#مطالب_خواندنی
🔹 گردن بند #بابرکت
💠 روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد #پیامبر_اکرم(ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»، پس او را به منزل #حضرت_فاطمه(س) راهنمایی کرد.
🌺 پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا(س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا(س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما #گردن _بندی را که دختر حمزه بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
💠 پیامبر(ص) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا(ص)، فاطمه(س) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر(ص) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر(ص) گردن بند را از پیرمرد خرید.
🌺 عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا(ص) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر(ص) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه(س) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید.
🌸 حضرت فاطمه(س) راز این خنده را پرسید. غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر(ص) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد، چون گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیادهای را سوار نمود، بندهای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.
🌐smodaresi.ir
🔰ما را در کانال رسمی
#آیت_الله_مدرسی در #ایتا دنبال کنید.
🆔 @smodaresi_ir
#مطالب_خواندنی
🔹 گردن بند #بابرکت
💠 روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد #پیامبر_اکرم(ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»، پس او را به منزل #حضرت_فاطمه(س) راهنمایی کرد.
🔸 پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا(س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا(س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما #گردن _بندی را که دختر حمزه بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
🔹 پیامبر(ص) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا(ص)، فاطمه(س) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر(ص) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر(ص) گردن بند را از پیرمرد خرید.
🔸 عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا(ص) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر(ص) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه(س) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید.
🔹 حضرت فاطمه(س) راز این خنده را پرسید. غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر(ص) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد، چون گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیادهای را سوار نمود، بندهای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰ما را در کانال رسمی
#آیت_الله_مدرسی در #ایتا دنبال کنید.
🆔 @smodaresi_ir
🌐 https://smodaresi.ir