کانال ســـرבار בلها
⚘﷽⚘ «حاج قاسم سخنران مراسم است» روایتی کوتاه 👇👇👇
اسفند سال ۱۳۸۸ بود.
مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان آقا مهدی و آقا حمید باکری مراسمی برگزار شده بود تهران بودم آن روزها.
محمودرضا زنگ زد و گفت: «میآیی مراسم؟» گفتم: «میآیم. چطور؟»
گفت: «حتما بیا. سخنران مراسم حاج قاسم است😍».
مقابل تالار با هم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود.
من با چند نفر از دوستان رفته بودم.
پیدایش کردم و با هم رفتیم و نشستیم طبقه بالا.
همه صندلیها پر بود و جا برای نشستن نبود. به زحمت روی لبه یکی از سکوها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو.
در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم.
ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر حرف نمیزد.
من گوشی موبایلم را درآوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همین طور توی سکوت بود و گوش میداد.
وقتی حاج قاسم داشت حرفهایش را جمعبندی میکرد، محمودرضا یک مرتبه برگشت گفت: «حاج قاسم فرصت سر خاراندن هم ندارد.
این کت و شلواری را که تنش هست میبینی؟باور کن این را به زور قبول کرده که برای مراسم بپوشد و الا همین قدر هم وقت برای تلف کردن ندارد»
موقع پایین آمدن از پلهها به محمودرضا گفتم: «نمیشود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟» گفت:«من خجالت میکشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم؛ بس که چهرهاش خسته است😔.»
پایین که آمدیم، موقع خداحافظی با دیالوگ مشهور سلحشور در فیلم آژانس شیشهای به او گفتم: «این شما، اینم مربیتون»
دلخور شدم که قبول نکرد برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم.
محمودرضا خودش هم همین طور بود؛ همیشه خسته.
پرکار بود و به پرکاری اعتقاد داشت.
میگفت: «من یک بار در حضور حاج قاسم برای عدهای حرف میزدم.
گفتم من این طور فهمیدهام که خداوند شهادت را به کسانی میدهد که پر کار هستند و شهدای ما در جنگ این طور بودهاند.
حاج قاسم حرفم را تایید کرد و گفت: بله همین بود»
📚برشےازکتابتوشهیدنمیشوے
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایے