بابا! من با صدای بلند خواندم و ذوب شدم😭💔
#دستنوشته
#فاطمه_سلیمانی
#شهادت_سرداردلها
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🕊჻ᭂ࿐✰
#کانال_بسیجی_بمانیم
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@smmdjk